eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بهار خاطر ما از غمت زمستان است هزار چشمۀ اشک از غم تو جوشان است هنوز داغ تو تازه است در زمین و زمان هنوز غصۀ ما داغ مرد میدان است
🍃🌹 تا آن زمان که گردش این روزگار هست تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق پای پیاده عشق به هر دل سوار هست وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست پس در تمام عمر به هر لحظه کار هست ما ظاهراً اگر چه خدا را ندیده‌ایم اما یقین که جلوه آیینه‌دار هست یک گل رسید و معنی ضرب المثل شکست یک یاس آمده که همیشه بهار هست یک برگ یاس با همه عالم برابر است معنی یاس یک کلمه هست و مادر است هرکس که مادر است دو عالم برای اوست بام بهشت نقطه پایین پای اوست مادر شدن برای دو عالم شرافتی است بر دختری که گفته پدر هم فدای اوست او قبل خلقت آمده قبل از همه رود سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست شرط و شروط خلقت دنیاست فاطمه این میل باطنی عمیق خدای اوست آمد کسی که بین قنوت شبانه‌اش همواره اسم یک یک همسایه‌های اوست تصویر خالصانه ذکر و دعاست او همسایه همیشه قرب خداست او او کوثر است و چشمه دریاترین خم است نور است و نور بخش سپهر است و انجم است پیداتر از همه شد و بین بزرگی‌اش در لابلای ثانیه‌های زمان گم است از آب و خاک مهریه او جوانه زد هر دانه‌ای که بر سر هر خوشه گندم است مصرف نکرد غیر خودش در مسیر حق زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است از خود گذشت تا که ولایت علم شود زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است دین خدا ز همت او جان گرفته است زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است سلام‌الله‌علیها
ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا وی سینه تو بهشت احمد زهرا عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را زان دست که بوسیده محمد زهرا سیدرضا_مؤید سلام‌الله‌علیها
🍃🌹 تا آن زمان که گردش این روزگار هست تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق پای پیاده عشق به هر دل سوار هست وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست پس در تمام عمر به هر لحظه کار هست ما ظاهراً اگر چه خدا را ندیده‌ایم اما یقین که جلوه آیینه‌دار هست یک گل رسید و معنی ضرب المثل شکست یک یاس آمده که همیشه بهار هست یک برگ یاس با همه عالم برابر است معنی یاس یک کلمه هست و مادر است هرکس که مادر است دو عالم برای اوست بام بهشت نقطه پایین پای اوست مادر شدن برای دو عالم شرافتی است بر دختری که گفته پدر هم فدای اوست او قبل خلقت آمده قبل از همه رود سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست شرط و شروط خلقت دنیاست فاطمه این میل باطنی عمیق خدای اوست آمد کسی که بین قنوت شبانه‌اش همواره اسم یک یک همسایه‌های اوست تصویر خالصانه ذکر و دعاست او همسایه همیشه قرب خداست او او کوثر است و چشمه دریاترین خم است نور است و نور بخش سپهر است و انجم است پیداتر از همه شد و بین بزرگی‌اش در لابلای ثانیه‌های زمان گم است از آب و خاک مهریه او جوانه زد هر دانه‌ای که بر سر هر خوشه گندم است مصرف نکرد غیر خودش در مسیر حق زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است از خود گذشت تا که ولایت علم شود زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است دین خدا ز همت او جان گرفته است زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است سلام‌الله‌علیها
