eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
. تقویم تحت سلطهٔ طوفان بود تقدیرِ چارفصل، زمستان بود تاریخ در محاصرهٔ غفلت جغرافیا در آتش عصیان بود در شامگاه زنده‌به‌گوری‌ها هر خواب دخترانه پریشان بود کعبه به‌رغم صلح نمادینش خط مقدم بت و بهتان بود اما در آن میانه کسی برخاست مردی که نام کوچکش ایمان بود مردی که پشت‌گرمی کوه طور مردی که روشنایی فاران بود او که نگاه ابری و دلتنگش شأن نزول آیهٔ باران بود اردیبهشت پیرهنش در باد الهام‌بخش روح درختان بود یادش بشارتی به چمن می‌داد ذکرش جواز خندهٔ گلدان بود زیباترین تلاوت الرحمن کامل‌ترین روایت انسان بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه نیازیست به اعجاز، نگاهت کافیست تا مسلمان شود انسان اگـر انسان باشد مبعث 🌹✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. وقتی که سر در لاک تنهایی فرو کردی دنبال خود دنیای خود را جستجو کردی می‌خواستی از جان بسازی جامه‌ای درخور اما لباس زندگی را پشت‌‌ورو کردی بر هر که آمد پیش دست رد زدی دائم لب بستی و با خویش ترک گفتگو کردی در جام جانت شور شادی را نمی‌بینم دائم شراب غصه سهم این سبو کردی در آینه حتی برای خود نخندیدی با اخم، با صد زخم خود را روبه‌رو کردی می‌خواستی مهمان جشن آسمان باشی رفتی لباس دردهایت را اتو کردی نجفی @eitaaparvanegi
ستاره‌ای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دل رمیدهٔ ما را رفیق و مونس شد نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای به جمع انبیا بالانشین.mp3
13.25M
🎙 شعرخوانی در مدح حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلّی‌الله‌علیه‌وآله 🔗
کوه غرق بود در سکوتی محض دل شب در حرا دعا می‌خواند آسمان غرق سجده بود آن شب داشت سجاده، ربنا می‌خواند از دعایش نسیم می‌بارید چشم هایش همیشه باران داشت علت آفرینش افلاک در وجودش هزار قرآن داشت با خودش غرق در خدایش بود او که لبریز عشق ذات خداست ناگهان یک غریبه را حس کرد -او که در غار یکه و تنهاست- ناگهان کوه ها به خود پیچید ناگهان غار از نفس افتاد آن غریبه برای عرض ادب دست بر سینه زد سلامی داد ای محمد بخوان به نام خدا آن خدایی که صاحب عرش است آمده جبرئیل مهمانی او که بالش برای تو فرش است جبرئیل آمده است مهمانی آیه آورده است از ملکوت آیه آورده است اما باز شده از بندگی تو مبهوت چشم وا کن ببین به لطف خدا تو به شایستگی قبول شدی تو که یک عمر بندگی کردی با عنایات حق رسول شدی از مسیری که پیش رو داری نهراس و همیشه محکم باش سلسله کوه انبیا را تو نقش امضا و مُهر خاتم باش نهراس از صدای بتکده ها تو که بالاسرت خدا داری چه غم از طعنه‌ی ابوسفیان لشکری مثل مرتضی داری تا ابد آفریده است خدا هاله ای از بهشت دور و برت یک طرف مرتضی و از یک سو همسرت مثل کوه پشت سرت آه برخیز وقت آن شده است عالمی را تو سر به راه کنی هر زمان خسته ای فقط کافیست به جمال علی نگاه کنی آیه آمد بخوان به نام خدا شب دلتنگی ات سرآمده است جبرئیل آمده است با قرآن نوبت مدح حیدر آمده