eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بارالها روزگار سرکشم را رام کن🤲 منکه کوچکتر ز دریایم، مرا آرام کن🤲 ساعت
میرسد آوای تیغی پشت مسجدهای شهر قاتل مولایمان شمشیر صیقل می دهد...
غریبه.... آهسته و پیوسته و پنهان، غریبه در کوچه‌ها می‌بُرد شب‌ها نان، غریبه از حاصل دستش رطب خورده‌ است یک شهر لطفش همیشه بوده بی‌پایان، غریبه هر چند سهمش درد بود از مردم شهر بوده برای دردشان درمان غریبه با مهر می‌بارید، باران مهربان بود با مردمِ با برکتِ باران غریبه با این‌همه، افسوس که پاسخ ندارد حتی سلامش در غریبستان غریبه آن شب که قرآن کشته شد بسیاری از خلق قرآن به سر بودند و با قرآن غریبه
خواندن سوره قدر فراموش نشه
صد قُلزُمِ خونابه به چشم آمد و برگشت آن قطره نظر یافت که بوی جگری داشت
. چندان بنشینم  که برآید نفس صبح کان وقت به دل می‌رسد از دوست پیامی
@shere_aeini میزنم می، میکشم هو ساقی کوثر علی میشود روز جزا با عشق تو محشر علی ابروی تو قاب او ادنای پیغمبر علی حب تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی من کیم خاک قدوم میثم و قنبر علی یک نخ از هر وصلهء نعلین تو حبل المتین رازدار رازهای چاه تو روح الامین در امان میماند از کید همه این سرزمین یا امین الله فی ارضه امیر الموءمنین سایهء تو هست حتماً بر سر رهبر علی یک لغت از حرف تو دارد دوصد معجم فقط همچو اقیانوسی و پیش تو دریا نم فقط از تمام دشمنان سر میزنی از دم فقط میشناسم من تورا تنها یل عالم فقط میشناسندت یهودی ها یل خیبر علی جلوهء دست خدا در غزوهء خندق تویی درتمام آفرینش خالص مطلق توئی ای صراط المستقیم ما فقط برحق تویی میشود آنکس که روح ما به او ملحق تویی میکشد سوی نجف، دائم دل ما پر علی بر سر مهمانی ات هرشب چه قیل و قالی است نان و خرمایی که از دست تو باشد عالی است یا من ارجوه لکل خیر، دستم خالی است گوشه گیری من بیچاره از بی بالی است تو کرم کردی و شد حال دلم بهتر علی ابرم و باران نثار این محاسن میکنم گریه بر یک غربت بی حد و ممکن میکنم روضه ای نذر شما از صدق باطن میکنم ناخودآگاه است اینکه یاد محسن میکنم میشود هربار حرفی از علی اصغر علی حنجر شش ماهه ای را با صف دشمن چکار کودکی را با نوک سر نیزه و آهن چکار داشت یک تیر سه شعبه با سر و گردن چکار رفته بودی بین میدان، بی زره، بی من چکار من فدای آنهمه جان کندنت مادر علی 🔸شاعر:
اوّلِ صبحِ من ازلحظه‌ےِ بیـدارےِ توست ماه و خورشــید من اِے ... حضرت معشوق سلام. حسین مرادی
من خسته ام از دست خودم ،دست خودم نیست در دست حسين(ع) است فقط راه نجاتم...!
در جام سرم شراب انداخته‌‌اند یک گوشه مرا خراب انداخته‌اند من در بلمی در وسط اقیانوس پاروی مرا در آب انداخته‌اند
شب بود و ماه بود و خیابان و.. کاش تو باران و عطر چایی و ایوان و.. کاش تو پاییز بود و عاشقی و شعرهای من بوی دو سیب و قل‌قل قلیان و.. کاش تو رنگ سفید مهره‌ی شطرنج دست من اسب و رخ و پیاده‌ی میدان و.. کاش تو کارم شده ورق زدن خاطرات دور اشکی که میچکد سرِ مژگان و.. کاش تو دست و نوازش و گره‌ی باز روسری چشم و نگاه و خال زنخدان و.. کاش تو دامن هزارچین و غزل‌خوان و دلبری بزم شراب و موی پریشان و.. کاش تو باران ببار، بغض مرا تازه‌تر بکن اینجا، ز دوری‌ات همه گریان و.. کاش تو صد بیت..نه..هزار غزل..نه، که شعر من حجمش شده برابر دیوان و.. کاش تو دارد نسیم مشت به در میزند و من در فکر آنکه آمده مهمان و.. کاش تو