. همیشه بود سپاهت سپاه حضرت مادر که بود بر تو همیشه نگاه حضرت مادر به لوح سینۀ ما نقش بسته نام بلندت که شد جدا سر و دستت به راه حضرت مادر ✍️ سلام‌الله‌علیها
🍃🌹 چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را "ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم نه احمد را ، نه حیدر را ، نه هرگز خلق دنیا را بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟! خدایا!  فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه ، دریا را نشسته از الف تا یاء ، حیران چنین معنا بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را زهی عفّت ، زهی عصمت ، زهی بانوی نوری که علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را به رشک انداخته نورِ تنورش ، طور سینا را قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلا چه میگویم؟! که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش : به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را گره وا میکند از کار شیعه ، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را سلام‌الله‌علیها
پرچم میهن🍃🌹 نه تنها نگاهش به زنگ در است زن منتظر، منتظر‌پرور است زن منتظر دختر یاس‌هاست گل رازقی را خودش مادر است بلند آیت مهر و آرامش است ولی عاشق سوره‌ی کوثر است گل سرخ چادرنمازش یقین به هر صبحدم عهد را از بَر است به گریه اگر کودکش آب خواست به زیر لبش روضه‌ی اصغر است از این اربعین کوله را بسته است که دل‌شوره‌اش هم خودش محشر است جهاد زنان، یاری زینب است جهاد زنان، چشم‌های تر است جهاد زنان فرق دارد کمی همین خانه‌ی ساده‌اش سنگر است تو ای منتظر! مادرم! میهنم! پّر چادرت پرچم کشور است سلام‌الله‌علیها
شعر فاطمی🍃🌹 فاطمه یک پاره ی تن نیست او بل اساس عالم هستی است او چونکه توصیفش خدا بنموده است هل "اتی" در شان او پالوده است آیت تطهیر جان فاطمه ست آیت قربی نشان فاطمه ست هرکه با ایشان مباهَل می کند دشمنی با وحی منزل می کند زین سبب نجرانیان پا پس کشید فاطمه چون در صف احمد بدید از حدیث قدسی "لولاک" دان فاطمه سرّ زمین است و زمان کس ندیده زن کزو برتر بود مدرک آن "سوره کوثر" بود جمله ی "الجار ثم الدار" او می نماید سیره و رفتار او الگوی مردان اگر پیغمبر است فاطمه از بهر زنها مهتر است جز علی همتا ندارد فاطمه مونس غم ها ندارد فاطمه آن دو را حق بهر هم آورده است مونس و غمخوار هم آورده است گر خدا فرمود روزی روزگار لا فتی الا علی و ذوالفقار آن خدا فرمود در جای دیگر ای پیمبر ای غریب خونجگر ما تو را از لطف، کوثر داده ایم مثل زهراء، درّ اطهر داده ایم گر پیمبر گفت علی جان منست حافظ آیین و قرآن من است آن پیمبر گفت زهراء دخترم پاره ای جان منست از پیکرم جز پیمبر کس نگفتی این سخن بهر من مادر بود زهرای من هم خدا فرمود هم پیغمبرش در حق زهرای اطهر دخترش خشم زهرا خشم پیغمبر بود سر کشی با خالق اکبر بود راضی باشد از رضای فاطمه هم محمد هم خدای فاطمه فخر عالم باشد آن حوری سرشت با محبان "یُرزَقون" اندر بهشت ‌(فخر)