است در دل کوه یکّه و تنهاست و علی بود آنکه محرم شد نوبت سوره نبأ شده است قالب و وزن شعر درهم شد هرکسی پای عشق او جان داد به عقیق یمن بدل شده است نوبت مدح مرتضی آمد شعر چارپاره هم غزل شده است دل به تو داده ام خدا را شکر پات افتاده ام خدا را شکر تا ابد پای عشق پاک شما محکم استاده ام خدا را شکر تا تو ساقی کوثری من هم مست از این باده ام خدا را شکر اگر عشق تو آخرش دار است من هم آماده ام خدا را شکر تو امیری و این وسط من هم نوکری ساده ام خدا را شکر با نفس های تو خراب شدم غوره بودم ولی شراب شدم عشق تو در بهشت شرط وصول حبّ تو معنی تمام اصول حضرت عشق! حضرت حیدر! تویی هم کفو و هم تراز بتول ای به روز حساب راه نجات ای به آیات وحی شان نزول به جماعت بگو که جز تو کسی نیست در حد جانشین رسول پای ایوان طلات جبرائیل ایستاده برای اذن دخول مثل من او سلام میخواهد از تو حسن ختام میخواهد
هرچه باداباد! تو هم بخند، جهانِ خراب می‌خندد! ﷼بیدل
با آینه‌های پاک خویشاوند است با رایحۀ بهار در پیوند است در شصت و سه سال لب به نفرین نگشود پیغمبر ما معجزه‌اش لبخند است
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
"تجلی" هوا هوای تجلّی است، دوستان! صلوات! به شکر مقدم آن یار مهربان، صلوات! به دیده‌بوسی باران، درخت‌ها! لبخند! به پای‌کوبیِ خورشید، آسمان! صلوات! شهابی از وسط چشمه‌های نور گذشت ستاره‌های گهرریزِ کهکشان! صلوات! وزید باد بهار آی شاخه‌های جوان! به چشم‌روشنی باغ و باغبان صلوات! دوباره رو به چمن کرد شاهِ قبّهٔ گل به یمن خندهٔ شمشاد و ارغوان، صلوات! بر این دقایق زرّین و رنگ‌رنگ درود! بر این ترنّم و آن شورِ ناگهان صلوات! تمام دشت شکوفاست از شقایق سرخ رسیده موسم آن رستخیزِ جان صلوات! هوا هوای تجلّی است، دوست آمده است به "میم" اول "معشوق" عاشقان صلوات!
بخوان به گوش زمین آیه‌های باران را پر از شکوفه کن این خشکی بیابان را دوباره زمزمه کن سوره‌ای و برگردان به باغ سوخته سرسبزی بهاران را به حکم"اشهد ان لا اله الا" عشق بریز در دل و جانم شراب ایمان را اگرچه پاسخ تو خار هست و خاکستر ولی دوباره بخوان آیه آیه قرآن را در این مسیر مگر چیست دادن دندان؟! تو را که نذر همین راه کرده‌ای جان را مرا یقین شده عدل تو از زمانی که کنار دست تو دیدم بلال و سلمان را   تو آمدی که به حکم خلیفةاللهی به آسمان برسانی مقام انسان را نیامدی که بخوانیم بر سر مرده و یا جهاز عروسان کنیم قرآن را هنوز چشم‌به‌راهیم تا که تخته کند کسی ز نسل تو دکان دین‌فروشان را
❤ شاکرم ❤ شاکرم شعرم شرابی گشت و بر جانش نشست واژه واژه ، گوهری شد بر گریبانش نشست داده ام گر دل بدان دردانه، شادم دائما دیده ام مِهرم چو طفلی روی دامانش نشست سر اگر از تن در این سودا جدا گردد سزاست سالها آسوده در ملکِ سلیمانش نشست گفت : تا پروانه ات گردم، شراری برفروز آتشم تا شعله ور شد پای پیمانش نشست تیرِ عشقم را چو آرش از کمان کردم رها مستقیماً رفت تا بر سرو سامانش نشست لب به لب بنهاده ام از بیقرای تا سحر صبح دیدم بر لبانم جای دندانش نشست تحفه ای تابان نیاوردم دهد حرمت به یار مُهرِ عشقم حبذا بر روی رخشانش نشست # محمد رضا- فتحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای آیه‌ی حق سوره‌ی سوگند سلام ای بنده‌ی دلبند خداوند سلام عمری است مسلمان شده‌ی وحی توایم پیغمبر نور و مهر و لبخند سلام
