پرچم میهن🍃🌹
نه تنها نگاهش به زنگ در است
زن منتظر، منتظرپرور است
زن منتظر دختر یاسهاست
گل رازقی را خودش مادر است
بلند آیت مهر و آرامش است
ولی عاشق سورهی کوثر است
گل سرخ چادرنمازش یقین
به هر صبحدم عهد را از بَر است
به گریه اگر کودکش آب خواست
به زیر لبش روضهی اصغر است
از این اربعین کوله را بسته است
که دلشورهاش هم خودش محشر است
جهاد زنان، یاری زینب است
جهاد زنان، چشمهای تر است
جهاد زنان فرق دارد کمی
همین خانهی سادهاش سنگر است
تو ای منتظر! مادرم! میهنم!
پّر چادرت پرچم کشور است
#زهرا_سپهکار
#میلاد_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مادر
#شاعران_آئینی
انقلاب
طوفان، حریف ساحل این انقلاب نیست
آیینهای مقابل این انقلاب نیست
از ابر، آفتاب، هراسان نمیشود
یک ذرّه ترس در دل این انقلاب نیست
با دشمنش بگو که درختی تناور است
دیگر بگو اوایل این انقلاب نیست
وادادگی و سازش و تسلیم مطلقا
راه امام راحل این انقلاب نیست
از آرمان خود هم اگر دور مانده است
تقصیر ماست، مشکل این انقلاب نیست
#زهرا_سپهکار
من یک زنم آزادی ام را دوست دارم
ایرانی ام، آبادی ام را دوست دارم
در سایه ای مردانه دلگرمم به فردا
من همسر مردادی ام را دوست دارم
هم مادر و مادربزرگم خانهدارند
این شغل مادرزادی ام را دوست دارم
مُهر مرا از جانمازم باز برداشت
با کودک خود شادی ام را دوست دارم
می گیرمت ای بچّه آهوی گریزان
آهویی و صیّادی ام را دوست دارم
دور اتاقش عکس های حاج قاسم
طفل دهه هشتادی ام را دوست دارم
در شهر، آزادی اسیر این و آن است
در خانه ام آزادی ام را دوست دارم
#زهرا_سپهکار
#روایت_دیدار
🌷 شعر بدون نوبت
ربِّ أدخلنی مُدخلَ صِدق؛ و لالههایی که به استقبال صف کشیده بودند. پایشان در این خاک محکم بود. لالههایی به رنگ آرمان شهیدان. و این جور وقتها که پای تو سست میشود برای رفتن" از خود پلی بساز برای عبور خویش"(افشین علاء).* این چند قدم تا حسینیه همه از هم سراغ شعرخوانیها را میگیرند و روی شانههای یکدیگر خیره میشوند تا ردّ همای سعادت را بجویند."او ترانی گفت و دیدم لن نمیآید به من"(حسن خسروی وقار). و اینک حسینیه که دور تا دور، کاشینوشتههای کبودش، سلامی است به محضر حضرت مادر. "هر یک نشسته گوشهای از خوان مادرم"(الهام صفالو). در صف نماز خود را بین شاعرانی میبینی که یک سروگردن بالاترند از تو و طنین هیچ در گوشت میپیچد. "همین هیچم همین هم بر درت کم ادعایی نیست"(علیمحمّد مؤدب). در آرامش طوفانِ قبل از آمدن راهبر، مسئولان جلسه قرارهایی میگذارند که با آمدن او همهی قرارها به هم میریزد و شاعران مشتاق برمیخیزند به عربی و ترکی ولری و فارسی با صدای بلند به شعرخواندن."هجوم صداها از این سو از آن سو"(محمدجواد شرافت). تو هم برخاستهای و خیز گرفتهای که شعرت را بین شعرهای بدون نوبت بخوانی: "من یک زنم….". که ناگهان اذان.
