تا بال کبوتر به #قفس در بند است
دنیا همه وقت، تشنهی لبخند است
ما نسل غریب مهربانی هستیم!
سر فصل تمامِ سالمان اسفند است
#الهه_نودهی
#رباعی
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوی تو دارالشفای دردهای بیدواست
چشمهای خیس ما این را گواهی میدهند
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
پروانه وار
با بال و پر احساس
در سجدگاه نرگس و یاس
نظارهگر خوشید عشق باش
تا هر نفس از آتش عشق
شکوفههای غزل جوانه زند
#الهه_نودهی
جمعه وقتی میرسد،دردِ دل از بَر مینویسم..
از تو و دلتنگی و از چشمِ بر در مینویسم..
قصهی دلدادگی را از شبِ مهتاب و باران،،
یاد چشمان تو را، با دیدهی تَر مینویسم..
نامهای با اشک سوی مقصدِ شهر نگاهت..
با هوای عشق، بر پای کبوتر مینویسم..
جمعه ها آنقدر غرقم در سکوتِ کهنهام که،،
بیقرایهای دل را، جور دیگر مینویسم..
واژهها را یکبهیک میچینم و آخر غزل را،،
با تب و بغضِ قلم، یکباره از سر مینویسم..
گرچه لبریز غم و فریادم اما با خیالت،،
از شکایت های دل افسانه کمتر مینویسم..
روزهای هفته غم را هر چه پنهان میکنم باز،،
جمعه وقتی میرسد دردِ دل از بَر مینویسم..
#نگار_حسینی 🌱
#غزل
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام ای نورالانوار حقایق
نسیمت روحبخش قلب عاشق
امام هشتمی، آرام جانی
نگشته لحظهای دل از تو فارغ
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
عاشق شدیم و نظم جهان را بهم زدیم
دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است ...
#رویا_باقری
روزی که خطِ چشم تو دادند نشانم
من یک شبه قادر شدم از حفظ بخوانم
هرروز در آغوش حرا، زمزمه کردم
تو وحی شدی آیه به آیه، به لبانم
شاعر شده ام از، اَ اَ از... از تو بگویم
در وصف تو بند آمده اینطور زبانم
ارکان رسیدن به تو در دین من این است؛
باید بتوانم... بتوانم... بتوانم...
درمان تبم، بوسه ای از توست که عمری است
ویروس ترین عشقِ تو افتاده به جانم
من با تو بهشتی شدنم در خطر افتاد
آتش بکش آغوش و به دوزخ بکشانم
مرداب منم، غرق شو در من که ببینند
نیلوفر آبیست شکفتهَ ست میانم
فرق است میان همه با آنکه تو داری
من آمده ام، تا همه ی عمر بمانم...
#آریا_صلاحی
ببین در سطرسطر صفحهی فالی که میبینم
تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم
ببین در فال «حافظ» خواجه با اندوه میگوید:
که من هم انتهای راه را تاریک میبینم
تو حالا هر چه میخواهی بگو حتی خرافاتی
برای من که تأثیری ندارد، هر چهام اینم
چونآن دشوار میدانم شب کــوچ نگاهت را
که از آغاز، پایان ِ تو را در حال تمرینم
نه! تو آئینهای در دست مردان توانگر باش
که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم
در آن سو سودِ سرشار و در این سو حافظ و سعدی
تو و سودای شیرینت، من و یاران دیرینم
برو بگذار شاعر را به حال خویشتن ماند
چه فرقی میکند بعد از تو شادم یا که غمگینم
پس از تو حرفهایت را به گوش سنگ خواهم گفت
تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبرچینم
#محمد_سلمانی
بعدِ یک عمر در اندیشه ی فرهاد شدن
یک نفر عاشق من بود که شیرین می زد....
#ظهیرـمومنی
از من نخواه بگذرم از چشم های تو .....
ما پس نمی دهیم دلی را که برده ایم!
#زین_العابدین_محب_علی