هم بادیهٔ عشق تو بی پایان است
هم درد محبّتِ تو بی درمان است
آن کیست که در راه تو سرگردان نیست
هر کو ره تو نیافت سرگردان است
#عطار_نیشابوری
یک نفر گفت: که عاشق شده ای؟لال شدم
زیر لب، زمزمه کردم بله ، بـدحال شـدم
مثل شمعی که بسوزد همه شب تا به سحر
در تمنای تو من بودم و مثقال شدم
بغلَت میکُنم و می رَوی آرام به خواب
رویِ بازویِ مَنی غُصه نَخور خوب بِخواب
تا سَحر دورِ تَنَت حلقه یِ آغوشِ مَن اَست
باید اِمشَب بِشوَد بارِ دِگر کشفِ حِجاب
#مسعود_محمدپور
لب هاي تو لب نيست ! عذابيست الهی
بايد كه عذابی بچشم گاه به گاهی
در لحظه ديدار تو ، گفتم كه بعيد است
چشمان تو من را نكشاند به تباهی
لب هاي تو ناياب تر از آب حيات است
تو سوزن پنهان شده در خرمن كاهی
اين كار خدا بوده كه يكباره بيفتد
در تنگ بلور شب من مثل تو ماهي
ای شاخه نبات غزل حافظ شيراز!
معشوقه ی مايی چه بخواهی چه نخواهی
"میثم قاسمی🌺
به پیچ و تابِ تنت میشود سفر نکنم
به آن برآمدگیها نگاه اگر نکنم
همیشه پیرهنِ تنگ، وعدهی جنگ است
مگر به چنگ تو دیوانهام خطر نکنم؟!
به بوسهای عطشم را بکُش که میخواهم
مرا مجاب کنی لب به آب، تر نکنم
مرا بریز به پیمانه، عهد میبندم
که تا تمام، ننوشیدهای اثر نکنم
اگر نسیم شوم نرم نرم میآیم
چنان که پنجره و پرده را خبر نکنم
تو «شب به خیر» بگو و بخواب، میمیرم
شبی کنار تو بیدار اگر سحر نکنم...
#مهدی_فرجی
سلام شبتون بخیر🌺🌺🌺
در چشمِ تو دیدم غم پنهان شدهات را
پنهان نکن احساسِ نمایان شدهات را
یا دست بر این قلبِ پریشان شده بگذار
یا جمع کن آن موی پریشان شدهات را
جز شانهی پر مهر تو ، کو شاخهی امنی ؟
گنجشکِ کم و بیش هراسان شدهات را
گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن
این عاشقِ پابندِ خیابان شدهات را
از هرچه به جز چشمِ تو ، کافر شده این مرد
آغوش گشا تازه مسلمان شدهات را
#سجاد_رشیدی_پور
ساعت این خانه را بنشان سر جای خودش
تا بچرخد بر خلاف عقربههای خودش
از تو فرمان عقبگردی کفایت میکند
عمر رفته بازخواهد گشت با پای خودش
من بدی کردم، تو خوبی، تا بگویی قصه نیست
آنچه یوسف کرده در حق زلیخای خودش
فارغ از هر قید و بندی بس که با من مَحرمی
مرجع تقلید شک دارد به فتوای خودش
ماه بر روی زمین آیینه گیر آورده است
در تو هر شب میشود محو تماشای خودش
من همانم که به دست تو گذشت آب از سرش
او که بعد از دیدنت شد غرق رویای خودش
دوری از تو مقطعی بوده نه قطعی، شک نکن
باز خواهد گشت هر موجی به دریای خودش
#جواد_منفرد
(برگشتنت حتمیست آری! راس ساعت
هرچند یک شب مانده باشد تا قیامت)
برگرد و دنیای مرا قدری بها دِه
وقتی نباشی کارِ من باشد ملامت
عطر حضورت در غزل هایم نشسته
هر شعرِ من از دوریات دارد حکایت
دنیای بی تو ظاهرا دنیای درد است
زخم نبودت بر جهان کرده سرایت
این زخمِ کاری در وجودم کرده ریشه
هر لحظه اش با مُردنم دارد شباهت
#کویر
گفتند نگذر از غرورت، کار خوبی نیست
باید خودت فهمیده باشی، یار خوبی نیست
گفتند هرگز لشگرت را دست او نسپار
این خائنِ بالفطره پرچمدار خوبی نیست!
سیگار و تو، هر دو برای من ضرر دارید
تو بدتری، هرچند این معیار خوبی نیست!
ترک تو و درک جماعت کار دشواریست
تکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست
آزادی از تو، انحصار واقعی از من
بازی شیرینیست، استعمار خوبی نیست
از هر سه مردِ بینِ بیستوپنج تا سی سال
هر سه اسیر چشم تو... آمار خوبی نیست!
دیوار ما از خشتِ اول کج نبود، اما
این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست
دیوارِ من، دیوارِ تو، دیوارِ ما... افسوس!
دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست
آرام بالا رفتی و از چشمم افتادی
من باختم! هرچند این اقرار خوبی نیست!
#امید_صباغ_نو
همیشه قبلِ هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا اینقدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم؛ دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست میگویم:
که من یک شاعر درباریام، مداح سلطانم
#سیدحمیدرضابرقعــــی