به دوستانت میسپاری یادت بیندازند مسافری در این خانهی پدری! و نماز مسافر، شکسته. چرا که نماز پشت سر ولایت، تمام و کمال است. موقع سجده چشمت به زیلوی آبی یزدبافت میافتد و یاد مستندی که چندی پیش دیدهای میافتی؛ که سلول رهبر با همینها مفروش بوده." فرشی ز دل شکسته انداختهام"(میلاد عرفانپور). بر سر افطار در دلت میگویی نکند فقط خودت این میان رسوا شدهای و چشمهای دیگر شاعران را نگاه میکنی" تا در آن آئینهها اشک شعف را بنگری"(محمّدحسین انصارینژاد). از سر سفرهی افطار بلند میشوی"کم بود نان سفرهاش امّا حلال بود"(علیرضا نورعلیپور). لقمهی نان و مرغی را به تبرک برمیداری و به دنبال شمارهی صندلیات میگردی و آرزو میکنی نزدیکتر باشد به "فی مقعد صدق". پس از درخواست دستهجمعی خواهران برای نزدیکتر شدن به ایشان قبل از رسمی شدن جلسه، خودت را در چند قدمیشان میبینی . میشنوی کسی میگوید که توسّل به آرمان علیوردی او را به توفیق این حضور رسانده که "بل أحیاءٌ…". وقتی در جواب سلام رساندنها میگویند سلام و اخلاص مرا به مردم شهر و دیارتان برسانید، بوی یاس در همه جا میپیچد و دلت قرص میشود که این همه نشانه از سر اتفاق کنار هم ننشستهاند."هر چه بینی از او نشان دارد/برترین شان بینشان زهراست"(یوسفعلی میرشکاک). پردهی سبزی که در زاویهی دیدت است کنار میرود و نوهی راهبر، آهسته سرک میکشد که شاید ببیند شاعرانی که "فی کلّ وادٍ يهيمون" نیستند و اهل "ذکروالله کثیرا"هستند، چه شکلیاند! و تویی که تا آن وقت، خودت را هم از یاد برده بودی، آرزو میکنی کاش فرزندانت بودند و این شعاع آفتاب را از نزدیک میدیدند و گرمای زندگیشان تضمین میشد."و چشم کودک من سوی آفتاب من است"(فائزه زرافشان). بدون اضطرابِ شعرخوانی و فارغ از دوجهان گوشهای به تماشا نشستهای."در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را /شکر…" که ناگهان نوبت به همسرت میرسد. داری در ذهنت یکییکی غزلهای تازهاش را مرور میکنی که چه خواهد خواند، و او در کمال ناباوری نوبتش را به خانمهای جلسه میدهد. صلوات بلند خانمها قبل از آنی که آقای مجری موافقت یا مخالفتی ابراز کند، مهر تأئيد این پیشنهاد میشود. هنوز در ذهنت داری سبکسنگین میکنی از بین خانمها، کرباسی یا مهرابی یا جوشقانیان یا فروغی کدام مقدّمند در این به خط مقدم رفتن، که "آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است"(محمدمهدی سیار). و مجری نام تو را صدا میزند.
یکی از معانی بیت، خانه است و امشب در این بیت، حضور خانواده تجلی پیدا کرد و تو بیخیال از قضاوت دیگران میخوانی:"من همسر مردادیام را دوست دارم".
"بگذار بر من تهمت مستی ببندند/مردم چه میدانند شاید خورده باشم".(قادر طهماسبی).
در سخنرانی کوتاهِ بعد از شعرخوانیهای بلند، راهبر اشاره میکند به شعری که دربارهی زن خوانده شد، با عبارت: "و چقدر هم خوب"؛ و تو هنوز در هیجانی که منظورشان شعر زیبای فائزه زرافشان است یا شعر تو : "من یک زنم آزادیام را دوست دارم". و تأكید میکنند که از این دست شعرها زیاد باید اتفاق بیفتد.
