eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گفته بودند که عاشق بشوی میمیری اولین تجربه‌ام بود چه می‌دانستم!
شده باران بزند بر بدن پنجره‌ات ناگهان بغض بیفتد به تن حنجره‌ات
نه میخندم، نه میگریم، نه آرامم، نه دلتنگم ندارم هیچ احساسی، فقط گیجم...فقط منگم نه راضی میشود قلبم که از او دست بردارم نه دیگر مثل قبلنها برای عشق میجنگم کماکان دوستش دارم ولی آنقدر بی روحم که شک دارم به احساسم، شبیهِ تکه ای سنگم نفس دارم ولی دیگر نه میدانم کجا هستم نه میفهمم چه میخواهم، به قول بچه ها هنگم لباسِ چرکِ دیروزم که میچرخم میان تَشت ولی حتی نمیدانم که دارد میزند چنگم
به غیر ِ درد چه دارد سری که من دارم؟ چه بی فروغ شده اختری که من دارم! دوباره در دل ِ سنگی تان چه می گذرد بجز شکستن‌ ِ بال و پری که من دارم؟ چرا همیشه به دیوار می رسد راهم چه داده اید به جان ِ دری که من دارم؟ چرا به بام ِ دل هیچ هاجری نچکید یکی دو قطره ازین جرجری که من دارم؟ چقدر طالع ِ من نحس بوده است که باد بجا گذاشته خاکستری که من دارم! همیشه می ترسیدم خدا نکرده تو را کسی ببیند ازین منظری که من دارم... قیامتی که به پا میکنی تو در هر صبح شبانه می شود این محشری که من دارم!
سفر از شــهر خیالت ؛ نتوانم . . .
تنم تابوت غمگینی که جانم را نمی‌فهمد دل تنگم حصار استخوانم را نمی‌فهمد شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست می‌گرید پر از حرفم، کسی اما زبانم را نمی‌فهمد انارم، دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم کسی تا نشکنم راز نهانم را نمی‌فهمد دل رنگین کمان در اوج هم گهگاه می‌گیرد دل بی دردها قوس کمانم را نمی‌فهمد دلم تنگ است و می گریم، دلم تنگ است و می‌خندم کسی که نیست دیوانه جهانم را نمی‌فهمد که من اشکم، که من آهم، که من یک درد جانکاهم که ساقی بغض تلخ استکانم را نمی‌فهمد چنان در آتش غم سوخته جانم که می‌دانم پس از مرگم کسی نام و نشانم را نمی‌فهمد
گرچه از فاصله ماه به من دورتری ! ولی انگار همین جا و همین دور و بری ♥️
دیوار نویسی سر دیوار دلش حک می کرد کاش می شد بی غمت ثانیه ای سر می کرد ... ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
صدايَش را شنيدم جان گرفتم ز کُفر افتادم و ايمان گرفتم ! چنان عطر کلامش تازه ام کرد که گويي غُسل، در باران گرفتم ! غمين و خسته و سرگشته بودم ولي با صُحبتش سامان گرفتم ز نَجوايش درونم زيرورو شد هرآنچه خواست قلبم، آن گرفتم مرا حاجت از اين خوشتر نباشد که در اوجِ غم از يزدان گرفتم عجب حال خوشي دارم من امشب که جانِ تازه از جانان گرفتم..
نذر ڪردم ڪه اگر سهم من از عشق شدۍ دو سه رڪعت غزلِ شاد بخوانم هر روز!😁
پاک کردم همه را از دل خود الا تو چه کسی باعث این فاصله شد من یا تو؟ بار آزار مرا یک تنه بر دوش نکش این روا نیست مقصر بشوی تنها تو... کاش باور بکنی دار و ندارم بودی میروم تا ته آواره شدن اما تو ...!!! روی لبهای من آن روز به جز خنده نبود پای غم را نکشاندی به دلم ایا تو ؟ کاش میشد که کمی فاصله کوتاه شود لااقل حرف دلم را بزنم من با تو قصه ی ساده ما گرچه به پایان نرسید با همه خاطره ها میروی از اینجا تو فقط این مرتبه با پرسش من صادق باش چه کسی باخته این قافیه را من یا تو..؟
کن نظری که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلربای تو جان من و جهان من ، روی سپید تو شدست عاقبتم چنین شود ، مرگ من و بقای تو ُ ‌ ┅═•❃❤️❃•═┅
بیا بیدار و بی تابم ، دلم آغوش می خواهد مرا محصور کن در خود،تنم تن پوش می خواهد ببین دستان سردم را ، بپرس احوال قلبم را ببوس امشب لبانم را،که او هم نوش می خواهد نگاهی کن به چشمانم ، بکش دستی به موهایم فدای شانه های تو ، سر من دوش می خواهد دلت را با دل تنگم ، یکی کن مهربان من که حسرت های دیرینه کمی پاپوش می خواهد اگر پرحرف و پردردم ،غم عشق تو سنگین است نگو ای نازنین این زن،فقط یک گوش می خواهد من از ابراز احساسم ، نباید دست بردارم اگرچه چشم ظاهربین ، مرا خاموش می خواهد....
