سیب من چرخیدی و با اتفاق دیگری
عاقبت افتادی اما توی باغ دیگری
قسمت تو رفتن از باغ است اما سهم من
قصهای که میرسد دست کلاغ دیگری
بعد تو با هر کسی طرح رفاقت ریختم
تا فراموشم شود با داغ، داغ دیگری
عشق کورم کرد و بر دستم چراغی هدیه داد
تا بیندازد مرا در باتلاق دیگری
آنچه بعد از رفتن تو سر به زیرم کرده است
ماندهام عشق است یا ترس از فراق دیگری
طبق قانون وفاداری به پایت سوختم
طبق بند آخرش رفتی سراغ دیگری
#علی_صفری
آرزویت به دلم یخ زد و آخر نرسید
شعلهی آتش وصلت که کند آب مرا..
#زهرا_هنروران
منم که هرچه بگویی ‹برو› نخواهم رفت!
تویی که هرچه بگویم ‹بمان› نمیمانی...
#مجید_ترکابادی
پاییز هم گذشت و به جز حسرتش نماند...
مثل خودت!
که رفتی و دیگر نیامدی 🙂
#امید_صباغنو
احساسِ خوشی دارم ابراز کنم یا نه
مـجنونیِ این دل را آغـاز کـنم یا نه
با یکنظر از چَشمت مهرَت بهدلم افتاد
ارباب دلم هـستی ؟ در باز کـنم یا نه
از شوق تو در شعرم طناز ترین هستم
در شـعر بـرای تـو کـم ناز کـنم یا نـه
دلبر تـو اگر باشی شاعـر تَرَم از سعدی
با وصف تو در شعرم اعجاز کنم یا نه
بی عـشق اگر باشم گمنام ترین هستم
با عـشقِ تـو نامـم را احـراز کـنم یا نه
پروانهام و شمعیدرخوابِخوشیهستم
بـیــدار شــوم آیـا پــرواز کــنـم یـا نـه
در بازیِ چـشمِ تـو تـسلیم ترین شاهـم
در بـندِ رُخَـت خـود را سـرباز کـنم یا نه
بایـد چه کنم با دل در مکتب عـشق تو
با عاشـقـی ام دل را مـمـتاز کـنم یا نه
تکلیف بگـو با من چَـشمانِ سـیاهَت را
با این دلِ بی هـمدم هـمراز کـنم یا نه
حالا که پر از شـورَم آهنگِ دلِ خود را
در پـردهٔ چـشـم تـو شـهـناز کـنم یا نه
عاشـق شـده ام شاید از طـرزِ نـگاهِ تو
احـساسِ خـوشی دارم ابراز کنم یا نه
امیر_بهنام
از نیازم ناز و از نازِ تو می جوشد نیاز
حیرتی دارم که معشوقِ تواَم، یا عاشقم!
#شفایی_اصفهانی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم
دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد
━━━━💠🌸💠━━━━
#مجتبی_قربانعلی
#صلاللهعلیکیااباعبدالله
من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو
این روزها پر از هیجان تغزّلم
چیزی به جُز ترانه ندارم برای تو
جان من است و جان تو، امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو
از حدّ دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمی شود بشمارم برای تو
این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو
من ماهی ام تو آب، تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو
با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو
#مهدیفرجی
من خواستم که خواب و خيال خودم شوی
رويا شوی اميد محال خودم شوی
لرزيد دستهايم و سرگيجه ام گرفت
آوردمت دليل زوال خودم شوی
يا در دلم شناور يا بر تنم روان
ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی
هر روز بيشتر به تو نزديک می شوم
چيزی نمانده است که مال خودم شوی
حالا تو چشمهای منی ابر شو ببار
تا قطره قطره گريه به حال خودم شوی
عاشق نمی شوی سر اين شرط بسته ام
نه … حاضرم ببازم و مال خودم شوی
#مهدیفرجی
نــم باران نشسته روی شعـــرم ، دفترم یعنی
نمی بینم تورا ، ابری ست در چشم ترم یعنی
سرم داغ است ، یک کوره تب ام ، انگار خورشیدم
فقط یک ریــز می گـــــردد جهــــان دور سرم یعنـــی
تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم
تمام هستیم نابـــود شد ، بال و پــــرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم ، کافرم یعنی؟؟؟
تن تـــو موطن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می ماند بجا ، خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم ، شعر گفتم ، شاملو خواندم
اگـــر منظورت اینها بود … خوبـــم … بهتـــرم یعنی…
#مهدیفرجی
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن!
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چار دیواری درآ!
در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
#مهدیفرجی
پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟
#محمدعلی_بهمنی