🇮🇷 دست‌هایم به روی تو باز است، تا زمانی که عمر امان بدهد چه نیازی به اینکه ‌نامحرم، به تو آغوش رایگان بدهد پارۀ جان و ساقۀ تُردَم، قد بکش، گل بده، بهاری باش نکند پاسخ سؤالت را، رنگ و وارنگی خزان بدهد سر سجاده، زیر چادر من، خانه‌ات را دوباره برپا کن خانۀ عشق و اعتقادت را، نتواند کسی تکان بدهد درد دل کن همیشه می‌شنوم، غم اگر داشتی خریدارم نگذاری تمسخر دستی، اشک‌های تو را نشان بدهد خانه و خانواده‌ات اینجاست، ما تو را عاشقانه می‌خواهیم نکند نور چشم این خانه، دل خود را به این و آن بدهد خانه با قلب‌های ما گرم است، سر سفره کنار هم‌ شادیم نفروشی کرامت خود را، بی‌طمع کی غریبه نان بدهد؟ خانه یعنی وطن عزیز دلم، وطن آغوش مادر است آری! عاقل آخر نمی‌تواند که خانه را دست دشمنان بدهد
🍃🌹 جز تویی که همیشه در سفری همه در فکر آمدن بودند دلخوشی‌های ساده‌ی دنیا همه یک روز مال من بودند هر طرف را نگاه می‌کردم همه از رفتن تو می‌گفتند پنجره، پله‌ها، در و دیوار همه با کوچه هم‌سخن بودند رفتی و قطره قطره آب شدم کوه بودم ولی خراب شدم گفته بودی که نسل در نسلت همه فرهاد کوهکن بودند گر چه دنیا برای من می‌بافت دستکش‌های تازه‌ای اما دست‌هایت نبود و هر پاییز دست‌هایم چه بی وطن بودند دست بر صورتم کشیدم باز من در آیینه پیرتر شده‌ام این لب و چشم و بینی و ابرو روزگاری چقدر زن بودند
آیینۀ خدانما🍃🌹 می‌رسد دم‌به‌دم از عرش به بطحا برکات به تن مردۀ تاریخْ دمیدند حیات مژده دادند که آمد به جهان راه نجات مکه خوش‌بو شده از عطر سلام و صلوات دامن پاک خدیجه است که شد مَهبِط ذات نیست وصف رخ او کار من و این کلمات حضرت حق به نبی مادر و دختر داده فاطمه داده به او، سورۀ کوثر داده آمد آن ماه که خورشید غلامش باشد کرسی و لوح و قلم بندۀ نامش باشد هم فلک خاک درش باشد و رامش باشد هم زمین شیفتۀ عطر کلامش باشد آسمان‌ها همه قائم به قیامش باشد کهکشان‌ها همه مبهوت مقامش باشد هرچه دارد ملک و جن و بنی‌آدم از اوست "به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست" ساخت خلّاق علیم آینه‌ای با زهرا تا ببینیم هرآیینه خدا را زهرا نه‌فقط سرزده از حیدر و طاها زهرا یازده بار دگر تافت به دنیا زهرا مادر هستی و هستیّ من و ما زهرا امّ دین، امّ کتاب، امّ ابیها زهرا فاطمه آمد و لبخند پیمبر بشکفت باغی از یاس نبی در دل حیدر بشکفت روی او صفحۀ گلزار رسول‌الله است سینه‌اش مخزن اسرار رسول‌الله است بهجتش صحبت و دیدار رسول‌الله است نطقش آیینۀ گفتار رسول‌الله است خلقت فاطمه تکرار رسول‌الله است وصف او کار علی، کار رسول‌الله است به‌جز از فاطمه انسیۀ حورایی نیست غیر زهرای بتول امّ‌ابیهایی نیست عرش پرنور شد از زمزمۀ یارب او انبیا معرفت‌آموختۀ مکتب او آفرینش همه محتاج دعای شب او آبرو یافته تسبیح و دعا از لب او یاری دین خدای ازلی مشرب او مادران شهدا خاک ره زینب او مادران شهدا خاک در فاطمه‌اند درس‌آموز کلاس هنر فاطمه‌اند فاطمه مادر این کشور ایمانی ماست مهدی منتظَرش یوسف کنعانی ماست یکی از ذرّیه‌اش پیر جمارانی ماست آن یکی رهبر ما ماه خراسانی ماست نام دشمن‌شکنش نقش به پیشانی ماست میوۀ مکتب او نیز سلیمانی ماست شهدا شیفتۀ حضرت مادر بودند سینه‌زن‌های غم غربت مادر بودند ✍️
