eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑📸 وصیت شهید سید حسن نصرالله: توصیه می‌کنم که برای خیر دنیا و آخرتتان، ایمانتان‌ به رهبری امام خامنه‌ای دام ظله محکم و قوی باشد. @abadiyesher
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
ای یــاور با صلابت حــضــرت ماه از داغ تو داریم به لب‌هامان آه ای مکتب سرخ استقامت، سید! راه تــــو ادامــــــه دارد ان‌شـــاء‌الله
شهید خاک، درگیر آسمان شده است بازهم فصل امتحان شده است خنجر شمر، خون چکان شده است فصل شمشیر شیعیان شده است دامنش شک مکن که لک دارد به علی هرکسی که شک دارد عشق، اهریمنی نخواهد شد خصم، بی دشمنی نخواهد شد خونِ دل، گفتنی نخواهد شد نابرادر، تنی نخواهد شد اُف به بی غیرتی که دم نزند یا در این روضه، ناله هم نزند باز باران، ترانه می‌خواند روضه‌خوان، بی بهانه می‌خواند هر خبر، روضه‌ای پریشان است دل ما داغدار لبنان است کشتنِ طفل و زن؟! زبانم لال قتل سید حسن!؟ زبانم لال بازهم خصم را عذاب بده سیدی! هارداسان؟ جواب بده سیدی! تشنه‌ی صدای توأیم چشم در راه نعره‌های توأیم حاج قاسم! کجایی ای غم ناب؟ ای برادر! برادرت دریاب... باز یک سینه چاک افتاده پهلوان روی خاک افتاده رخ به باران اشک می شویند نه! بگو که دروغ می‌گویند! بازهم داغ یار می بینم مرکبی بی سوار می بینم سوخته مغز استخوان مرا آنکه کشته برادران مرا تجربه کرده‌ایم خوبی را وسط غصه، پایکوبی را! شب اگر تلخ شد، فَلَق با ماست تجربه کرده ایم حق با ماست آی مردم! که چشم تر دارید چلّه‌ی انتقام بردارید غفلت از آفتاب ممنوع است شب، به هم خورده خواب ممنوع است اولین بار نیست بد کردند پیش از این، راه یاس سد کردند هرچه اندوه در جگر داریم به حساب یهود بگذاریم گاه باران، تگرگ خواهد شد توبه‌ی گرگ، مرگ خواهد شد خیمه‌ی شعله در جگر داریم اشک، کافی‌ست! تیغ برداریم ذوالفقار و شکست، یعنی چه؟ دست بر روی دست، یعنی چه؟ از غرور یزید، خسته شدیم اذن میدان دهید! خسته شدیم راه جلّاد، بسته خواهد شد دست صهیون، شکسته خواهد شد خوک صهیون، قسم به خون شهید، بعد از این، امنیت نخواهد دید آی صهیون! تقاص جانکاه است صبر ما سینه‌ای پر از آه است آه ما خشم غیرت الله است اصل طوفان، هنوز در راه است سامری سوزِ قومِ برتر، کیست؟ آن به موسای ما برادر، کیست؟ آن که درهم شکسته خیبر، کیست؟ هان! ز مرحب بپرس، حیدر کیست! خشمگین شیعه‌ی همان شیریم شک مکن! انتقام می‌گیریم... @abadiyesher
نصرالله می‌ماند عنایاتِ خدا تا آخر این راه می‌ماند اگر چه رفت نصرالله، نصرالله می‌ماند برون می آید او ققنوس وار از آتش بیروت چنان که تا ابد این مکتب دلخواه می‌ماند نهال استقامت سرو شد از حُسن تدبیرش یقینا برکت این سیّد آگاه، می‌ماند شعار لشکر حق تا ندای "حسبُنا الله" است همیشه دست حق با مومنین همراه می‌ماند به حقّ وعده صادق، به "اِنَّ الباطل زاهِق" که عمر لشکر شیطان، دمی کوتاه می‌ماند یقینا آتش این ظلم، ظالم را بسوزاند یهودِ چاه کَن در ظلمتِ این چاه می‌ماند به نام نامی حیدر، به یُمن فاتح خیبر که اسرائیل گردد محو و می‌ماند @abadiyesher
سید حسن است جلوه‌ای از رُخِ نور اهریمنِ تاردل از این معنی دور پیروزی لبنان و فلسطین قطعی است درکعبه بلند می‌شود بانگِ ظهور @abadiyesher
دوست دارم ز ماه بنویسم شعر را سربراه بنویسم دوست دارم که تا سپیده‌ی صبح از گلی بی گناه بنویسم دوست دارم برای نصرالله قهرمان سپاه بنویسم خشم او را چشیده اسرائیل باید از روسیاه بنویسم نعره میزد منم یل حیدر شعله بر کوه کاه بنویسم تکیه‌گاه همیشه‌ی غزه مثل خانه، پناه، بنویسم باید امشب تمام شعرم را با سکوت و نگاه بنویسم دوست دارم نگویم او رفته فعل را اشتباه بنویسم تک‌تک واژه‌های من آه است باید امشب که آه بنویسم می‌شود در آخر شعر از ضاحیه... قتلگاه... ننویسم؟...😭😭😭 @abadiyesher
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز @abadiyesher
بگیر فال مرا، من به فال معتقدم بگو، دوباره بگو بر وصال معتقدم به هم رسیدنمان گرچه از محالات است من از قدیم به فرض محال معتقدم مرید شعر کهن هستم و به جادوی سیاه چشم تو و خط و خال معتقدم قفس چنانچه تو باشی، فرار ممکن نیست به جبر بیشتر از احتمال معتقدم نظر به جنگل چشمم تو را هوایی کرد به معجزات هوای شمال معتقدم به هر کجا بروی در دلم هراسی نیست به بازگشتن مال حلال معتقدم @abadiyesher
شاید این بار تبر دست درختان افتاد کار صیاد به آهوی گریزان افتاد شاید امروز مرا چیدی و باخود بردی گذر شاخه‌ی خشکیده به گلدان افتاد کوه در دامنه سرد خودش چادر زد آتش کلبه‌ی ما یاد زمستان افتاد قهوه‌ی فال مرا سربکش امشب، شاید آخرین عکس من و تو ته فنجان افتاد تو بهار منی و سهم من از خاطره ات گل سرخی ست که در جوی خیابان افتاد آن کبوتر که فرستاده‌ای آمد، اما خبر ِ نامه شنید و لب ایوان افتاد @abadiyesher
دریغ… سرخ‌ترین اتفاق سال شدی همین که از شبِ آوارها سوال شدی چه شد که دیدن تو حسرت مدامم شد؟ ای آرزوی قدیمی! چرا محال شدی؟ غمت چه آتش گسترده‌ای‌ است در عالم چطور باعث این حجم از اشتعال شدی؟ به جشن چیده شدن پا گذاشتی، رفتی و خواهش همهٔ سیب‌های کال شدی شکافتی افق شرق و غرب را با خون ادامه‌دارتر از جبههٔ شمال شدی زمانه خواست تو را در گذشته دفن کند تو تا قیام قیامت زمان حال شدی | | @abadiyesher