هنوز عطرِ تو را ،میشود بهانه گرفت
طلوع ِیادِ تو را، از غروبِ خانه گرفت
هنوز حسرت آغوشِ رفتهات را، باز
شبیه خاطرهای خوش، به روی شانه گرفت
بدون یادِ تو از روزگار دل سیرم
تمام دلخوشیام را، غم ِزمانه گرفت
نه جای خالی تو، پر شده است مردانه!
نه قلب ِنازک ِمن را شم ِزنانه گرفت!
میان این همه عاشق هنوز حیرانم
چگونه تیرِ تو قلبِ مرا نشانه گرفت!
#صفيه_قومنجانی
هرجا نفسی هست زهستی گله دارد
دیوانه و هشیار همین سلسله دارد
بر وحشت ما خرده مگیرید که عاشق
چون اشک همین یک دل بیحوصله دارد
#بیدل_دهلوی
روشن از پرتو رخسار، شبی بنماید
صبح را پیشکش تاب و تبی بنماید
باز کن پنجره ات را و خوشآمدگو باش
آفتاب آمده عرض ادبی بنماید ..
#شهراد_میدری
صُبحِی که بوسِه ام نَدَهِی بی طلوع باد
روزی که عاشِقَت نَشَوَم بی شروع باد!
#فرامرزعربعامری
ساقی موافق نیست با پیمانهی بعدی
سرمست باید رفت تا پیمانهی بعدی
دل کندم از چشمانش و از خود نپرسیدم
چشمش چه خواهد کرد با دیوانهی بعدی
عمریست میآیند و میسوزند اما باز
از پیله بیرون میزند پروانهی بعدی
بیهوده میگردی در این صحرا که هرگز نیست
گنجی در این ویرانه یا ویرانهی بعدی
من آخرین مجنون صحراگرد این شهرم
ای دوستان! بدرود تا افسانهی بعدی
#احسانانصاری
ای دل نگفتمت
که به چشمش نظر مکن ؟
کز غم چنان شوی،
که نبینی به خواب، خواب...
#خواجویکرمانی
شهری است شلوغ با هیاهویی چند
بازار سیاه چشم و ابرویی چند
هر گوشهی این شهر، بساطی پهن است
ای عشق! دل شکسته کیلویی چند؟!
💫 #جلیل_صفربیگی
گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها
خالی شده ست مصر دلم از عزیزها
داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد
حالا شده ست نوبت ابــــــــرو تمیز ها
دیگر به کوه وتیشه و مجنون نیاز نیست
عشــاق قانعند بــــــه میــخ و پریـــــزها
دستی دراز نیست به عنوان دوستی
جـــــز دستهـــای توطئه از زیـر میزها
دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد
مجموعه ایست از رگ و اینجور چیـزها
خانم بخند! که نمک خنده های تو
برعکس لازم است بـــرای مریضها
چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ
پس دست می زنم بـــه تمامی جیزها
حامد عسکری
باید تـــو را همیشـــــه به دقت نگاه کــــرد
یعنی نــــه سرسری، سر فرصت نگاه کرد
خاتون! بگـــو که حضرت خالق خودش تو را
وقتی که آفـــرید چــــه مــــدت نگـــاه کرد
هــــر دو مخــــدرند کــــه بیچاره می کنند
بایـــد به چشــــم هات به نـدرت نگاه کرد
هر کــس نظاره کرد تو را دلسپـــرده شد
فرقی نمــــی کند به چه نیـــت نگاه کرد
عــــارف اگـــــر برای تقــــرب به ذات حق
زاهــــد اگـــــر بــــرای ملامـــت نگاه کرد
تو بی گمان مقدســی و کور مـــی شود
هر کس تو را به قصــــد خیانت نگاه کرد
مسلم محبی
ناخوش شدهام درد تو افتاده به جانم
باید چه بگویم به پرستار جوانم؟
باید چه بگویم؟ تو بگو، ها؟ چه بگویم
وقتی که ندارد خبر از درد نهانم؟
تب کردهام اما نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونهی جانم
بیماری من عامل بیگانه ندارد
عشق تو به هم ریخته اعصاب و روانم
آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟
لب بستهام از هر چه سوال است و جواب است
میترسم اگر باز شود قفل دهانم-
این گرگ پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تو از زیر زبانم!
میپرسد و خاموشم و میپرسد و خاموش...
چیزی که عیان است چه حاجت به بیانم
#بهروزیاسمی