جهان اگر بشود زیر و رو هزاران بار
فقط علی است که دیگر نمی شود تکرار
علی است معجزه ی خلقت و به اذن خدا
شکافت کعبه که دُر از دلش کند اظهار
علی است آنکه فقط داده بر رسالت عشق
شهادت علنی در سکوت «یوم الدار»
میان «شِعب» و سپس «لیلة المبیت» آخر
به جز علی چه کسی کرده اینچنین ایثار
همانکه اول صف بوده در همه غزوات
سزاست لشکر دین را به نام پرچمدار
علی است فاتح خیبر نه هر بنی بشری
عمل ملاک جهان است تا ابد نه شعار
«حدیث منزلت» از «غزوه ی تبوک» شکفت
علی وصی رسول است و باز هم انکار!؟
بر آیه های برائت علی مبلغ شد
به جانشینی او می کند همین اقرار
مراد از «اَنفُسَنا» در «مباهله» غیر از
علی نبوده بفهمید ای در و دیوار
غدیر امر خدا بود و ترک واجب شد
بدا به حال پلیدان مست خود مختار
سقیفه غیر خلافت گرفت جان علی
میان فاجعه ی آتش و در و مسمار
همیشه فکر یتیمان کوفه بود و ندید
از این بلاد بلاخیز جز غم و آزار
جمل ،خوارج و یک روز قاسطین بودند
دلیل خونجگری های حیدر کرار
گذشت از خود دائم به فکر جامعه بود
و بود جامعه با او چقدر بد رفتار
شکافت فرق علی را جهالتِ آن روز
جهان بعد علی شد به درد و غصه دچار
#محمدجواد_منوچهری
#یاامیرالمومنینعلیابنابیطالب
#شور ویژه شب های قدر.m4a
1.31M
به نام خدا
#شور_ویژه_شب_های_قدر
#مدح_امیرالمومنین_علیه_السلام
▪️▪️▪️
روزا داره یکی یکی میپره
کاش تو مسیر بندگی بگذره
بنده ی واقعی فقط میدونه
امیر مومنین فقط حیدره2
حقیقت از علی جدا نمیشه
نصیب نوکرش بلا نمیشه
هر عاشقی که عاقله میدونه
هیچ عشقی عشق مرتضی نمیشه2
با نور حق/ظلمت شبامونو سر میکنیم
ان شاءلله/حال روزگارو بهتر میکنیم
همه رو نوکر حیدر میکنیم
ای ذکر جلی علی
یاحیدر علی علی2
▪️▪️▪️
بند دوم
هرکی توی ارادتش محکمه
ولایت و برائتش توامه
"علی فروشی" توی مذهبش نیس
سرش همیشه پیش مولا خَمه
خوشم با نوکرای مولا علی
بَدم با هرکی که بَده با علی
رحمت حق به عاشقان حیدر
لعن علی عدوک یا علی
خلقت یعنی / خدا دست زده به تبلیغ علی
قرآن یعنی/ آیه آیه ذکر و تصدیق علی
معیار ماست / مرز بین کفر و حق تیغ علی
ای ذکر جلی علی
یاحیدر علی علی
▪️▪️▪️
بند سوم
عدالتی که حق روزگاره
تو دستای وارث ذوالفقاره
ایشاالله می بینیم به زودی زود
حکومت مهدوی برقراره
میگذرونیم روزای سوتو کورو
تا ببینم دنیای غرق نورو
الهی زنده باشیم و ببینیم
تو کل دنیا جلوه ی ظهورو
خوبه دنیا/ زیر سایه ی ولایت علی
برپا میشه/ همه جا حکم عدالت علی
سهم عالم / میشه لبخند رضایت علی
ای ذکر جلی علی
یاحیدر علی علی
▪️▪️▪️
اللهم عجل لولیک الفرج
به قلم:
#عالیه_رجبی
#مهدی_کبیری
➖➖➖
#التماس_دعا
#روایت_دیدار
🌷 شعر بدون نوبت
ربِّ أدخلنی مُدخلَ صِدق؛ و لالههایی که به استقبال صف کشیده بودند. پایشان در این خاک محکم بود. لالههایی به رنگ آرمان شهیدان. و این جور وقتها که پای تو سست میشود برای رفتن" از خود پلی بساز برای عبور خویش"(افشین علاء).* این چند قدم تا حسینیه همه از هم سراغ شعرخوانیها را میگیرند و روی شانههای یکدیگر خیره میشوند تا ردّ همای سعادت را بجویند."