نبود چشمه ی آب حیات در رمضان بیا که ساقیِ ما در شود پیدا
مرا زنده کرده دو چشم ترت نگاهت پر از شرم و پر همهمه پر از جلوه های اساطیری و پر از نم نم شعر و پر زمزمه
🍃❤️🌹 انگار نه انگار گرفتند تنت را تنها به همین جرم که گفتی سخنت را چون سرو سرافراز شدی در دل میدان چون کوه گرفتی طرف هم وطنت را با قطره خونت تو بگویی چه سخن ها این گونه رساندی سخن خویشتنت را میدان نبرد است ولی اسلحه ای نیست باید که در این جنگ دهی پیرهنت را درباغ نباید که به کفتار بها داد این گونه گرفتند در این فتنه تنت را تنها و غریبانه سرت ریخته دشمن ارباب خریده ست تن بی کفنت را یک نکته ازین عشق بیاموز به شاعر یک نکته ازین شیوه ی عاشق شدنت را از گفتن این بیت زبانم شده قاصر از زخم نشد کرد شمارش بدنت را پیچید شمیمت همه جا گفت به دنیا جمهوری اسلامی و عشق وطنت را 💠
🍃❤️🌹 هر چند زیبا دیده ام ، باز این دلم شیدا نشد جز با خیال روی تو ، کنج دلم غوغا نشد ای بحر جود و بخششو ، دلدادگی و دلبری کو قطره ی سرگشته ای ، کز لطف تو دریا نشد روح تعالی هستی و ، ما را به بالا می کشی در محضرت کو ذره ای، کز یمن تو والا نشد از بس کرم داری تو ای ، روح کرم اوج سخا هر سائلی سویت شده ، محتاج در دنیا نشد صدها هزاران حاتم ، طایی به دنبال تواند از بس کرامت داری و ، با تو کسی همتا نشد با هر نگاه دلکشت ، عقده گشایی می کنی در درگه ات آیا کسی ، عقده ز جانش وا نشد ؟ در کاظمین تو کسی ، آیا زیارت آمده کز جود بی پایان تو ، در عشق بی پروا نشد
🍃🌹 دلم به حال دل روزگار می سوزد برای روز و شب این بهار می سوزد نمانده شیر دگر بیشه ی صداقت را دلم برای گلوی شکار می سوزد دلِ شکسته ام از این همه نبودن تو شبیه شمع به روی مزار می سوزد به بزمِ اهل غنا جای اغنیا باشد ولی دلی زِ فقیر و ندار می سوزد کشیده پنجه به قلبم که سینه ام امشب شبیه نغمه سوز سه تار می سوزد در این حکایت هجران که ما خبر داریم چقدر جان و دل بیقرار می سوزد
🍃🌹 خیال ، بال من است و چه بال بالایی دوباره فکر من و عالی معلایی به لطف بال خیالم پریده ام تا عشق رسیده ام سر گود بلند و والایی به آن فضا که پر از فیض های عرفانی است به فرش عرش نشستم به عرش اعلایی سری به سجده سپردم به گود این محراب که تا کنون نرسیده به آن مصلایی چرا به زیر طلا برده اند عرشت را چه پوششی چه طلایی عجب مطلایی دلم هوای حرم کرده زیر باران و هوای شانه گرم ضریح مولایی نگاه چشم گناهم به اشک می خواهد نگاه مهر و پناهی ز چشم شهلایی