مسجد مقدس جمکران با همکاری موسسه فرهنگی «ایلیا ترنج»،کانون شاعران آئینی قم و سازمان بسیج مداحان سپاه علی بن ابیطالب قم تقدیم میکند: كنگره ملي شعر مهدوي: بهشت بخش اصلي: مدح و منقبت حضرت مهدي/ ويژگي هاي منتظران ظهور مهدويت در آيات و روايات/ اشتياق و انتظار مهدويت و مقاومت/ مهدويت و جهاد تبيين مهدويت و انقلاب اسلامي/ مهدويت و نوجوانان مهدويت و بانوان بخش ويژه؛ سرود و زمزمه هاي مهدوي اختتاميه ٦ اسفند ١٤٠٢ ساعت ١٦ تا ١٨ در مسجد مقدس جمكران ارسال آثار؛ از طريق فصاي مجازي در ايتا، واتساپ و تلگرام ٠٩٣٨٢٦٦٨٠٦١ مهلت ارسال آثار: ٣٠ بهمن ١٤٠٢ همراه با شعرخواني شاعران برگزيده و مهمانان ويژه - هر شاعر مجاز به ارسال ٥ اثر در جشنواره مي باشد. - آثار ارسالي نبايد در هيچ كنگره اي برگزيده شده باشد. - دبيرخانه كنگره در چاپ و نشر آثار ارسالي مجاز مي باشد. جوايز: نفر اول ٥ ميليون تومان نفر دوم ٤ ميليون تومان نفر سوم ٣ ميليون تومان نفرات قابل تقدير ٢ ميليون تومان جايزه بخش ويژه ٨ ميليون تومان ۰══❉♦️❉══┅┅══❉♦️❉══۰
دنیا پُرِ ظلم و درد بود، پیش از تو مدفونِ غبار و گَرد بود، پیش از تو مبعوث شدی و نور دادی به جهان خورشید سیاه و سرد بود، پیش از تو میلاد الماسی
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد زنده در گور، غزل های فراوان باشد نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن مگذار این همه خورشید، هراسان باشد مگر اعجاز، جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده از تحیر دهن غار حرا وا مانده عشق تا مرز چنون رفت در این شعر محمد نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست از قضا رد شدی و راه قدَر را بستی رفتی آن سو تر از اندیشه و در را بستی رفتی آن جا که به آن دست فلک هم نرسید و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته  پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد آن چه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز   شاعر! این سیب حکایات فراوان دارد چتر بردار که این رایحه باران دارد 🌱
🌷🍀🎊🎈 🎈 🎈🎊🍀🌷 ستاره‌ای  که درخشید و در دلم جا کرد در این سیه‌کده خورشید را شکوفا کرد مرا که گم شده بودم درون دشت گناه به یک اشارۀ لطفش نگشته پیدا کرد چه پوچ بود بدون نگاه او دنیا رسید و هستی ما را به عشق معنا کرد هزار بتکده‌ای را که ساختم در جان خراب کرد و در این خانه کعبه برپا کرد مگر به منزل توحید می‌رسید این دل؟ مرا رسول، هدایت به یار یکتا کرد بدون روی تو دنیایمان قشنگ نبود جهان غم‌زده را خندۀ تو زیبا کرد ولی ستاره نبودی تو  کهکشان بودی تو تابناک‌تر از هفت آسمان بودی سلام بر تو ای بهترین مخلوق و بنده‌ء حق! سلام سرور کائنات! سلام سیّدالمرسلین!