او ترانی گفت و دیدم لن نمیآید به من"(حسن خسروی وقار). و اینک حسینیه که دور تا دور، کاشینوشتههای کبودش، سلامی است به محضر حضرت مادر. "هر یک نشسته گوشهای از خوان مادرم"(الهام صفالو). در صف نماز خود را بین شاعرانی میبینی که یک سروگردن بالاترند از تو و طنین هیچ در گوشت میپیچد. "همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست"(علیمحمّد مؤدب). در آرامش طوفانِ قبل از آمدن راهبر، مسئولان جلسه قرارهایی میگذارند که با آمدن او همهی قرارها به هم میریزد و شاعران مشتاق برمیخیزند به عربی و ترکی ولری و فارسی با صدای بلند به شعرخواندن."هجوم صداها از این سو از آن سو"(محمدجواد شرافت). تو هم برخاستهای و خیز گرفتهای که شعرت را بین شعرهای بدون نوبت بخوانی: "من یک زنم….". که ناگهان اذان.
به دوستانت میسپاری یادت بیندازند مسافری در این خانهی پدری! و نماز مسافر، شکسته. چرا که نماز پشت سر ولایت، تمام و کمال است. موقع سجده چشمت به زیلوی آبی یزدبافت میافتد و یاد مستندی که چندی پیش دیدهای میافتی؛ که سلول رهبر با همینها مفروش بوده." فرشی ز دل شکسته انداختهام"(میلاد عرفانپور). بر سر افطار در دلت میگویی نکند فقط خودت این میان رسوا شدهای و چشمهای دیگر شاعران را نگاه میکنی" تا در آن آئینهها اشک شعف را بنگری"(محمّدحسین انصارینژاد). از سر سفرهی افطار بلند میشوی"کم بود نان سفرهاش امّا حلال بود"(علیرضا نورعلیپور). لقمهی نان و مرغی را به تبرک برمیداری و به دنبال شمارهی صندلیات میگردی و آرزو میکنی نزدیکتر باشد به "فی مقعد صدق". پس از درخواست دستهجمعی خواهران برای نزدیکتر شدن به ایشان قبل از رسمی شدن جلسه، خودت را در چند قدمیشان میبینی . میشنوی کسی میگوید که توسّل به آرمان علیوردی او را به توفیق این حضور رسانده که "بل أحیاءٌ…". وقتی در جواب سلام رساندنها میگویند سلام و اخلاص مرا به مردم شهر و دیارتان برسانید، بوی یاس در همه جا میپیچد و دلت قرص میشود که این همه نشانه از سر اتفاق کنار هم ننشستهاند."هر چه بینی از او نشان دارد/برترین شان بینشان زهراست"(یوسفعلی میرشکاک). پردهی سبزی که در زاویهی دیدت است کنار میرود و نوهی راهبر، آهسته سرک میکشد که شاید ببیند شاعرانی که "فی کلّ وادٍ يهيمون" نیستند و اهل "ذکروالله کثیرا"هستند، چه شکلیاند! و تویی که تا آن وقت، خودت را هم از یاد برده بودی، آرزو میکنی کاش فرزندانت بودند و این شعاع آفتاب را از نزدیک میدیدند و گرمای زندگیشان تضمین میشد."و چشم کودک من سوی آفتاب من است"(فائزه زرافشان). بدون اضطرابِ شعرخوانی و فارغ از دوجهان گوشهای به تماشا نشستهای."در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را /شکر…" که ناگهان نوبت به همسرت میرسد. داری در ذهنت یکییکی غزلهای تازهاش را مرور میکنی که چه خواهد خواند، و او در کمال ناباوری نوبتش را به خانمهای جلسه میدهد. صلوات بلند خانمها قبل از آنی که آقای مجری موافقت یا مخالفتی ابراز کند، مهر تأئيد این پیشنهاد میشود. هنوز در ذهنت داری سبکسنگین میکنی از بین خانمها، کرباسی یا مهرابی یا جوشقانیان یا فروغی کدام مقدّمند در این به خط مقدم رفتن، که "آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است"(محمدمهدی سیار). و مجری نام تو را صدا میزند.
