eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چون مــا اثر گذاریم یکبــار دیگر آری این جوهرِ سرانگشت، دینم نموده یاری اَمــرِ تو رهبــرم را بر دیــده می‌پذیرم ننگی بُوَد به ، سر را بَرد به خواری سردار لشگر ما چون دست ذوالفقار است خون در رگم به جوش است با شور افتخاری دوزخ سرایِ آنکه ایـمان به جان ندارد جَنَّت اگر تو خواهی باید که دل سپاری راهی نمانده باقی، جز انتخاب اصلح رأی دلم به عشقِ، ایــران و برقراری هر برگ رأی ما چون بال کبوتران است پرواز اگر تو خواهی، یک برگِ رایِ آری
شب است خواب به چشمم نمیرود، آری دلم گرفته برایت ، هنوز بیداری؟ بدا به حال دلی که هنوز عاشق توست خوشا به حال کسی که تو دوستش داری...
باز باران میچکد از چشم خیسم با گهر های فراوان قصه ام را مینویسم میخورد بر بام گونه اشکای بی درنگم میچکد بر روی کاغذ لحظه های رنگ رنگم یادم آرد روز باران چشم در چشم سیاهش گردش یک روز شیرین در بلندای نگاهش شاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودم توی جنگل ها پراحساس از نگارم می سرودم میدویدم همچو آهو گرد قلب مهربانش میپریدم از لب جوی بلند گیسوانش میشنیدم از پرنده قصه های مرگ فرهاد از لب باد وزنده عشق های رفته بر باد داستان های نهانی گشت بر من آشکارا راز های زندگانی کرده بودش سنگ خارا پیش چشم روزگاران دستش از دستم جدا شد قصه ي عشق من و او خاطراتي برفنا
ناز چشمان تو و امروز و فردا کردنت می‌کشد آخر مرا این‌پا و آن‌پا کردنت می‌پسندی بی‌تو بنشینم در آتش روز و شب یا که یادت رفته با عاشق مدارا کردنت می‌دهی دلتنگی‌ام را در شب مستی به باد غنچه‌های باغ لب‌ها را شکوفا کردنت گرچه رسوای توأم ناچار بنشین با دلم تا ببینی نیستم در بند رسوا کردنت چشم‌هایم را به‌دست آور نگاهم را ببین سرد مهری‌هاست حتی در تماشا کردنت
ذرّه‌اے شانہ‌ے ما بار غمٺ را نڪشید گرچہ یڪ عمر فقط نوڪر سر بار شدیم😔 واقعاً جاے سؤال اسٺ ڪہ از بهر ظهور ما چہ ڪردیم ڪہ اینگونہ طلبڪار شدیم؟!😔
زیبایـےِ دیوانِ غزل‌هاے من از توست زیرا ڪہ دل انڪَیزترین شعر ِ جهانے! "اقلیم ِ وجودم" شده "از آنِ تو" اے ڪاش.. در مُلڪ ِ دلـــم تــا "ابدُالدّهــــر" بمانـے! ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
اين غزل ها به خدا مفت نمى ارزيدند اگر اين دختر و اين عشوه و اين ناز نبود
به قم بر چادرش افتاده جمعی یا رضا گویان گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
اگر شد مرعشي مرجع در اين خانه را ميزد كسي عالم نخواهد شد بدون سجده بر گنبد...
به بغض کردن بی های های معتقدی؟! و در غروب کسالت به چای معتقدی؟!
دو نگاهی که کردمت همه‌عمر نرود تا قیامت از یادم نگهِ اولین، که دل بردی نگهِ آخرین، که جان دادم...
‏با اینکه عشق، اوجِ خودآزاریِ من است اما دلم خوش است، جنونم به پای توست...