و در همان سخنرانی 20 دقیقهای از 300 دقیقهی دیدار، یاد آرمان عزیز، میکنند که در این تاختوتازها صحنه را درست شناخت و چه اثرگذار احساس تکلیف کرد .
و باز در أخرجنی مخرج صدق، لالهها را میبینی که دم در به بدرقه ایستادهاند و هوای سرو تناور باغ را دارند و شب از سرخیشان چیزی نکاستهاست. "گفتی میان آتش عشقم چه میکنی/گفتم خلیل بین گلستان چهمیکند"(رباب کلامی).
* (شعرهای خوانده شده در جلسه)
#زهرا_سپهکار
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
من یک زنم آزادی ام را دوست دارم
ایرانی ام، آبادی ام را دوست دارم
در سایه ای مردانه دلگرمم به فردا
من همسر مردادی ام را دوست دارم
هم مادر و مادربزرگم خانهدارند
این شغل مادرزادی ام را دوست دارم
مُهر مرا از جانمازم باز برداشت
با کودک خود شادی ام را دوست دارم
می گیرمت ای بچّه آهوی گریزان
آهویی و صیّادی ام را دوست دارم
دور اتاقش عکس های حاج قاسم
طفل دهه هشتادی ام را دوست دارم
در شهر، آزادی اسیر این و آن است
در خانه ام آزادی ام را دوست دارم
#زهرا_سپهکار
مرزبانم تویی
حماسیترین داستانم تویی
به هر داستان، قهرمانم تویی
نشان شجاعت به بازوی توست
به غیرت، جهانپهلوانم تویی
سراپا مسلّح به ایمان و عشق
سراسر دل مهربانم تویی
همه شهر، امن و امان است شب
به گوش سحرها اذانم تویی..
توانا و باعزّت و استوار
من ایرانم و مرزبانم تویی
همه مرزبانان سلیمانیاند
سلیمان این داستانم تویی
✍🏻 #زهرا_سپهکار
🏷 #شهدای_مرزبان
🇮🇷
مرزبانم تویی
حماسیترین داستانم تویی
به هر داستان، قهرمانم تویی
نشان شجاعت به بازوی توست
به غیرت، جهانپهلوانم تویی
سراپا مسلّح به ایمان و عشق
سراسر دل مهربانم تویی
همه شهر، امن و امان است شب
به گوش سحرها اذانم تویی..
توانا و باعزّت و استوار
من ایرانم و مرزبانم تویی
همه مرزبانان سلیمانیاند
سلیمان این داستانم تویی
✍🏻 #زهرا_سپهکار
🏷 #شهدای_مرزبان
عاشقان، صدر همه اخبار دنیا نیستند
موجهای اربعینی اهل دریا نیستند
جادهها شاهد که پای عهد خود جان میدهند
این قدمها نامههای کوفی ما نیستند
این قدمهایی که در صحرا پیات آوارهاند
از نهیب طعنه و تاول مبرّا نیستند
تا معاصر با غم پنهان چشمان تواند
این جماعت هرکجا باشند تنها نیستند
با حضور خود قیامت کردهاند و میروند
تا ظهور اصلأ پی "آن صبح فردا" نیستند
صلح و آرامش، صفا و مهربانی، عشق و لطف
در مسیر اربعین دیدیم رویا نیستند
اربعین، فوج سپاه تو جهان را فتح کرد
خواندم از چشمانشان اهل مدارا نیستند
موکب چشم انتظاران در لهیب فتنه سوخت
پس چرا این عاشقان صدر خبرها نیستند
#زهرا_سپهکار
#شعر_اربعین
آئین وهب
باید کلمات اصل و نسب داشتهباشد
تا هم غم و هم شور و طرب داشتهباشد
بر خاک بیفتد سر و بر نیزه بروید
هیهات که چشمی به عقب داشتهباشد
تکیه زده بر ماه محرّم همه عالم
این نخل عزا کاش رطب داشتهباشد
میجوشد و سیراب کند هر عطشی را
آن چشمه که نام تو به لب داشتهباشد
بیاذن به هر مجلسی از چشم میافتد
هر قطرهی اشکی که ادب داشتهباشد
بر دین حسین است، به آئین حسین است
دل کاش که آئین وهب داشتهباشد
#زهرا_سپهکار
حوض خون
تقدیم به صبر و مقاومت زنان دزفولی و تمام مادران پشت جبهه
خونابههای شطّ، کم از رگهای زمزم نیست
تشییع، امّا اوّل صبر است، ماتم نیست
یک تکّه تن را غسل داد و دفن کرد آرام
آن وقت میگویند زن چون مرد، محکم نیست
یک تکّه تن را که میان پیرهنها بود
با مویه دریا از خودش پرسید: رودم نیست؟!
