eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
درون شعر ها دیگر کلامی را مکن باور عزیزم بی تو میمیرم فقط نقلی به مضمون است
از انتقامِ یک شبِ وصلِ تو روزگار در روزگارِ هجرِ تو با ما چه‌ها نکرد
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروزْ سَرِ زلف تو مستانه گرفتیم صد بار گُشادیمَش و صد بار ببستیم رندان خرابات بِخوردند و برفتند ماییم که جاوید بخوردیم و نِشَستیم
او رفت و‌ صبر رفت و‌ تحمل تمام شد از هم گسست سلسله‌ی اختیار ما ... گفت از تو یاد می‌کنم ، اما وفا نکرد یادش به خیر ، یارِ فراموشکارِ ما ...!
تو را به عشق قسم می دهم ، بمان با من بمان و باز هم از عشقمان بخوان با من قلندرانه بمان زیر سقفِ بی سقفیم بمان ، که نیست از این بهتر آشیان با من مرا به خوشه ی گندم ، به عشق ، می خوانند در این بهشت ، تو هم باش میهمان با من به دستهای تهی دستی ام چه می خندی؟ که قرنهاست ، قرین است رنج نان با من پرنده بودم از این پیش تر ، ولی امروز چه مانده با من ؟ حسرت بر آسمان با من هزار پنجره چشم گشوده ، می دیدند که صبح ، می شود آغاز همچنان با من زمانه ، روح مر ا سخت زخم آجین خواست به کینه خاست زمانه ، کران کران با من بمان کمی دگر ، انگار ، زخمها کاری ست بمان که می روم از دست تو ، بمان با من !
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه بهاری می‌رسد از راه و می‌گویند می‌روید گل داوودی از هر سنگ، حسن یوسف از هر چاه بگو چلّه‌نشینان زمستان را که برخیزند به استقبال می‌آییمت ای عید از همین دی ماه به استقبال می‌آییمت آری دشت پشت دشت چه باک از راه ناهموار و از یاران ناهمراه به استهلال می‌آییمت ای عید از محرم‌ها به روی بام‌ها هر شام با آیینه و با آه... سر بسمل شدن دارند این مرغان سرگردان گلویی تر کنید ای تیغ‌های تشنه، بسم‌الله! 🔸شاعر: محمد مهدی سیار
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم یار آمد و گرفت و به بندم کشید و رفت  
ناامیدم مکن از صبر و بگو می‌آید عادل ظلم ستیزی، ملک دادرسی به کجا پَر بکشد در هوس آزادی آنکه از بال و پرش ساخته باشد قفسی من کسی جز تو ندارم که به دادم برسد می‌توانی مگر ای عشق به دادم نرسی
797.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دمشق چون صدف و ، گوهر است این بانو تمام دلخوشیِ اکبر است این بانو پیمبری به صبوری و حلم اگر باشد خدا گواست که پیغمبر است این بانو زبان الکن ما عاجز است از وصفش چه خوانمش؟ نوه ی حیدر است این بانو حسین کشتی عشق است و خوب می دانیم برای کشتی او لنگر است این بانو بدون خطبه هم او کوفه را به هم بزند‌.. چرا که فاتح صد خیبر است این بانو دوباره دست به سینه، به سمت گنبد او... سلام هر شب هر نوکر است این بانو کتاب زندگی او سه آیه داشت فقط شبیه مادرمان، کوثر است این بانو 💐
غربتم از تک درخت مزرعه شد بیشتر هیچکس دیگر سراغ از من نمیگیرد چرا
برکت رفت زمانی که تو رفتی از شعر ای غزالم غزلم خشک شده بعد از تو
یک لحظه زندگی تو از دست می رود وقتی کسی که هستی ِ تو هست، می رود شاید که اندکی بنشـیند کنار تو اما کسی که بار سفر بست، می رود کی می شود برابر تصمیمش ایستاد؟ تیری که بی ملاحظه از شست می رود آن کس که دل بریده، تو پا هم ببرّی اش چون طفلی از کنارتو با دست می رود! "رفتن" همیشه راهِ رسیدن نبوده است گاهی مسیر جاده به بن بست می رود... علی حیات