مے خواستم رها شوم از عاشقانه ها دیدم ڪه در نگاه تو حاصل نمے شود تا نیستے تمام غزل ها معلق اند این شعر مدتے ست ڪه ڪامل نمے شود ✌️❤️
حرفها را دسته كردم با همه بدحالى ام دوستى ميخواهم اينجا در كنار قالى ام دوستى خوب و صديق از جنس جان و گوشها پاك چون برگ سفيد دفتر نقاشى ام بازگويم دردِ دل از كل اين دورانها بازهم لبخند بينم با همه تكرارى ام! گويم از جاهاى آدمها كه اصلا جور نيست هركسى جاى دِگر بايد، از این شاكى ام! گويم اما مي شود عقده زِ دل خالى مگر باز هم من ماندم و باز آن رفیق عالی ام R🥀
🌱 نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم؛ کافرم یعنی؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خنده ی روی لبت خاطره ساز است، بخند چهره ات با نمک خنده چه ناز است، بخند چشم من خیره به لبهای تو در اوج سجود به خدا خنده ی تو روح نماز است، بخند اَخم کردی و دلم از غم گنگی پُرشد تا بخندی دل من هلهله ساز است، بخند خنده هایت همگی عین حقیقت هستند خنده های همگان عین مجاز است، بخند من و تو غرق سکوتیم و سخن خاموش است خنده آغازگرِ راز و نیاز است، بخند شاعری با همه ی شاعری اش می گوید «قصه ی خنده ی تو دور و دراز است، بخند.. ❤️😘❤️😘❤️😘❤️
غصه شدی خوردمت،غنچه شدی چیدمت حسرت زیبای من کاش نمی دیدمت قید خطا را زدم توبه نکردم ولی خنده به لب داشتم با همه دردم ولی شعله کشیدم تو را بعد خودم سوختم کشتن معشوق را من به تو آموختم من به تو گفتم برو،چشم به رویم ببند بوسه به خندیدنت من به تو گفتم بخند دیده ی حسرت مدام دور و برت داشتم از همه ی دیگران دوست ترت داشتم دوست‌تر از هر چه هست، دوست‌تر از هر چه نیست دوست‌تر از خوب و بد، خوب ترت گرچه نیست هیچ کسی مثل من عاشق و شیدا نبود هیچ کسی هم ولی مثل تو زیبا نبود
راضی شوی، معامله‌ی منصفانه‌ای‌ست ما کفش می‌شویم، تو تحویلمان بگیر...!
🍃 دعایم‌ کن‌ همیشه‌ در پناه‌ِ این‌ حرم‌ باشم، که عمری‌ غیر از اینجا‌ هر کجا رفتم‌ پشیمانم..🌱 یا امام رضا علیه السلام 🍃
🍃 دور از حرمت ندارد آرام و قرار من حالِ کبوترِ تو را میـ‌دانم اللهم الرزقنا حرم 🤲 🍃
ای نگاه کرمت کارگشای همه خلق گاه گاهی به نگاهی دل ما را بنواز امام رضا
ای که مهتابِ رُخت سایه بیفکنده به ماه دل ما بر دل تو سخت ارادت دارد می‌شود گاه بیایی و به ما سر بزنی چون نگاه تو بهشت است ، سخاوت دارد در پی چشمه‌ی احساسم و حیران توام دیدن روی تو از دور غرامت دارد تو بگو یاور من ، فلسفه‌ی دوری خود ورنه جبریست نبودِ تو ، که طاقت دارد ؟ آسمانِ دل من ابریِ بی‌حوصله شد تا تو فریاد زدی عقل شهامت دارد تا کجا سوی تو آیم ؟ تو چرا دور روی ؟ مگر این دشت پر از خار سیاحت دارد ؟ ای "سراچه" ! بکش این رنج که در پایانش چون ببینی که خدا در تو عمارت دارد 🌹🥀
هِی رَد شو از این ڪوچه و هِی دل ببَر از ما ، تـــو فَلسفه‌ےبودنِ این پَــنــجــره هــایــی ... @
چشمکی برمن زدی حالا گرفتارت شدم 🕊❤️❤️🕊 زندگیم را گرفتی مست و بی تابت شدم 🕊❤️❤️🕊 عاشقم کردی دلم چند بوسه می خواهد زتو 🕊❤️❤️🕊 دلربایی کرده ای، دیوانه، حیرانت شدم ‎‌🕊❤️❤️🕊