یکی از معانی بیت، خانه است و امشب در این بیت، حضور خانواده تجلی پیدا کرد و تو بیخیال از قضاوت دیگران میخوانی:"من همسر مردادیام را دوست دارم".
"بگذار بر من تهمت مستی ببندند/مردم چه میدانند شاید خورده باشم".(قادر طهماسبی).
در سخنرانی کوتاهِ بعد از شعرخوانیهای بلند، راهبر اشاره میکند به شعری که دربارهی زن خوانده شد، با عبارت: "و چقدر هم خوب"؛ و تو هنوز در هیجانی که منظورشان شعر زیبای فائزه زرافشان است یا شعر تو : "من یک زنم آزادیام را دوست دارم". و تأكید میکنند که از این دست شعرها زیاد باید اتفاق بیفتد.
و در همان سخنرانی 20 دقیقهای از 300 دقیقهی دیدار، یاد آرمان عزیز، میکنند که در این تاختوتازها صحنه را درست شناخت و چه اثرگذار احساس تکلیف کرد .
و باز در أخرجنی مخرج صدق، لالهها را میبینی که دم در به بدرقه ایستادهاند و هوای سرو تناور باغ را دارند و شب از سرخیشان چیزی نکاستهاست. "گفتی میان آتش عشقم چه میکنی/گفتم خلیل بین گلستان چهمیکند"(رباب کلامی).
* (شعرهای خوانده شده در جلسه)
#زهرا_سپهکار
آبادی شعر 🇵🇸
#روایت_دیدار 🌷 شعر بدون نوبت ربِّ أدخلنی مُدخلَ صِدق؛ و لالههایی که به استقبال صف کشیده بودند. پ
روایت شیرین زهرا سپهکار عزیز از دیدار اخیر شاعران با رهبر معظم انقلاب 🌷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
جا مانده روی خاک صحرا ردّ پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
آنقدر از هجران ياران سوختی تا
اين داغ سنگين کرد از دنيا جدايت
دنبال عاشورا دويدی روزها را
آخر رسيدی به زمين کربلايت
فکه برايت نردبان آسمانها
يک جفت پوتين قديمی؛ بالهايت
از سالهای جنگ مینی منتظر بود
تا خويش را روزی بيندازد به پايت
چشمت منوّر شد به ديدار شهيدان
ديدی خودت را گرم آغوشِ خدايت
رفتی ولی فتحالمبينها هست در پیش
مانده پس از تو بر زمين صدها روايت
#فاطمه_عارفنژاد
#شهید_آوینی
#روایت_فتح
امشب تمام آینه ها را صدا کنید
گاه اجابت است رو به سوی خداکنید
ای دوستان آبرودار در نزد حق،
درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید
وحید محمدی
#ماه_رمضان
#مناجات
#شب_های_قدر
جهان اگر بشود زیر و رو هزاران بار
فقط علی است که دیگر نمی شود تکرار
علی است معجزه ی خلقت و به اذن خدا
شکافت کعبه که دُر از دلش کند اظهار
علی است آنکه فقط داده بر رسالت عشق
شهادت علنی در سکوت «یوم الدار»
میان «شِعب» و سپس «لیلة المبیت» آخر
به جز علی چه کسی کرده اینچنین ایثار
همانکه اول صف بوده در همه غزوات
سزاست لشکر دین را به نام پرچمدار
علی است فاتح خیبر نه هر بنی بشری
عمل ملاک جهان است تا ابد نه شعار
«حدیث منزلت» از «غزوه ی تبوک» شکفت
علی وصی رسول است و باز هم انکار!؟
بر آیه های برائت علی مبلغ شد
به جانشینی او می کند همین اقرار
مراد از «اَنفُسَنا» در «مباهله» غیر از
علی نبوده بفهمید ای در و دیوار
غدیر امر خدا بود و ترک واجب شد
بدا به حال پلیدان مست خود مختار