یا محمد بن علی الجواد (ع)🍃🌹❤️ -------- ای چشمه سار جاری لطف و عطا جواد بر من ببار ، نور زلال خدا جواد لبریزم از خطا به حریم مقدس ات بر من ببخش هرچه که دارم خطا جواد از مهر توست کلبه ی قلبم منور است وز جود توست مس وجودم طلا جواد بر نخل عشق میوه ی شیرین اهلبیت در باغ نور سرو بلند ولا جواد روشن ترین چراغ شبستان اولیا باب المراد شیعه و ابن الرضا جواد هم خود کریم ، هم که ز نسل کرامتی در نزد توست عالم و آدم گدا جواد پر می زند کبوتر قلبم به کاظمین خواهد گرفت دانه ز دست شما جواد ای مهربان امام که در طول عمر خود از خصم خویش دیده هزاران بلا جواد در عنفوان عمر ، خزان شد بهار تو ای ارغوان گلشن سبز رضا جواد از کین فتاد شعله بجان مطهرت با تو چه کرد آتش زهر جفا جواد "یاسر" رسید تشنه به درگاه جود تو در کام او بریز تو آب بقا جواد «یاسر»
باب الجواد 🍃❤️🌹 ما را هرآنچه حضرت استاد ياد داد يك گوشه چشم كودك سلطان به باد داد جايي براي عرضه حاجت نداشتيم ما را پناه گوشه باب الجواد داد دستش به كم نميرود و كم نمي دهد كم خواستيم حاجت خود را،زياد داد بيهوده تا غروب پي كسب روزي ام رزق مرا جواد همان بامداد داد سلطان طوس با قسم يا ابالجواد هر حاجتي كه پيش از اينها نداد داد از كربلا فضليت مشهد فزون تر است اين را جواد ياد من بي سواد داد در چشم او چه بود كه با ياد مادرش ابروي او به عاشق حكم جهاد داد
شعرخوانی خانم کرباسی در شب شعر انقلاب با حضور اساتید شعر انقلاب هم اکنون🌹🍃 💠
🍃🌹 آمد از ره آنکه چون اعجاز بود خلقتش سِرّ بود و اسمش راز بود آسمانی بود یا ارباب خاک نام او در عرش از آغاز بود وحی انگاری مجسم گشته بود کعبه از حیرت دهانش باز بود عرش نازل گشته بود آنروز یا مکه ای تا عرش در پرواز بود مُهر خاتم آمد و خاتم گرفت دست مردی را که خیبر ساز بود کعبه،خُم،معراج،محرابِ نماز آمد از ره آنکه چون اعجاز بود
🍃🌹 مثل مفاتیح الجنان سرشار آه است حال دلی که با کمیلش رو به راه است شهر یتیم کوفه دیده، نیمه شب ها رد قدم های علی لبریز ماه است مردی که آغوش عبای وصله دارش سقفی برای کودکان بی پناه است هم بازی طفلان شده آن کس که خیبر بر روی کوه شانه اش مانند کاه است هر جا علی سجاده اش را پهن کرده آنجا برای سائل او قبله گاه است از چشم های دردمند او چکیده دریای طوفانی که در اعماق چاه است 💠
🍃🌹❤️ كيستی ای كسی كه به هم زد خلق تو نظم هر دو جهان را شوق نامت به حركت در آورد در دلم كوه آتشفشان را آه...وصف تو شعر است و شور است ، مثل كوهی كه سنگ صبور است چشم هايت دو تنگ بلور است ، بيخود از خود نكن ماهيان را مثل ماهی كه در آبگيري ، زمزم چشمه ای در كويری بهترين اتفاق غديری ، سروری كن زمين و زمان را چيزي از روشنی كم نداري ، روي بال ملاﺌك سواری مثل يك نور دنباله داری ، غرق خود كرده ای ی آسمان را چشم ما محو انگشتر تو، ما گدايان پشت در تو فكر يك جرعه از ساغر تو از تن ما رها كرده جان را رفته تا عرش دست تو بالا ، عطر لبيك پيچيده هر جا ايستاده خدا به تماشا اين غزل آبی بيكران را ياد تو شدت هر علاقه ، جاریِ شهد نهج البلاغه ای كه با ياعلی گفتن من نام تو كرده خوشبو دهان را □ نيستي و جهان غرق آه است ، چشم هاي يتيمان به راه است كاش اين جمعه قسمت كند عشق در دل كوچه ها بوی نان را... 💠
