چگونه می کُند انکار؟،قاصدش زنده است
هـــــــــزار نامه فرستادم و جـــــواب نداد
#علیرضاشیدا
خیالت دشمنِ جانم شُد و با او هم آغوشم
کُجا گیرد؟ کسی ، فرزندِ دشمن را به فرزندی
#علیرضاشیدا
قلم در گوشِ کاغذ گفت : شرمنده از آنم که
شُدم مجبور گاهی غیرِ حرفِ عشق بنویسم
#علیرضاشیدا
به خنده شرح دهم این که در زمانه یِ ما
برایِ گریه 💧کسی احترام قائل نیست
#علیرضاشیدا
صدایِ قافله یِ گریه یِ من است ، ای خلق
به اضطراب چرا می دوید، سیل که نیست
#علیرضاشیدا
نرفت خنده کنار از لبانِ گُل، که بگوید:
دو روزِ عُمر نباید به غم دهی، دل خود را
#علیرضاشیدا
از جایِ خُدا هر که نشان خواست بگو : او
همسایهیِ دیوار به دیوارِ اُمید است
#علیرضاشیدا
سفر در پیش و رهزن در کمین و بارِ تو سنگین
به جز خوبی هر آن ثروت که داری وقفِ تاراج است.
#علیرضاشیدا
جان باخت در وداعِ تو اُمیدِ زندگی
طرزِ نگاهِ رفتنِ تو ، مرگبار بود
#علیرضاشیدا
کرده تا با دیگرِ همزادها خود را قیاس
از تعجب، بختِ ما ، انگُشت برلب مانده است
#علیرضاشیدا
نیستیم آسوده از دستِ اذیّت هایِ او
غُصّه دائم ، پای در کفشِ دلِ ما می کُند
#علیرضاشیدا
اگر چه میکده ها بسته است،...چشمانت
به جامِ هر که بخواهد شراب می ریزد
#علیرضاشیدا
ای خُدا در ناخُداییهایِ ما صد نقص هست
ما به اُمیدِ تو کشتی را به آب انداختیم
#علیرضاشیدا
دوست دارم عیدِ قربانی که پیشِ پایِ دوست
عـــــاشقان، خود را به دستِ شوق قُربانی کُنند
#علیرضاشیدا