eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از نفس پلید خود شکایت دارم غفلت زده ام، درد جهالت دارم ای ماه خدا دوباره من را دریاب امشب به تو امّید شفاعت دارم..‌
شـد مــاه نـو پـدیـدار ، عید عبادت آمد پایانِ سـفــره های  مــاه ضیــافـت آمد گفتیم عاشقـــانه  لبیــک ، دعوتــش را اینک زمان اَجــر و پاداش  طاعت آمد عید است و چشم ما برعیدانهٔ خداوند بر عـابدانِ عــاشــق وقت کـرامـت آمد حق داده مژده برما غفران ورحمتش را از عــرش کبــریایــی  باران رحمــت آمد با ربنــای افطـار "اِغفــِر لَنــا" ســرودیـم تا وقت لیـلـةُالفـطــر عطــر اجابت آمــد بستیم تا دهان را طعم عسـل چشیدیم شیـرینی عبــادت بهتـــر ز شـــربت آمد شبهـای قدر و توبه  در  وقـت استغـاثه "لا تقنطـوا" ز رحمـان  بر ما بشارت آمد دلهای ما زمانی خوش میشودکه گویند آمـد عــزیــز زهـرا ، پـایـان غیبــت آمد شکر خدا که مــا را توفیــق بنـدگی داد این عید ، "کیمیا" را  عیـد سعـادت آمد شـد قافیـه "زیارت" در بیـت آخرینـم پـــر زد دلـم به مشهـد ، نام زیارت آمـد
صد حرف نگفته در دلت جا شده بود چشمان تَرت ساحل دریا شده بود در حسرت یک کلام تو پیر شدم ای‌کاش که سفرهٔ دلت وا شده بود
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود از تو بعید نیست میان دو خنده ات تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود توران به خاک خاطره هایت بیافتد و آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست درآینه، بدون گمان، عاشقت شود از تو بعید نیست ،قیامت کنی و بعد خاکستر جهنمیان عاشقت شود وقتی نوازش تو شبیخون زندگیست هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شود از من بعید بود ولی عاشقت شدم... از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
نمیدانم نهان از من، چه کرده‌ای با "دل"...؟ که چون غافل شوم از او، دوان سوی "تـو" می‌آيد.
دلم برای تو تنگ شده است اما نمی‌دانم چه کار کنم مثل پرنده‌ای لالم که می‌خواهد آواز بخواند و نمی‌تواند! به هوای دیدنت در قاب پنجره‌ها قد می‌کشم نیستی فرو می‌ریزم مثل فواره‌ای بر سر خودم زیر آوار خودم می‌مانم در گوشه‌ی اتاق ای انار ترک خورده بر فراز درخت من دستی کوتاهم من پرنده‌ای بی‌بالم ای آسمان دور دست! از تو محرومم آنگونه که دهکده از پزشک کویر از آب لاک‌پشت از پرواز اندوه‌ها در من شعله‌ور است و ابرها در من در حال بارش نیمی آتشم نیمی باران اما بارانم، آتشم را خاموش نمی‌کند! گرفتار ناتوانی‌های خویشم رودی کوچکم گرفتار باتلاق. من تو را دوباره کی خواهم دید ای پرنده‌ی مسافر از کجا معلوم که دوباره برگردی! راه‌ها باز است آفتاب می‌تابد اما من حسرت راه رفتنم در پای فلج گرسنه‌ای هستم که نانم را جای ماه بر سینه‌ی آسمان چسبانده‌اند. دلم برای تو تنگ شده است اما نمی‌دانم چه کار کنم آرام می‌گریم حال آدمی را دارم که می‌خواهد به همسر مرده‌اش تلفن کند اما نمی‌کند چرا که به خوبی می‌داند در بهشت گوشی‌ها را بر نمی‌دارند ...
 شاعري خرما را با خدا قافيه كرد تاجران، رحم به حالش كردند ناقدان، شاعر سالش كردند !
برخیز که خوشترین پگاه آمده است هنگامهٔ صبحِ دلبخواه آمده است برخیز و به مِهر پرده بردار از روی خورشید به جستجوی ماه آمده است! 🌙 @nabzeghalam
‌میخواستم چیزی بگویم...! لیک میترسم از اضطراب و لغزش و تشکیک میترسم ای جاده‌ی ابریشم مویت به سمت باد من از میانبُرهای بس نزدیک میترسم! پل بسته تیغ ابروانت تاصف محشر یارب... من ازاین جاده‌ی باریک میترسم! تا آیه ی تُبلی السٓرائر روز رسوایی وقت  جدایی ها... من از تفکیک میترسم! چشم آبیِ کشمیری ای روشن ترین خورشید بامن بمان... از خانه‌ی «تاریک » میترسم! من از قلندرهای شب رو ، ره نمی پرسم از زاهدان خرقه پوشِ«شیک »میترسم! جغرافیای شانه ام راتیر می‌بوسد من از صدای مرگ...از شلیک میترسم!
اگرچه روزه‌یِ خورشيد، شود با لمسِ شب افطار من از افطارِ چشمِ تو، سحر تا شام بيدارم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای پنجره زیبا شده‌ای با باران این اشک من است روی تو یا باران؟ بغض من و آسمان گره خورده به هم وا کن گره‌ی بسته‌ی ما را باران...