eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼﷽🌼 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ از دامن نجمه نور مهتــاب دمید تصویری از آیینه ، روی آب دمید حُسنِ حسنی بر رُخ قاسم گل کرد گلخنـــده به روی لب ارباب دمید ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آمد که شود قرص، دل شیر جمل تفسیر شود جملهٔ اَحلیٰ مِن عسل در هـر رجـــزش دَم بزند مـــردانه جــای پدرش حَیّ عَلـیٰ خَیرِالعمل ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ دلهــا شـده پابستِ کریم بن کریم عالم همه سرمستِ کریم بن کریم ای کاش که امروز شودقسمت ما جود وکرم ازدست کریم بن کریم ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آمد به جهان لالهٔ خوشبوی حسن انوار خدا می رسد از کوی حسن در پنجـم ماه رمضـــان گل کرده آیینـــهٔ کـامل از گــلِ روی حسن ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁🌼❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(ڪیمیا) ۱۴۰۲/۱/۷
بهلول‌وار فارغ از اندوه روزگار خندیده‌ایم! ما به جهان یا جهان به ما
ای مرامت عشق،نامت عشق،رفتار تو عشق گفته ها و لحظه ها و کار و کردار تو عشق می شود یک لحظه هم بر ما نظر آری به شوق تا شود کل وجود ما ز دیدار تو عشق دیده ام از عمق جان روی تو را از قول دوست فاش می گویم که تو عشقی و رخسار تو عشق ما گرفتار توئیم ای ماهتاب در محاق سیره ات عشق وخودت عشق و گرفتار تو عشق خواب می بینیم بیداری به راه وصل ما خواب ما عشق است و آن چشمان بیدار تو عشق عاشق وصل تو گردیدیم و بیمارت شدیم فوج فوج عاشقان ِ مست و بیمار تو عشق آی و ما را  با ظهور خویشتن خوشدل نما با تو می ماند به جان عاشقان آثار عشق ای خوش آن عاشق که در دیدار روی ماه تو می زند با شور و شوق و همنوایی جار عشق
زمین با آسمان دیدار دارد خدا با بندگانش کار دارد چه می داند دلی که شعله ور نیست چه حالی لحظه افطار دارد
باز بی تو شد بهار و در بهارم لطف نیست لاله روئید و ولی در لاله زارم لطف نیست کاشکی می آمدی در گلبهاران با بهار زانکه بی تو در بهاروگلبهارم لطف نیست لطف آن باشدکه توباشی کنارم - دربهار در کنار گلعِذاران در کنارم لطف نیست گوش جانم طالب آوای تو باشد، از آنک در نوا و نغمه مرغ هزارم لطف نیست در خزان صبر و قرارم رانمای لطف بود در بهاران درصبوری و قرارم لطف نیست اشک می بارد زِچشمم همچوباران و ولیک همچوباران بردوچشم اشکبارم لطف نیست شعرمهدی راخزانی نیست لیکن بی رُخَت از بهاران می سرایم‌‌ در شعارم لطف نیست
هیچ جز گریه نداریم به پیشِ تو هنر هیچ تاکیم که جز اشک نداریم ثمر هیچ هیچیم ، اگر جلوه نماییم به واقع ماییم ، بگیرد به خودش شکل اگر هیچ اوهام تو هیچ است و خیالات تو هیچ است بیهوده چرا دل بنهی اینهمه بر هیچ؟! بیداریِ دل شرطِ طریق است نه چشمت جز تیره دلی دزد چه دارد ز سحر ؟ هیچ بیچاره ی مژگان سیاهش شدم ای دل تیغ اینهمه بر ما بکشد یار و سپر هیچ سحر ۷ رمضان ۱۴۴۳ ۲۱ فروردین ۱۴۰۱
وزش باد شدید است و نخم محکم نیست اشتباه است مرا دور تر از این کردن
افطار که شد مرغ و پلو خواهم خورد هم ماهی و جوجه و چلو خواهم خورد از بس که سحر معده‌ی خود پر کردم تا وقت اذان تلو تلو خواهم خورد
کسی که طعمِ زبانش عسل نمیفهمد تو هرچه هم که بخوانی غزل، نمیفهمد سید مرتضی آخرتی
با آنکه غرورم را زد خورد و خمیرش کرد دیوانهء او بودم،دیوانهء یک نامرد
کسی باور نمی‌کرد این پسر با این غرورش به زانویش نشیند،اینچنین هم اشک ریزد چه کردی با دل زارم چه کردی با غرورم که دیگر قلب من بر عشق خود هم سنگ میزد
هرکسی از عشق، با خود یادگاری می‌برد یادگارِ من غمی در جان و زخمی بر تن است