رزمنده میداند اراده عاملش گاهی
بر وصلهی زانو به جز کوک منظّم نیست
رزمنده میداند که نان گرم در جبهه
یعنی سلاح سرد تنها، دست آدم نیست
دلشورهها را پای حوض خون نشست و شست
در زندگی از این قبیل آیینهها کم نیست
ای زخمهای مانده بر جانش از آن دوران
از بس عزیزید این زمان دنبال مرهم نیست
زن مثل کوهی پشت جبهه ماند و ثابت کرد
میدان جنگ ما فقط خطّمقدم نیست
#زهرا_سپهکار
#حوض_خون
مشتِ گره کرده
باید سوال کرد دقیقاً که چیستیم؟
امروز اگر که مشتِ گره کرده نیستیم
شمر زمانه در دل میدان مشخص است
در این نبرد، خوب ببینیم کیستیم
در عمرمان دقیقه دقیقه حساب نیست
آن لحظهها که با مدد از عشق زیستیم
ما ابرهای صاعقه باریم پس چرا
در تنگنای قافیه تنها گریستیم
ما پرچمیم دست علمدار و حاضریم
حتی اگر که دست فدا شد، بایستیم
ما در خط مقدّم عشقیم، عاشقیم
ما عاشق مبارزه با صهیونیستیم
✍🏻 #زهرا_سپهکار
🏷 #شعر_ضداستکباری | #فلسطین | #غزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این خبر دنیا سراسر غرق حیرانی است
باور نمیکردم در این حد دشمنت جانی است
تنتکّهها را در کفن، باور نمیکردم
لبخندهایت در مصافی تازه قربانی است
دیدم گلوی زخمیات را...آتش است و خون
دیدم غبار صورتت را...آب حتّی نیست
جنگ نفسگیریست شاید آخرین جنگ است
حالوهوای قلبها بدجور طوفانی است
ای شیخ ای همسایه با یک جو مسلمانی
دلکندنت از گندم ری هم به آسانی است
ناخواسته وجدان انسان را نشان رفته است
آن موشکی که در سقوطش فکر ویرانی است
أشهد نخوان در گوش زخمیها برادر جان
نه! وقت مردن نیست هنگام رجزخوانی است
ما با شهادت زندهایم و زنده میمانیم
صهیون ولی در قبر تنگ حرص، زندانی است
باید هم از ترسش بمیرد قبل نابودی
وقتی حریفش دست مجروح سلیمانی است
طاقت بیاور شمعدانی! تشنگیها را
فردا تمام کوچههای غزّه بارانی است
#زهرا_سپهکار
#شعرخوانی_غزّه
پیراهن خونین عزیزی است بگیرید
یوسف، ننشینید که از چاه بیاید...
دل، سخت، غیور است و پر از داغ، مبادا
یک ذرّه در این غائله کوتاه بیاید
#زهرا_سپهکار
#شهید_سید_رضی
قیام کرده رسیده است تا لب ایوان
سپیدْیاس معطّر، شکوفهی خندان
به دستی آینه دارد به دیگری اسپند
و چادر زریاش را گرفته با دندان
سپیدْیاس همیشه چه بوی خوبی داشت
علیالخصوص که چرخیده زیر این باران
دوان، دوان و عرق کرده میرسید از دور
چهارقُل به زبانش میآمد از دالان
رسیده و نرسیده نشست و گفت: بهار!
