eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ به امّید طلوع نور رویت چشم وا کردم تو را با تک‌تک سلول‌های خود صدا کردم مرا با نغمۀ شورآور "ادعونی"ات خواندی و من یک‌عمر با این جملۀ زیبا صفا کردم برای اینکه ای حق! عشق تو در سینه بنشیند تمام عشق‌های باطل خود را رها کردم عصای وهم را انداختم در طور لطف تو به هر که تکیه دادم جز تو ای یکتا! خطا کردم تمام رازهای سربه‌مهر خویش را ای دوست سر سجادۀ ذکرم برایت برملا کردم تمام عمر طی شد با خیال روی شیرینت به شور عشقت آخرسر خودم را مبتلا کردم نوشتم روی دیوار دلم اسم قشنگت را تمام شهر را با نام خوبت آشنا کردم
نیستیم آسوده از دستِ اذیّت هایِ او غُصّه دائم ، پای در کفشِ دلِ ما می کُند
اختیارم داده اما این عطایش جبر دارد خاک شاید،گِل ولی آیا بر آتش صبر دارد می‌رود تا آسمان با گریه میریزد زمین و طاقت پُر گشتن و خالی شدن را ابر دارد زندگی مانند تعقیب و گریز ببر و آهوست مثل آهویی دویدم قصد جان را ببر دارد ما به دنیا آمدیم اما نیامد او به ما چون انتظار و طاقت مارا فقط یک قبر دارد آتش دل شعله ور میگردد و پروانه هاهم دل پرستش می‌کنند ‌و درکِ آن را گبر دارد
من سنگ نیستم که فراموش کنم آرام بایستم، فراموش کنم خندیدنمان می‌رود از یاد ولی من با تو گریستم، فراموش کنم؟
ما زنده به نور کبریاییم بیگانه و سخت آشناییم نفس است چو گرگ لیک در سر بر یوسف مصر برفزاییم
من ِ گذشته ی خود را به یاد داری که؟ به اصل ِ رجعت مرد اعتقاد داری که؟ منم به پای تو افتاده ام، نگاهم کن به چشمهای خودت اعتماد داری که؟ اگرنه مثل لبت در حصار کن آن را ظریف و ناب و زنانه، مداد داری که؟! غزل غزل قلمم اعتراف کرد به عشق خودت بخوان غزلم را، سواد داری که؟! هنوز حلقه در انگشتم است، از تو کجاست؟ نگو که نیست! که دادی به باد!... داری که؟!
پريد دخترک از خواب خوش بيا! تلفن خمار و خسته خودش را رساند تا تلفن -بله!الو!...وکسی گفت:حالتان خوب است؟ شکست فاصله های من و تو را تلفن صدا صدای همان مرد توی خوابش بود -چرا جواب ندادی به نامه ها؟...تلفن و بو نبرده کس از راز عشقمان بانو بجز خودم و خودت نه!ولی...خدا...تلفن بيا شبيه گذشته شويم يادت هست؟ چه لحظه های قشنگی گذشت با تلفن زبان دخترک از ترس بند آمده بود و گفت با لکنت ش ...ش...ما ؟تلفن و قطع شد و فقط بوق بوق ...دختر ماند که اين ادامه ی آن خواب بود يا تلفن؟
ای عشق! ای شکنجه‌گر مهربان من دلسوزی تو می‌زند آتش به جان من من راضی‌ام به مرگ، مرا زجرکش مکن درد فراق بیشتر است از توان من کام از هزار جام گرفتم ولی هنوز خالی‌ست جای بوسهء تو، بر لبان من ویرانه است خانه من بی حضور تو آشفته  است بی‌سر زلفت جهان من بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا ای قهرمان گمشدهء داستان من بر تربتم دو غنچه به هم بوسه می‌زنند عشق است و زنده است هنوز آرمان من 📕وجود
پیدا بکن یک آدم آدم تری را و شانه‌های محکم و محکم تری را آقای خوبی که دلش سنگی نباشد معشوق‌های دوستت دارم تری را !! من را رها کن هرچه می‌خواهی تو داری از دست خواهی داد چیز کمتری را با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید و زد رقم، آینده‌ی درهم‌تری را تو آخر این داستان باید بخندی پس امتحان کن عاشق بی‌غم‌تری را ... من می‌روم، آرام آرام از همه چیز هر روز می‌بینی من مبهم‌تری را من را ببخش از این خداحافظ، خداحا ... پیدا نکردم واژه ی مرهم تری را . . .
چه قدر ثانیه ها نامردند  گفته بودند که بر می گردند برنگشتند و پس از رفتنشان بی جهت عقربه ها می گردند آه این ثانیه های بی رحم چه بلایی به سرم آوردند نه به چشمم افقی بخشیدند نه ز بغضم گرهی وا کردند از چه رو سبز بنامم به دروغ لحظه هایی که یکایک زردند لحظه‌ها همهمه‌هایی موهوم لحظه ها فاصله هایی سردند بگذارید ز پیشم  بروند لحظه هایی که همه بی دردند
گفتی برو!گفتم که میمانم نگفتم؟ گفتی چرا؟ گفتم نمیدانم نگفتم؟ گفتی خرابم میشوی گفتی ،نگفتی؟ گفتم چه میدانی که ویرانم نگفتم؟ تو تا توانستی به من ازصبرگفتی  من هیچ ازشوق فراوانم نگفتم تو هفت نسل عاشق ت را شرح دادی من یک کلام ازبرگ و بنیانم نگفتم گفتی چرا اینقدر با من مهربانی؟ گفتم نپرس! اما، پشیمانم نگفتم گفتی بیا لعنت بگوییم،از ته دل  گفتم تو را مدیون شیطانم!!نگفتم رفتی،نمیدانی،به خواهانت!براین دل اندازه ی موی پریشانم"نه"گفتم  
☆ حال دل من کاش که بهتر گردد ایام پر از دلهره‌ام سر گردد دلخسته‌ از این شهر پر از غوغایم ای‌کاش که تنهایی من بر گردد