سقیفه غیر خلافت گرفت جان علی
میان فاجعه ی آتش و در و مسمار
همیشه فکر یتیمان کوفه بود و ندید
از این بلاد بلاخیز جز غم و آزار
جمل ،خوارج و یک روز قاسطین بودند
دلیل خونجگری های حیدر کرار
گذشت از خود و دائم به فکر جامعه بود
و بود جامعه با او چقدر بد رفتار
شکافت فرق علی را جهالتِ آن روز
جهان بعد علی شد به درد و غصه دچار
#محمدجواد_منوچهری
#یاامیرالمومنینعلیابنابیطالب
از عرش ندای "یاعلی" می آید
وز تیغ صدای صیقلی می آید
در مسجد کوفه بزدلی از بهرِ
سرکوبی عدل عادلی می آید
#مصطفی_پیوندی_سرخه
🖤🖤🖤یا حیدر کرار🖤🖤🖤
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی
مدح حضرت امیرالمومنین علی(ع):
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم ، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین ، همه در جمالِ تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
نبرد به وصف تو ره کسی ، مگر از مقالِ تو یا علی
هله ای مُجلّیِ عارفان ، تو چه مطلعی تو چه منظری
که ندیدهام به دو دیدهام ، چو تو گوهری چو تو جوهری
هله ای مولّه عاشقان، تو چه شاهدی تو چه دل بَری
چه در انبیا چه در اولیا ، نه تو را عدیلی و هم¬سَری
به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی
توئی آنکه غیر وجود خود ، به شهود وغیب ندیدهای
فَقرات نفس شکستهای ، سُبحاتِ وَهم دریدهای
همه دیدهای نه چنین بود شه من تو دیدهی دیدهای
ز حدودِ فصل گذشتهای ، به صعودِ وصل رسیدهای
ز فنای ذات به ذاتِ حق ، بُوَد اتّصال تو یا علی
چو عقول و افئده را نشد ، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف
همه گفتهاند و نگفته شد ، ز کتابِ فضل تو یک الف
ز بیانِ وصف تو هر کسی ، رقم گمان زده مختلف
فصحای دهر به عجز خود ، ز ادایِ وصف تو معترف
بُلغای عصر به نطقِ خود ، شدهاند لالِ تو یا علی
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین
شده از وجودِ مقدّست ، همه سرّ کَنزِ خفا مبین
تویی آن که از کُشِفَ الغطا ، نشود ترا زیاده یقین
ز چه رو دَم از أنا ربکّم نزنی ، بزن بدلیل این
که به نورِ حق شده منتهی ، شرفِ کمال تو یا علی
تو همان درخت حقیقتی ، که در این حدیقهی دنیوی
أنا ربّکم تو زنی و بس ، به لسان تازی و پهلوی
ز بروق نورِ تو مُشتعل ، شده نارِ نخلهی موسوی
ز تو در لسانِ موحّدین ، بُوَد این ترانهی معنوی
که انا الحق است به حقِ حق ، ثمرِ نهالِ تو یا علی
تویی آن تجلّیّ ذوالمنن ، که فروغ عالم و آدمی
هله ای مشیّتِ ذاتِ حق ، که به ذات خویش مُسلّمی
ز بروز جلوه ماخلق ، به مقام و رتبه مقدّمی
به جلالِ خویش مُجلّلی ، ز نوالِ خویش مُنعّمی
همه گنج ذاتِ مقدّست ، شده مُلک و مالِ تو یا علی
تو چه بندهای که خدائیت ، ز خداست منصب و مرتبت
احدی نیافت ز اولیا ، چو تو این شرافت و منزلت
رسدت ز مایهی بندگی ، که رسی به پایهی سلطنت
همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت
شده ختم دورهی عِلم و دین ، به کمالِ آل تو یا علی
تو همان مَلیکِ مُهیمنی ، که بهشت و جنّت و نه فلک
پیِ جستجوی تو سالکان ، به طریقت آمد یک به یک
شده ذکرِ نام مقدّست ، همه وِردِ اَلسنهی مَلَک
به خدا که احمدِ مصطفی ، به فلک قدم نزد از سَمَک
مگر آنکه داشت در این سفر طلبِ وصالِ تو یا علی
تویی آن¬که تکیهیِ سلطنت ، زدهای به تخت مؤبّدی
ز شکوه شأن تو بر مَلا ، جَلَواتِ عِزِّ ممجّدی
به فرازِ فرقِ مبارکت ، شده نصب تاج مُخلّدی
متصرّف آمده در یَدَت ، ملکوتِ دولتِ سرمدی
تو نه آن شهی که ز سلطنت ، بود اعتزالِ تو یا علی
به می خُمِ تو سِرشته شد ، گِل کاس جانِ سبوکشان
به پیالهی دلِ عارفان ، شده ترکِ چشمِ تو میفشان
ز رَحیقِ جام تو سرگران، سِر سرخوشان،دل بیهُشان
نه منم ز بادهی عشق تو ، هله مست و بیدل و بینشان
همه کس چشیده به قدرِ خود ، ز میِ زُلالِ تو یا علی
منم آن مجرد زنده دل که دم از ولای تو می زنم
ره کوه و دشت گرفته ام قدم از برای تو میزنم
به همین نفس که تو دادیم نفس از ثنای تو می زنم
شب و روز حلقه التجا بدر سرای تو میزنم
نروم اگر بکشی مرا ز صف نعال تو یا علی
تویی آن¬که سِدرهی مُنتهی ، بُودَت بلندیِ آشیان
به مکان نیائی و جلوهات ، به مکان ز مشرقِ لامکان
رسد استغاثهی قدسیان ، به درت ز لانهی بینشان
چو به اوج خویش رسیدهای ، ز عِلوّ قدر و سُموشّان
همه هفت کرسی و نُه طبق ، شده پایمال تو یا علی
نه همین بس است که گویمت ، به وجودِ جود مکرّمی
تو مُنزّهی ز ثنای من ، که در اوجِ قُدس قدم نَهی
نه همین بس است که خوانم اَت ، به ظهورِ فیض مقدّمی
به کمال خویش معرّفی ، به جلالِ خویش مُسلّمی
نه مراست قدرت آنکه دم ، زنم از جلال تو یا علی
تویی آن که میم مشیّتت ، زده نقشِ صورتِ کاف و نون
به کتابِ عِلم تو مُندرج ، بُوَد آن چه کان و مایکون
فلک و زمین به ارادهات ، شده بی سکون شده با سکون
تویی آن مُصوّرِ ماخَلَق ، که من الظّواهر و البطون
بُوَد این عوالم کُن فکان، اثرِ فعال تو یا علی
تویی آن که ذات کسی قرین ، نشده است با احدیتّت
نرسیده فردی و جوهری ، به مقام مُنفردیتت
تویی آن که بر احدیّتت ، شده مُستند صمدیّت
نشناخت غیر تو هیچکس ، ازّلیتت ابدّیتت
تو چه مبدأیی که خبر نشد ، کسی از مآلِ تو یا علی
تو که از علایق جان و تن ، به کمالِ قُدس مُجرّدی
تو که فانی از خود و مُتّصف ، به صفاتِ ذاتِ محمّدی
تو که بر سرائرِ معرفت ، به جمالِ اُنس مُخلّدی
به شؤنِ فانیِ این جهان ، نه مُعطّلی نه مقیّدی
بود این ریاست دنیوی ، غم و ابتهالِ تو یا علی
تو همان تجلّیِ ایزدی ، که فراز عرشی و لا مکان
خبری ز گردش چشم تو ، حرکات گردش آسمان
دهد آن فؤاد و لسان تو ، ز فروغ لوح و قلم نشان
تو که ردّ شمس کُنی عیان ، به یکی اشارهی ابروان
دو مُسخّر آمده مِهر و مَه ، هله بر هلالِ تو یا علی
هلهای موحّدِ ذاتِ حق، که به ذات ، معنی وحدتی
به تو گشت خِلقتِ کُن فکان ، که ظهورِ نورِ مشیّتی
