eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
معشوقه تویی،شعر تویی،بغض منم من جولانِ قلــم پیشِ نگاهت عــددی نیست! ⠀‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‎
Alireza Ghorbani - Bigharar.mp3
20.73M
🎼 بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست... 🎙
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه‌ای بر در این خانه‌ی تنها زد و رفت دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت دل خورشیدی‌اش از ظلمت ما گشت ملول چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت همنوای دل من بود به هنگام قفس ناله‌ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
کشیدم زجر بیش از هر کسی در این سفر بابا کشیدم زجر ، افتادم زمین با چشم تر بابا چرا اینقدر بد هستند با ما مردم کوفه مگر از نسل ما هستند اینها بی خبر بابا به من گفتند بابایت نمی آید ، خودم دیدم سرت بر روی نی می‌رفت و ما هم پشت سر بابا نخوردم غیر زخم از دشمنت در راه می دانی ؟ چهل منزل فقط عمه برایم شد سپر بابا به استقبال ما هر کس که آمد سنگ دستش بود تمام راه در دیدارهای مختصر بابا یتیمی درد بی درمان یتیمی خواری دوران همین اندازه میگویم برایت از سفر بابا پریشان است مویم کاش با دست خودت می شد ببندی گیسویم را باز هم با گیر سر بابا دلم میخواست روی زانویت باشم ، از این پایین ببینم روی ماهت را ببینم یکنظر بابا ندارد طاقت دوری دل بی تاب یک لحظه نمیخواهم بدون تو بمانم بیشتر بابا میان دخترانت من به تو وابسته تر هستم مرا با خود ببر با خود ببر باخود ببر بابا (صدرا قاسمی)
نشانده روبروی خود به شب نشینی شعر پرانده خواب مرا قهوه ی دو چشمانت
اول صبح مرباست به چشمم لب تو جای صبحانه به میل تو تمایل دارم
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند تو بیزار از منی، اما مگر من دست بردارم؟ خوانی استاد فاضل نظری
نرسد روز جزا شعلهٔ آتش به تنم من که یکپارچه در حصن حسین وحسنم دستم از دامن اولاد علی دور‌مباد که مبادا کند امواج بلا ریشه کنم به فدای جگر تشنه و دست و سر او سر ودستی که برای حسنم می شکنم حسن آنقدر کریم است که بخشیده توان به دو دست علم افراختهٔ سینه زنم بنویسید به هر بند بلند سخنم که حسین است تن وجان وحسن جان وتنم!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مرحبـا همت قومی که چو دلبر گیرند به جز از دلبر خود از همه دل برگیرند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فراوان می کند زیبایی ات را خط ابرویت فراوانتر اگر سرمشق باشد چشم جادویت در این خورشید شهریور که می تابد تمام روز دلم آسوده ای در باد گیر موج گیسویت تویی اردیبهشتی که بهشتت را منم آدم فریبم می دهد آخر نگاه ماجرا جویت از این ترسم که از حافظ دل و دین برده بستاند سمرقند و بخارا را دوباره خال هندویت حضور تو شبیه گردبادی بود ویرانگر در ایوان سکوت من خرابی کرد هو هویت به چین قصد سفر دارد مگر این باد صحرا گرد که می گیرد سراغ جاده را ابریشم مویت تو را در زر گری دیدم النگو می کنی تعویض یقین روزی دلت را می زنم مثل النگویت
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم
در وقت فتنه معجزه بسیار دیده ایم اعجاز اشک و روضه فراوان شنیده ایم طوفان نوح هم که بیاید ملال نیست ...در کشتی نجات حسین آرمیده ایم