هدایت شده از آوای سکوت
❤️❤️ هم سینه ی سخت سنگ خاره گل داد هم چشمک شوق هر ستاره گل داد وقتی که خدا گفت محمد اقراء وا شد دل کعبه و دوباره گل داد @avayesokut
بسم الله الرحمن الرحیم گل نكند جلوه در جوار محمد رونق گل مى‏برد، عذار محمد گل شود افسرده از خزان و لیكن نیست ‏خزان از پى بهار محمد سایه ندارد ولى تمام خلایق سایه نشینند در جوار محمد سایه ندارد ولى به عالم امكان سایه فكنده است، اقتدار محمد سایه نمیماند از فروغ جمالش هاله نور است در كنار محمد شمس رخش همجوار زلف سیه ‏فام آیت و اللیل و النهار محمد تا كه بماند اثر ز نكهت مویش خاک حسین است‏ یادگار محمد تربت ‏خوشبوى كربلاى معلاست یك اثر از موى مُشكبار محمد رایت فتحش به اهتزاز درآمد دست ‏خدا بود چون كه یار محمد من چه بگویم (حسان) به مدح و ثنایش بس بودش مدح كردگار محمد
دهان خشک کویر، آبشار شد با تو نهال بی ثمری، غرق بار شد با تو به جای دانه ی مردار، دانه ی جان چید مزاج زاغ زبون، طبع سار شد با تو درخت معرفت، از کوچه ی خزان می رفت به رغم آن همه زردی، انار شد با تو جهان کوچک زن داشت زیر گِل می رفت گُلی به عاطفه دادی، بهار شد با تو چقدر لیقه ی خورشید در دواتت بود چقدر خط افق آشکار شد با تو چقدر هسته ی خرما که با تو شد تسبیح شمار ذکر ازل بی شمار شد با تو چقدر بر سر تو ریختند خاکستر چقدر خصم قسم خورده یار شد با تو پس از تلفظ نامت، جهان شمیم گرفت زمین شوره و شن ، لاله زار شد با تو ندای توست که پیچیده در مناره ی کوه حرای گم شده دردانه غار شد با تو به برگ غنچه نوشتم، *محمّد* و آنک بهار شد با تو، نوبهار شد با تو
دوباره از کوی عشق بوی وفا می رسد دوباره پای نسیم به کوچه ها می رسد رسیده پیک صبا به خلوت باغ ها به باغبان مژده ده ،وقت صفا می رسد بخوان رسول امین ،بخوان بنام خدا بخوان که از نای تو شور ونوا می رسد به پُشت این پنجره کسی صدا می زند صدای او آشناست که از حرا می رسد چشم امید جهان جمله بر این درگه است به خستگان مژده ده ،عقده گشا می رسد بهار عشق آمد و بعثت گلها رسید چه خوش صدای خوشش به گوش ما می رسد پنجره را باز کن بهار پشت در است دوباره بلبل به باغ نغمه سرا می رسد
خطوطِ چهرهٔ من شرحِ حالِ عاشقی است نگاہ کن که پس از او چه خواندنی شده‌ام
غیر اندیشه تو در سر من چیزی نیست این قدر تند نرو ، محض خداوند بایست لحظه ای مکث کن وجان خودت راست بگو مهربان قلب تو در دایره سلطه کیست؟ تا که از دست تو راحت بشوم خواهم رفت آخرین جمله اش این بود وبه من می نگریست ای تو که دغدغه هر شب و هر روز منی می شود بی سر سبزتو مگر راحت زیست؟ تو نمی دانی از آغاز عطا کرده خدا به دل اهل زمین صفر وبه چشمان تو بیست تو چه دانی که همین مرد سراپا تقصیر علت این همه افسردگی و دردش چیست خاطرت جمع که دست از تو نخواهم برداشت گر چه این حرف برای تو کمی تکراری ست ‫#‏حمدالله_لطفی‬
باید این دیوانگی یک بار دیگر جان بگیرد آنقدر در کوچه می مانم ، هوا باران بگیرد نی به غیر از اشک چیزی در بساطش نیست وقتی دختر زیبای خان را چشم یک چوپان بگیرد مثل من هرگز کسی در بند بازویت نبوده که سُراغ از دستهای سرد زندانبان بگیرد لااقل نگذار وقت رفتنت از خاطراتم غیر دستانم کسی روی سرت قرآن بگیرد امتحان زندگی هی سخت تر شد ، شاید امشب امتحان مرگ را پیک اَجل آسان بگیرد