eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
میرسد هفتاد پشت ما به مجنون بی گمان در ره دیوانگی پیشی گرفتیم از پدر
من دختر مغرور مسلمانم و هر روز جنگیست میان من و این شوق تمنا یک سمت تو و عشق و پریشانی هر شب یک سمت حیای من و این چادر و تقوا دیدار تو و شور مرا رابطه ای هست یک لحظه همانا و چنین عمر همانا تو یوسفی و یوسفی و یوسف و یوسف من مثل زلیخا و زلیخا و زلیخا من مرده ام و مرده ام و مرده و مرده تو عطر مسیحا و مسیحا و مسیحا با من تو چه کردی پسر مومن این شهر هر روز به راه تو شوم غرق تماشا تو پاک ترین"آدم" بر روی زمینی من عاشق دلخسته ام و دختر "حوا"
خیمه بزن بر قلب من , صاحب این خانه تویی مستم ڪن از جام لبت , ساقے و پیمانه تویی آغوش سردم را ببین , محتاج دوزخ توام روشن نما چشم دلم , خورشید ڪاشانه تویی بر تخت ملک دل نشین , تا ڪه شوے سلطان من این بارگاه و ڪاخ توست , لایق شاهانه تویی با عشق تو اے دلبرم , جنت نخواهم من دگر هم دین و هم دنیاے من ,بهشت جانانه تویے ‌‌‎‌‌‌
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود از تو بعید نیست میان دو خنده ات تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود توران به خاک خاطره هایت بیافتد و  آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست درآینه، بدون گمان، عاشقت شود از تو بعید نیست ،قیامت کنی و بعد خاکستر جهنمیان عاشقت شود وقتی نوازش تو شبیخون زندگیست هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شود از من بعید بود ولی عاشقت شدم... از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ای چشم خمارین تو و افسانه نازت وی زلف کمندین من و شبهای درازت شبها منم و چشمک محزون ثریا با اشک غم و زمزمه راز و نیازت بازآمدی ای شمع که با جمع نسازی بنشین و به پروانه بده سوز و گدازت گنجینه رازی است به هر مویت و زان موی هر چنبره ماری است به گنجینه رازت در خویش زنیم آتش و خلقی به سرآریم باشد که ببینیم بدین شعبده بازت صد دشت و دمن صاف و تراز آمد و یک بار ای جاده انصاف ندیدیم ترازت شهری‌به‌تو یار‌ است‌ و‌ غریب این همه محروم ای شاه به نازم دل درویش نوازت 🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🌱🌱🍂🍂🌱🍂🌱🍂🌱
. 🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱 ای جگر گوشه کیست دمسازت با جگر حرف میزند سازت تارو پودم در اهتزاز آرد سیم ساز ترانه پردازت حیف نای فرشتگانم نیست تا کنم ساز دل هم آوازت وای ازین مرغ عاشق زخمی که بنالد به زخمه سازت چون من ای مرغ عالم ملکوت کی شکسته است بال پروازت شور فرهاد و عشوه شیرین زنده کردی به شور و شهنازت نازنینا نیازمند توام عمر اگر بود می کشم نازت سوز و سازت به اشک من ماند که کشد پرده از رخ رازت گاهی از لطف سرفرازم کن شکر سرو قد سرافرازت شهریار این نه شعر حافظ بود که به سرزد هوای شیرازت 🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱 شهریار
‍ بزن که سوز دل من به ساز میگوئی زسازدل چه شنیدی که باز میگوئی مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز به گوش دل سخنی دلنواز میگوئی به یادتیشه فرهاد وموکب شیرین گهی ز شور و گه از شاهناز میگوئی کنون که رازدل ماز پرده بیرون شد بزن که دردل این پرده راز میگوئی
وقتی که دلت از دل ما فاصله دارد هر روز دلم لرزش صد زلزله دارد
⚜️ ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی ای نسیم بی قرار روزهای عاشقی هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهان عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت غنچه ای سر در گریبان شد، گمان کردم تویی کشته ای در پای خود دیدی یقین کردی منم سایه ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی فاضل_نظری .╲\ ╭🌼🍃 ╭ 🌼 ╯ 🌼╯\╲🍃
بیــا پیمـــان ببنـــدیم از جــهان هـــــم جدا باشیم از این پس هر که نام عشق را آورد نامرد است... ♥️
ای کم شده وفای تو، این نیز بگذرد و افزون شده جفای تو، این نیز بگذرد زین بیش نیک بود به من بنده رای تو گر بد شده‌ست رای تو، این نیز بگذرد گر هست بی‌گناه، دلِ زارِ مستمند در محنت و بلای تو این نیز بگذرد وصل تو کی بُود نظر دلگشای تو گر نیست دلگشای تو این نیز بگذرد گر دوری از هوای من و هست روز و شب جای دگر هوای تو، این نیز بگذرد بگذشت آن زمانه که بودم سزای تو اکنون نیَم سزای تو؛ این نیز بگذرد گر سرد گشتی از من و خواهی که نگذرم گردِ در سرای تو، این نیز بگذرد...
🍃🌸 بعد از آن عشقی که در ما اتفاق افتاده است چشمهایت ظاهرا از اشتیاق افتاده است فال لازم نیست، حتی از خطوط دست‌هات می‌توان فهمید بین ما فراق افتاده است سوختم اما وجودم روشنی بخش تو شد قدر یک هیزم که آغوش اجاق افتاده است این در و آن در زدن چیزی برای من نداشت مثل گنجشکی که در دام اتاق افتاده است ترس از این "دوستت دارم" به ما محدود نیست در تمام شهر انگار اختناق افتاده است درد دارد نقش عاشق‌پیشه را بازی کنیم بعد از آن عشقی که در بند نفاق افتاده است.🌹🥀