eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بے تو ما رانفسے نیست در این سینہ سرد ڪاش بودے و دلم گرمِ تماشاے تو بود 🌹
عقل بی عشق آيد و قاتل شود عشق بی عقل آيد و باطل شود ای خوشا عشقی ڪه عقلش حاصل‌است ای خوشا عقلی ڪه فرمانش دل‌است... 🤍 🌴
عاشق که شدی،سه وعده غم خواهی خورد نشکفته در این معـرکه باید پژمرد در بازی دل دادن و دل کندن ها هر بار کسی تکـه ای از ما را برد...
☆ بی مِهـری تـو کـار مـرا ساخته است یک‌ عمر مرا به‌زحمت انداخته است رفتی و نشـد حـال دلـم هیچ ردیف بعد از تـو دلم قـافیه را باخته است
☆ وقتی که مسیرمان خیابان باشد همراه تو شادی‌ام فراوان باشد با تو چِقَدر قدم‌زدن می‌چسبد مخصوصا اگر به زیر باران باشد
ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن کز غَم چنان شوی که نبینی بخواب، خواب...
در بادیهٔ عشق تو تا پای نهادم یکباره بشد دین و دل و عقل ز دستم از بس که نظر بر گُل رخسار تو دارم شد شهره بهر شهر که خورشید پرستم
☆ زیبایی و با عشق تو درگیرم، شعر! آرامِ دلی و بی تو می‌میرم، شعر! گفتند: محال است که شاعر نشوم من شعر هم از تو یاد می‌گیرم، شعر! 🌸
یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم عطر آویشن، ردیف استکان های بلور زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم مادری فیروزه تر از آسمان مخملی سایه مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر هر شب جمعه که می شد سور و ساتی داشتیم نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه بی خجالت لهجه اهل دهاتی داشتیم حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم کارگردان...! آن همه عشق و صفا یادش بخیر آخر آن روزها ای کاش کاتی داشتیم عکس ما را قاب کن هر چند با گرد و غبار تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم
چای دم کن، خسته‌ام از تلخیِ نسکافه‌ها چای با عطر هل و گل‌های قوری، بهتر است من، سرم بر شانه‌ات؟ یا تو سرت بر شانه‌ام؟ فکر کن خانم، اگر باشم، چه جوری بهتر است؟
یا رب اگرچه صرف گنه شد جوانی ام دارم امید کز درِ لطفت مرانی ام تو اهل فضل و بخشش و جود و کرامتی من عبد روسیاه و خطاکار و جانی ام شاهد تویی و حاکم روز جزا تویی شرمنده ی خطا و گناه نهانی ام با آتش ریا و حسد خو گرفته ام با دست خویش دود شده زندگانی ام جسمم ضعیف و آتش قهر تو شعله ور یا رب بیا و بگذر از این ناتوانی ام آیا مرا ز رحمت خود دور می کنی؟ آیا کنار دوزخیان می نشانی ام؟ یا رب اگرچه بنده خوبی نبوده ام اما مباد از در لطفت برانی ام یا رب به حق یوسف زهرا مرا ببخش من صاحب الزمانی ام و جمکرانی ام عمرم فدای حضرت خورشید پشت ابر نذر قدوم مهدی زهرا جوانی ام مهدی شریفی