eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو بیدار خواهم شد...♥️
گر بت رخ توست، بت‌پرستی خوش‌تر ور باده ز جامِ توست، مستی خوش‌تر در هستیِ عشق تو از آن نیست شَوَم کاین نیستی از هزار هستی خوشتر
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرینِ من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصلِ دلم را ورق زدم آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند حالِ سؤال و حوصلهٔ قیل و قال کو؟
آغاز کن تمامِ خودت را برای من  پایان بده به غربتِ بی‌انتهای من  سرکش‌ترین سروده‌ی شبهای شعر باش  فانوس شو به تیرگی از ابتدای من  یکبار هم تصور این را نکرده‌ام  کی میرسی به شهرِ سکوتِ صدای من  کی میرسی به بغض گلوی ترانه‌ها  کی میرسی به سردی حال و هوای من  وقتی که باز هم گره‌ای کور میشوم  ای کاش وا کنی گره از ساق پای من  ذهنم ولی به رفتنت عادت نکرده است  بویت هنوز میرسد از قصه های من...
آبادی شعر 🇵🇸
گر بت رخ توست، بت‌پرستی خوش‌تر ور باده ز جامِ توست، مستی خوش‌تر در هستیِ عشق تو از آن نیست شَوَم کا
دلبران،دل می برند.اما،تو جانم می بری ناز را افزوده ، با نازت توانم می بری سوز دردِ عشق را با غمزه های ناز خود تا ته قلب من و تا استخوانم می بری می زنی چشمک نهانی، جان تو! جان خودم! با تکان پلک خود تا بی کرانم می بری تا که می خواهم بگویم راز خود را ناگهان دستهای مهربان را بر لبانم می بری می کنی ساکت مرا با بوسه های بی هوا شعر را با بوسه از روی زبانم می بری تو شبیه دلبران هستی ولی جور دگر دلبران،دل می برند.اما،تو جانم می بری...  
دلتنگی مشایه مرا کشت حسین ای کشته ی سر بریده از پشت، حسین من را بطلب، روضه بخوانم در راه یک روضه ی انگشتر و انگشت، حسین...
ای عـلـت گـریـه‌هـا قــتـیـل الـعـبـرات شـرمـنـده‌ی تـو است تا ابـد آب فرات با گـریـه‌‌ی بـر غـم تـو جـان می‌گیریم جاری است میان روضه‌ات آب حیات
ای سایه‌ات فتاده به روی سرم حسین معنای واقعی اصول‌الکرم حسین یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند تسکین دردهای دل مضطرم حسین یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی من پای سفره‌ی تو شدم محترم حسین لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین من سال‌هاست دربه‌در روضه توام داغ تو را به جان و دلم می‌خرم حسین در کوچه‌های سینه‌زنی سالیان سال در حسرت هوای حرم می‌پرم حسین کابوس من شده غم دوری کربلا در خواب هم ذکر لب من حرم، حسین تا گفتم اسم کرب‌وبلا را دلم گرفت مانند خواهری که صدا زد دلم حسین اینجا کجاست؟ خواهرت افتاد از نفس رحمی نما به سینه‌ی شعله‌ورم حسین اینجا عجیب بوی فراق تو می‌رسد یک دم نگاه کن تو به چشم ترم حسین زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا یک ذره حق بده نشود باورم حسین مجموع حرف‌های من اینجا خلاصه شد در یک کلام: ای همه‌ی باورم حسین حسین‌صیامی
خود را حراج کرده ام آقا بیا بخر من بی نواتر از همه ام ، بی نوا بخر چانه نمی زنم بخدا حرف ، حرفِ توست بی ارزشم اگر چه … مرا بی بها بخر دیگر به روی دست خودم باد کرده ام یا ورشکسته ام بکن آقا … وَ یا بخر آتش زدم به مال خودم ، رحم کن به من من بی وفا قبول تو ای باوفا بخر !!! [ درهم قبول کن همه ام را هر آنچه هست دیگر نکن تو خوب و بدم را سوا بخر ] بی آبروتر از همه ام ، بدترم نکن یک گوشه مخفیانه مرا بی صدا بخر من برده ی توام که به بازار برده هام گر چه سیاه چهره ام این برده را بخر تو پادشاه های جهان را خریده ای این بار را ضرر بکن و یک گدا بخر با من کتیبه یا که کُتَل می شود خرید من را برای خرجیِ بزمِ عزا بخر یا که مرا نبر به حرم ، بی حرم بکش یا نه مرا ببر وسطِ کربلا بخر . . . _ رضا قاسمی