زِیْنِ‌أب🖤 به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی‌ست علی دیگری امروز در لباس علی‌ست به "لا‌یُقاسُ بِنا" روح تازه‌ای بخشید چرا که زینب او قابل قیاس علی‌ست دوباره نام علی را سر زبان‌ها برد اگرچه گفت که شاگردی از کلاس علی‌ست همان کلام، همان لحن، با همان هیبت چنان شبیه که در اصل اقتباس علی‌ست به تیغ خطبه چنان هوش می‌برد، انگار که چشم‌های همه خیره از هراس علی‌ست اساس کاخ ستم را به باد خواهد داد که عدل‌و‌حکمت او نیز بر اساس علی‌ست کسی که زینب او را شناخته‌ست، فقط در این مقایسه‌ها لایق شناس علی‌ست جهان به جان دوباره رسیده با زینب که ذکر هر دل درمانده است؛ یازینب نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را کجاست آن که نداند مقام زینب را؟ "به‌جان عشق قسم مارایت الّا عشق" شنیده گوش دوعالم پیام زینب را اگر برای رضای خداست، شیرین است که داغ تلخ نکرده‌ست کام زینب را حسین جام بلا را خودش گرفته و ریخت لبالب از هنر صبر جام زینب را نه غصه قامت او را به لرزه آورده‌ست نه داغ سست نموده‌ست گام زینب را کسی که با دل‌و‌جانش مدافع حرم است خدا رسانده به گوشش سلام زینب را به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شرف نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را هنوز حد کسی فهم شان زینب نیست چرا که جام کسی از بلا لبالب نیست کجاست آن که سزاوار این لقب باشد؟ اگر بناست که نام تو "زِیْنِ‌أب" باشد هزار داغْ قیام تو را نمی‌شکند گرفتم این که نماز تو مستحب باشد به گوش می‌رسد از خطبه‌ات صدای علی عجیب نیست اگر کوفه در عجب باشد چه‌جای صحبت کفتارهاست، آن‌جایی که دختر اسدالله در غضب باشد بعید نیست که حماله‌الحطب بشود چرا که دشمنت از نسل بولهب باشد تو بر زمینی و ابن‌زیاد بر تخت است! که راه کفر به اسلام یک‌وجب باشد به اهل‌بیت نبی ظلم شد در آن وادی بدیهی است که هر روز شام شب باشد در آن هجوم مصیبت امام زینب بود "قسم به‌صبح که خورشید شام زینب بود" حسین ماه زمین و ستاره‌اش زینب که بوده یاور و یار هماره‌اش زینب حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرف چه واژه‌ها که شده استعاره‌اش زینب چه کاخ‌ها که بنا کرده اهل ظلم، ولی به هم زده همه را با اشاره‌اش زینب جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شد اگر هرآینه باشد سواره‌اش زینب اگر تمام زمین مسجدالحرام شود به گوش می‌رسد از هر مناره‌اش؛ "زینب" درون خیمه، دم قتلگاه، در میدان هزار مرتبه بوده‌ست چاره‌اش زینب حسین کشته شد و آب خوش ننوشیده به احترام لب پاره‌پاره‌اش زینب سرم شکست و دلم خون شد و قدم خم شد همین که سایه‌ی لطف تو از سرم کم شد از آن طلوع غم‌‌انگیز چل غروب گذشت گلایه نیست برادر که با تو خوب گذشت چه در میانه‌ی صحرا، چه در خرابه‌ی شام فقط تو باخبری که چه بر قلوب گذشت تمام روز و شب ما در این مسیر بلا به ذکر جمله‌ی "یا کاشف الکروب" گذشت سپرده‌ام که به گوش جهانیان برسد از آن چه بعد وداع تو بر جیوب گذشت چه حکمتی‌ست که هرکس به دیدنت آمد ندیده از سر آن جسم سینه‌کوب گذشت به شرق و غرب دوعالم رسید قصه‌ی ما که تا شمال رسید و که از جنوب گذشت اگرچه سنگ به پیشانی‌ات زدند ولی اگرچه بر لب تو مانده جای چوب، گذشت... به انتظار نشستیم تا خبر برسد که صبح سر زده و موسم غروب گذشت شبی سپیده بر این تیره شام می‌آید یکی به واقعه‌ی انتقام می‌آید
نقاره که زد غبار آهم را شست از دل غم و رنجِ دیر گاهم را شست وقتی که خدا را به تو دادم سوگند باران زد و دفتر گناهم را شست