هله ای ظهورِ صفاتِ حق، که جهان فیضی و رحمتی
چو تو در مداینِ علمِ حق ، ز شرف مدینهی حکمتی
سَیَلانِ رحمت حق بُوَد ، همه از جِبال تو یا علی
بنگر [فؤاد] شکسته را ، به دَرَت نشسته به التجا
اگرش بِرانی از آستان ، کُند آشیان به کدام جا
به سخا و بذل تواش طمع ، به عطا و فضلِ تواش رجا
ز پناهِ ظلِّ وسیع تو ، هم اگر رود برود کجا
که محیط کون و مکان بُوَد فلکِ ظلالِ تو یا علی
شاعر: فؤاد کرمانی
حیدر که خار چشم ناپاک شما بود،
رویای چشم کودکان بی نوا بود
حیدر که مسحورش زمین و آسمان بود،
هیهات ! قوت غالبش یک قرص نان بود
حیدر که عدلش طلحه را بی تاب می کرد،
شب قلب چاهی را به اشکش آب می کرد
حیدر که باصد زخم از دشمن نترسید
قلبش به جز از آه مظلومی نلرزید
حیدر که چشم فتنه را از جا در آورد
فریاد از تاراج خلخالی بر آورد
حیدر که برظالم چنان پرخاش میکرد
گویی که اسرار شما را فاش میکرد
حیدر که از بغضش لب خود می گزیدید
وقتی از احمد "یا اخا" را می شنیدید
بادست اشقی الاشقیایی بی بصیرت انسان به ظاهر ، دیو و دد اما به سیرت
خون دلش از چاک فرقش بر زمین ریخت
حیدر که نامش کین تان را برمی انگیخت
نامردی از ایل شما ای اهل دنیا
از ما و از هستی ربود آن شب علی را
اینک جماعت ! بی علی آرام گیرید
رقصید در گرداب دنیا تا بمیرید
بعد از علی ما و عدالت ؟ شرمتان باد
اف بر شما و رختخواب گرمتان باد .
🖍 #م_کـرمـانـی
شجاعت را ، جسارت را ، درایت را علی دارد!
و اینکه او نمیپوشد زره هم عالمی دارد؛
نباشد تیغ و خاکی که بنوشد خون حیدر را!
زره لازم ندارد آنکه حرز فاطمی دارد!
حیدری و نقطهی زیر باء بسم الله
قاری بی ولای تو جهنمی باشد
نان حلال پدرم حیدریم کرده
بین من و فلانیان چه صنمی باشد!؟
تا شیوهی پیکار علی را بنویسد،
راوی ورق و یک قلم از جنس پر آورد؛
برداشت سر و پلک زد و گفت شگفتا!
این لشکر بی سر ز کجا سر بدرآورد!؟
یا حیدر مدد یا مولا
عبادت را ، قناعت را ، کرامت را علی دارد!
رکوعش را ببین یعنی نماز کاملی دارد
علی صوت خدای عرشیان در گوش پیغمبر!
گمانم در خفا شیطان به لب هو یا علی دارد!
رمز و رموز گردش فلک علی باشد
ذکر جنون و مستی ملک علی باشد
کعبه همه عزت خود ز یک ترک دارد
علت ایجاد همان ترک علی باشد
بخشایش آدم گرو ذکر علی بود
ناجی خلیل از دل آتش شده حیدر
موسی به کنار؛ آمده حتی که به کرات
ذکر شب و هر روز عصایش شده حیدر
یا حیدر مدد یا مولا
مهارت را و غیرت را و جرئت را علی دارد
فرار آن دو از میدان نشان از بزدلی دارد!
روایت میکند حتی مخالف هم که در میدان
صد و ده کشته با یک دفعه ضربت را علی دارد
شکل به میدان زدنش شمایل طوفان
ضربت ذوالفقار او شأن نزول قرآن
برق نگاه او خودش دهد دوصد کشته
تک یل و قهرمان ما سلام آقا جان
خیبر شکن و صفدر و کرار اسداللّه
آزادهای و اسوهی احرار اسداللّه
هوهوی دو دم در وسط معرکه میگفت
ما مثلی؟ أنا بِالْیَدِ قدّار اسداللّه
یا حیدر مدد یا مولا
شعر و سبک:
#میثم_کاوسی
.