سلام دختر یاسین، سلام ای انسان
مبارک است محمّد، ببوس فاطمه را
ببین به خندهی او آیههای الرّحمن
هنوز هم که هنوز است تازه مانده و نرم
سپیدیاس معطّر که لای این قرآن،
میان سورهی یوسف گذاشته است کسی
نشانهای ست برایم که می رسد مهمان
#زهرا_سپهکار
انقلاب
طوفان، حریف ساحل این انقلاب نیست
آیینهای مقابل این انقلاب نیست
از ابر، آفتاب، هراسان نمیشود
یک ذرّه ترس در دل این انقلاب نیست
با دشمنش بگو که درختی تناور است
دیگر بگو اوایل این انقلاب نیست
وادادگی و سازش و تسلیم مطلقا
راه امام راحل این انقلاب نیست
از آرمان خود هم اگر دور مانده است
تقصیر ماست، مشکل این انقلاب نیست...
#زهرا_سپهکار
انقلاب
طوفان، حریف ساحل این انقلاب نیست
آیینهای مقابل این انقلاب نیست
از ابر، آفتاب، هراسان نمیشود
یک ذرّه ترس در دل این انقلاب نیست
با دشمنش بگو که درختی تناور است
دیگر بگو اوایل این انقلاب نیست
وادادگی و سازش و تسلیم مطلقا
راه امام راحل این انقلاب نیست
از آرمان خود هم اگر دور مانده است
تقصیر ماست، مشکل این انقلاب نیست..
#زهرا_سپهکار
همیشه نوبت هر امتحان به گفتهی تاریخ
حضور، ملّت ما دارد و غیاب ندارد...
#زهرا_سپهکار
#راهپیمایی_۲۲_بهمن
به لب دارند دریاهای لبتشنه سلامت را
به دل دارند امواج رها ماه تمامت را
علی را قُرّةُالعینی، همان فی مقعد صدقی
به نفسی انتَ میداند بلندای مقامت را
به غمها کاشفالکربی، ابالغوثی، ابالفضلی
که در سختی فراوان بردهام با بغض، نامت را
شکوه دستهای تو عمود خیمهی دین شد
رساندی تا به فرداها و فرداها پیامت را
نه آب است اینکه چون جان عزیزش دوست میداری
به دندان میبری با مشک خود حرف امامت را...
#زهرا_سپهکار
#شعر_حضرت_عباس
قطرهی گمشده را نقطهی پایان، حرم است
مقصد آخر یک رود پریشان، حرم است
همدل اشک شد و همقدم بارانها
جای دلتنگی دلهای پشیمان، حرم است
دم سقّاخانه، رأس همین ساعت عشق
محور قول و قرار همه خوبان حرم است
نه فقط صحن و رواق و لب ایوان طلا،
هر دلی میتپد از رنج مسلمان، حرم است
حرمی هست در اینجا که تمام عتبات
آینه آینه در آینهی آن حرم است
این حرم ماند اگر، مشهد و قم میماند
خود جمهوری اسلامی ایران، حرم است
خشت خشتش همه تابوت شهیدان خداست
این حریمی است که والله، به قرآن، حرم است
#زهرا_سپهکار
#وصیت_سردار
#انتخابات
#انتخابات
هر موج از این کرانه تحت رصد است
ای ماهِ تمام! نوبت جزر و مد است
این قطرهی رأی را بینداز به رود
او شیوهی دریا شدنش را بلد است
#زهرا_سپهکار
مثل شروع نمنم باران
بر تشنهگلدان لب ایوان
قدر تمام لحظهها جاری
قدّ تمام موجها طوفان
مثل اذان لحظۀ افطار
مثل سرور نیمۀ شعبان
چون بوی دستان پدر وقتی
در لای سفره میگذارد نان
گرچه کمی اینروزها دلتنگ
امّا به این برکت قسم خندان
امن و امان چون چادر مادر
وقتی پناه بیکسیهامان...
