eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
جای صیدِ شاه‌ماهی، سهمم‌ از این گیرودار لنگ کفشِ کهنه‌ ای افتاده در قلّاب بود!
ظلم خلق از يادِ رفت اما بدیهای تو نه رنجش از دشمن كجا از دوست رنجيدن كجا 😕😕
‏گاه ما هم چون نهنگ خسته‌ای جا می‌زنیم او به خشکی می‌زند ، ما دل به دریا می‌زنیم..
ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ گاه ما هم چون نهنگ خسته ای جا می زنیم او به خشکی می زند ،ما دل به دریا می زنیم یا شبیه عقربي افتاده در دام بلا با غروری بیش از اندازه خود را می زنیم مار بر می آید از هر دست جای کار خیر آستین ها را به محض اینکه بالا می زنیم غرق در کار ریا ،محض رضای عده ای صبح تا شب روی چهره صورتک ها می زنیم زیر پاهامان زمین می چرخد و ما این وسط مثل دلقک ها تمام عمر در جا می زنیم ━━━━💠🌸💠━━━━
با منِ مجنون نزن حرف از عقوبت های عشق هیچگاه از غم نترسان آدمِ دیوانه را...!
حتي به رغم منظره هايي كه محشرند همواره چشم هاي تو يك چيز ديگرند تنديس يادبود خدا در زميني و اعضاي تو تراشه‌اي از سنگ مرمرند بوسه‌ست نام تك‌تك آن ميوه‌ها كه من در هر زمان بچينم‌شان، باز نوبرند آزادم و در اوج رهايي اسير تو دستان من شبيه به بال كبوترند هرچشم و گوش بسته كه ديدم دچار توست انبوه عاشقان تو هم كور و هم كَرند در عشق جاي داد و ستد نيست، غالبا دل مي‌دهند و در عوضش دل نمي‌برند مارا چه ساده سكه‌ي يك پول مي‌كني اين روزها كه ناز تو را خوب مي‌خرند
رسیده ام به خدا از مسیر چشمانت به نقطه ای که تلاقی عشق و عرفان است
تو ناز میکنی و پس از آن تمامِ شهر با منْ،سَرِ خریدن آن چانه می زنند...
دَر عِـشـق جایِ داد و سِتَد نیست غالِبـاً دِل می‌دهَند و دَر عِوَضَش دِل نِمی‌بَرَند
حتی به رغم منظره‌هایی که محشرند همواره چشم‌های تو یک چیز دیگرند تندیس یادبود خدا در زمینی و اعضای تو تراشه‌ای از سنگ مرمرند بوسه‌ست نام تک‌تک آن میوه‌ها که من در هر زمان بچینم‌شان، باز نوبرند آزادم و در اوج رهایی اسیر تو دستان من شبیه به بال کبوترند هرچشم و گوش بسته که دیدم دچار توست انبوه عاشقان تو هم کور و هم کَرند در عشق جای داد و ستد نیست، غالبا دل می‌دهند و در عوضش دل نمی‌برند مارا چه ساده سکه‌ی یک پول می‌کنی این روزها که ناز تو را خوب می‌خرند
زل بزن در چشم من بگذار وقت رفتنت خوب بدمستی کنم این فرصت محدود را
زل بزن در چشم من بگذار وقت رفتنت خوب بدمستی کنم این فرصت محدود را
بکش دستی به روی زخم های بی‌شمار من که اعجازی که دستت می‌کند ، مرهم نخواهد کرد❤️‍🩹 ♡ ✨ 🍃 🌸 🍂🌸🍃 🍃🍂🌸🍃 ✨🍃🍂🌸🍂🌸🍃✨
امسال به جای همه ی سین ها کاش در آینه هفت بار تکرار شوی!
خنده ات ساخت و ساز، اخم تو ویرانی ها گیسوانت گره ی کورِ پریشانی ها اشک تو در صدد حمله ی قلبی به من است یورش آورده به من لشکر اشکانی ها نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت طاق ها ساخت اگر دولت ساسانی ها از لب سرخ تو حرفی نزدم می ترسم زعفران باد کند دستِ خراسانی ها چشم تو جنگل سبزی ست در آغوش خزر آشنایند به این منظره گیلانی ها درّی و در دل یک مشت پر از مروارید نادری باز در انبوه فراوانی ها..
‏بيا كه هر دو به نوعى به شانه محتاجيم دوباره موى تو و حال من پريشان است
خنده‌ات ساخت و ساز، اخم تو ویرانی‌ها گیسوانت گرهِ کورِ پریشانی‌ها اشک تو درصدد حمله‌ی قلبی به من است یورش آورده به من لشکر اشکانی‌ها نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت طاق‌ها ساخت اگر دولتِ ساسانی‌ها از لب سرخ تو حرفی نزدم؛ می‌ترسم زعفران باد کند دست خراسانی‌ها! چشم تو، جنگل سبزی‌ست در آغوش خزر آشنایند به این منظره گیلانی‌ها دُرّی و در دلِ یک مشت پُر از مروارید نادری باز، در انبوهِ فراوانی‌ها ...
همه دغدغه ام مثل صدف ها این است که در آغوش نگه دارمت ای گوهر من!
بکش دستی به روی زخم های بی‌شمار من که اعجازی که دستت می‌کند، مرهم نخواهد کرد...!
تو فکر رفتنی و خنده ات شادم نخواهد کرد شکر از طعم تلخ زهر چیزی کم نخواهد کرد بدان یل نیستم اما به شدت معتقد هستم که چیزی جز غم تو قامتم را خم نخواهد کرد من و تو مثل روح و جسم همزادیم و می دانم به جز مرگ آفتی ما را جدا از هم نخواهد کرد بگو نگذشته آب از سر،بگو هستی و این یعنی مرا داغ فراقت غرق در ماتم نخواهد کرد بکش دستی به روی زخم های بی شمار من که اعجازی که دستت می کند ،مرهم نخواهد کرد نبُر با اتکا بر وصله از چیزی،بدون شک گره چون روز اول بند را محکم نخواهد کرد
مثل آن جسم که از روح جدا می ماند از منِ بعد تو یک مرده بجا می ماند رفتنت حادثه ای بود که با دیدن آن تا همیشه دهن پنجره وا می ماند
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد یکی در من، شبیه تو خیال کودتا دارد منِ دل‌مرده و عشق تو… شاید منطقی باشد! گل نیلوفر اغلب در دلِ مرداب جا دارد تو دلگرمی ولی هم‌پا و هم‌دستی نخواهد داشت کسی که قصد ماندن با منِ بی‌دست و پا دارد خودم را صرف فعل خواستن کردم ولی عمری‌ست «توانستن» برایم معنی ناآشنا دارد زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد…
حرفی بزن به لهجه‌ی باران که مدتی‌ است این بغض کهنه منتظر یک اشاره است!
حرفی بزن به لهجه‌ی باران که مدتی‌ است این بغض کهنه منتظر یک اشاره است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