🌹 برای سید شهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی که به او بسیار مدیونم
💠 هنر انقلاب
به دل تشنه، آب یعنی تو
دلبر بینقاب یعنی تو
مثنوی لب تو حکمت داشت
دفتر شعر ناب یعنی تو
حرفهای تو آسمانی و صاف
اشک چشم سحاب یعنی تو
آفتاب جهان خمینی بود
پرتو آفتاب یعنی تو
"فتح خون" پا گرفت با قلمت
آیههای عُجاب یعنی تو
موت پیش از ممات سلک تو بود
راه خیر و صواب یعنی تو
تو که بودی که زندهای اینسان؟
پرسش بیجواب یعنی تو
جاودان شد روایت فَتحت
مژدۀ فتح باب یعنی تو
بوی "شهری در آسمان" پیچید
بوی عطر و گلاب یعنی تو
کامران... مرتضی... چه فرقی داشت؟
عاشق کامیاب یعنی تو
راز سرخ تو فاش شد آخر
خواهش مستجاب یعنی تو
انقلابِ هنر حکایت توست
هنر انقلاب یعنی تو
✍️ #محمدتقی_عارفیان
#سیدمرتضی_آوینی
#سید_شهیدان_اهلقلم
#روز_هنر_انقلاب_اسلامی
🕊•┈┈••✾•🌷•✾••┈┈•🕊
شب قدر است و در پیش خدا پرونده ها باز است
برای توبه کردن در به روی بنده ها باز است
تمام مردگان هم غرق رحمت میشوند امشب
تعجب نیست وقتی در به روی زنده ها باز است
گرفته دستها را مثل «حر» بالا و می گرید
که آغوش خدا بر روی سرافکنده ها باز است
کشد دست نوازش بر سرم آری امیدی هست
که بین گریه ها جایی برای خنده ها باز است
اگرچه بسته راه زندگی بر ما در این بازی
در آخر خانه ای تا بردن بازنده ها باز است
سکوتی سخت جانم را گرفته ناله می بارم
ز خود شرمنده ام وقتی لب شرمنده ها باز است
#اسماعیل_سکاک
قدر آمده که سینهء مضطر بیاوریم
یک قطره اشک از سرِ باور بیاوریم
پابند نفس پست و خبیثیم، عفو کن
تا ناگهان به سوی تو پر دربیاوریم
یا رب اگر به توبهء ما اعتبار نیست
رخصت بده که ضامن بهتر بیاوریم
ما غیر مرتضی به کسی رو نمیزنیم
باید که رو به خانهء حیدر بیاوریم
یا چون کبوتران رضا جَلد او شویم
آنگه پناه بر شه بیسر بیاورم
باید دخیل دست حسین و حسن شویم
خط امان از این دو برادر بیاوریم
امشب بناست ازهمه راضی شوی خدا
امشب بناست حضرت مادر بیاوریم
دل هیچ نیست، کاش برای رضایتت
میشد به آستانهء تو سر بیاوریم
#شب_قدر
#ناهید_خلفیان
هرجا نگاه میکنم از غصه ات پُر است
حتی کتیبه ای نشدم شرح حال دل...
#پریسامصلح
#شب_قدر
#یاامیرالمومنین
مانند علی گرچه نشد کار کنیم
مرضیه و مرتضاش رفتار کنیم
بگذار شبیه او اقلا شب قدر
با لقمه ی نان و نمک افطار کنیم!
#بهجت_فروغی_مقدم
از همهی اعضا محترم التماس دعا داریم.
اگه کمی کاستی داشتیم حلال کنید
امشب من کمترین رو خیلی دعا کنید🙏🥀🥀🥀
May 11
[ رهایی ]
#شب_قدر
#امام_علی
امام، رو به رهایی… عمامه روی زمین
قیامتی شده بعد از اقامه روی زمین
خطوط آخرِ نهج البلاغه ریخت به خاک
چکید خون خدا در ادامه روی زمین…
خودت بگو! به که دل خوش کنند بعد از تو
گرسنگان ”حجاز" و ”یمامه” روی زمین؟
زمان به خواب ببیند که باز امیرانی
رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین:
”مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان
مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین…"
تو رفتهای و زمین ماندهاست و ما اینک
و میزهای پُر از بخشنامه… روی زمین
#محمدمهدی_سیار
با کوه گناه، این سراپا تقصیر
رو کرده به درگاه تو ای توبه پذیر
از آتش دوزخ و گرفتاریها
غیر از تو نجات بخش من کیست مجیر؟
#محمدجواد_منوچهری
#الهیالعفو
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد-
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
#سیدحمیدرضا_برقعی