چون متن یک اعلامیه پر شور
مثل شعاری در دل میدان
مثل شکوفه آخر بهمن
تقویمها را کرده سرگردان
مثل شهیدان در تب تشییع
بر شانهها سنگین ولی رقصان
چون رود مرزی بر خودش حسّاس
با غرّشِ بیگانه در طغیان
سرخ و سفید و سبز بر قلّه
سرخ و سفید و سبز در جولان
ای روزهای خوبِ پیش از این
ای روزهای نابِ بعد از آن
ای سروِ سرسبز چهلساله
گنجشکها بر شاخهات مهمان
آزادیات چون صحن آزادی
آرامشت لبخند دربانان
اینسوی پرچم یاحسین، آنسو
جمهوری اسلامی ایران
#جمهوری_اسلامی_ایران
#زهرا_سپهکار
هدایت شده از بین الطّلوعین
پیوسته با تمام قوا پیش میرود
دنیا به سمت حادثهها پیش میرود
ای شاخههای خشک! چرا دست روی دست؟!
تا کار با دو دست دعا پیش میرود
با وحی باش؛ راه پس و پیش اگر نماند،
موسی به یک تکان عصا پیش میرود
مُردیم از عطش تو بگو ای به مشکت آب!
این انتظار تا به کجا پیش میرود
هل من معین کیست که اینگونه با شتاب
دارد جهان به سمت صدا پیش میرود
پای پیاده با لب خشک و نگاه تر
عالم به سوی کرب و بلا پیش میرود
#زهرا_سپهکار
#وعده_صادق
#شهید_جمهور
#شهید_رئیسی
@zahra_sepahkar
تازه باران داشت بر گلهای ایوان میچکید
باز خون تازه در رگهای گلدان میدوید
پنجره خوشحال بود از آسمان تازهاش
بعد عمری دربهدر ماندن به حقّش میرسید
داشت احیا میشد آن دریاچههای دوردست
داشت کمکم قلب ماهیها به عشقش میتپید؛
روزگار خشکسالی زخم بستر داشت رود
دست میشست از تلاطم، دل ز رفتن میبرید
خانهی ما تازگیها بوی نان تازه داشت
روزگاری نانش آجر بود و حسرت میکشید
مرد همسایه شبیه ساعتش خوابیده بود
تازگیها باز طعم خستگی را میچشید
داشت بت با چشم خود میدید دنیا دست کیست
داشت دنیا هم هیاهوی تبر را میشنید
آیهی یأس از کجا آوردهای؟! قرآن بخوان
قل کفی باللّه باید خواند از داغ شهید
#زهرا_سپهکار
#سید_شهیدان_خدمت
@zahra_sepahkar
غفلت نکن!
هر لحظه امکان دارد آن زنجیر برگردد
با قدرنشناسی همان تقدیر برگردد
آن آتش پنهان شده در زیر خاکستر
- آتشفشان - هرچند با تأخیر برگردد
این روزها سرمایۀ ما سربلندیهاست
هرگز نخواه آن مایۀ تحقیر برگردد
غفلت نکن یک لحظه هم از آن خزان! شاید،
ایندفعه با زور و زر و تزویر برگردد
قحطی برای تو چه خوابی دیده گندمزار!
بعد از فراوانی بگو تعبیر برگردد
::
دنیا پر از نامردی و نامهربانیهاست
ای وای اگر آن مهربانم دیر برگردد
✍🏻 #زهرا_سپهکار
🏷 #انتخابات | #انتخاب_اصلح
🇮🇷
دیدیم جهان بیتو به بنبست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
این رود عظیم اربعین تا دریا
با پرچم یاحسین در دست رسید
#زهرا_سپهکار
🆔@abadiyesher