eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام‌ علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام کعبه‌ی دلهای ما باشد کاش من هم زائر این کعبه‌ی دلها شوم... 🌷با توکل به پروردگار متعال و توسل به ائمه‌اطهار علیه‌السلام کانال اشعارم رو در ایتا ایجاد کردم. @ghazalmakerinrainyweather
۲۲ مهر ۱۴۰۳
کرده است جهل و آز، عریض و طویلتان بدجور، بدقواره شده مستطیلتان! عریان شده است جنگل سرسبز، از درخت خرطومتان چقدر حریص است و فیلتان! هر برج سربلند که قد می کند علم باشد گواه قدرت جرثقیلتان! در طبعتان نبوده اگر میل آخرت دنیا که ساخته به مزاج علیلتان! پروا نمی کنید که پر وانمی کنید حتی به قدر بال مگس جبرئیلتان؟ تاریخ هم به دور شما خط کشیده است حتی به موزه راه ندارد فسیلتان @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
ز خاک پای تو قوّت گرفته قامت شهر به پاست با تو ستونهای استقامت شهر فقط نه گنبد و گلدسته و کبوتر و صحن محبتت شده بانوی من علامت شهر عجیب نیست، که دارند از عنایت تو عصای معجزه، پیران با کرامت شهر گرفته‌اند جواز شهادت از دستت دل‌آذرانه جوانان با شهامت شهر به اشتیاق نگاهت چنین ترافیک است به جستجوی تو هستیم در قیامت شهر سیاه‌نامه‌ای امشب پناه آورده‌ است به گوشه‌ی حرم از چشم پر ملامت شهر @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
شبیهِ چشمِ تو بیت و غزل نیست به غیر از خنده‌ات ضرب‌المثل نیست مرا در بینِ دستانت نگه‌دار که جایی بهتر از کنجِ بغل نیست. @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
باغ حرم تو گلشن رضوان است قم جلوه‌ای از تجلی ایمان است بین حرم تو و امام هشتم بین الحرمین کشور ایران است @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️آیین معنوی خطبه خوانی و سیاه پوش کردن ضریح مطهر به مناسبت شهادت کریمه اهل بیت سلام الله علیها ▪️◾️◼️◾️▪️ @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
جود و کرامت از کرمش جاودان شده هر چه دخیل هست، به سویش روان شده جبریل هم اگر برسد در حریم او حس می‌کند که وارد صحن جنان شده او ظاهرش بتول، ولی باطنش علی است در پشت آن جمال، جلالی نهان شده از چه تمام فاطمه‌ها عمرشان کم است؟! دنیا چرا به "فاطمه " نا مهربان شده خواهر حریف هجر برادر نمی‌شود بیهوده نیست این‌همه قدش کمان شده با احترام آمد و با احترام رفت هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده دور و برش فرشته نگهبان معجرش پس ما فدای زینب بی‌پاسبان‌ شده گاهی میان محمل نامحرمان شهر گاهی میان محمل بی سایبان شده شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد شکر خدا برادر تو خیزران نخورد @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
امام على عليه السلام: زبانت را به نكو گويى عادت ده، تا از سرزنش ايمن مانى @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
کنار پنجره یک جفت چشمِ بارانی نشسته‌اند به یک انتظارِ طولانی نشسته‌اند و برای تو شعر می‌گویند تو هیچ چیز از احساسِ من نمی‌دانی بگیر از منِ عاشق هوای عشقت را کلید را نگذارند دست زندانی! سرم سپرده‌تر از روزهای پیوندست دلم گرفته‌تر از ابرهای بارانی بیا و لحظه‌ای از کارِ خود پشیمان باش قشنگ می‌شود این عشق با پشیمانی... @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
ما نمیایم حرمت که بریم بهشت.mp3
7.98M
ما نمیایم حرمت، که بریم بهشت به خدا بهشت ما، حرم توعه توی کربلا میگن، بین زائرا همه جا صحبته از، کرم توعه 🎤 🔸 پیشنهاد دانلود @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
شور معطر نذرکریمه‌ی آل‌الله، حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها چون شاخه‌هایی درهم این شعر تر آوردم از بید مجنون‌های باغ قمصر آوردم دستی شمیم بیدمشک تازه باخود داشت این چندبرگ خشک، لای دفتر آوردم بی‌تابی نیلوفران درباد، دیدن داشت با باد رفتم تا کجاها سر درآوردم در روشنای چشمه آنجا چای دم کردم یا استکانی از شراب خلر آوردم پای کدامین صخره با تو درددل کردم؟ پای کدامین صخره، شعری دیگر آوردم؟ پیچیدم از آنجا تمام جاده‌ی قم را جای گلاب این اشک‌های پرپر آوردم در گردباد بی‌ترحم سخت پیچیدم پیچیدم و این گونه کفرش را درآوردم ازچلچراغ گنبدش دستی تکان می‌داد باگریه شعری تازه را پشت در آوردم از حضرت شاه‌چراغ ای ابر می‌بینی این نامه را بر آستان خواهر آوردم بر روی دست آوردم این شور معطر را از کوچه باغ قمصر این برگ و بر آوردم چون کودکی معصوم در پای ضریح آن‌گاه یاد از غروب چشم‌های مادر آوردم درجاده هم چشمم زیارت‌نامه سر می‌داد از جاده تا گلدسته چشمان تر آوردم شب بود و دیدم استجابت‌های گیسویی تا رو به این خاک شقایق‌پرور آوردم چشمم بر اوراق زیارت‌نامه بود اما دست از مدار کهکشان آن‌سوتر آوردم حس کرده‌ام بال کبوترهای گنبد را درحسرت پروازشان مشتی پر آوردم ازچشم زخم روزگار آسوده‌ام بانو! تا از تو حرزی خاصه بر انگشتر آوردم چیزی شبیه یک سفرنامه است شعر من این تحفه را در شامگاه آخر آوردم @abadiyesher
۲۲ مهر ۱۴۰۳
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
شاعر! به فکرِ کوچ از اين کوچه‌سار باش بر اسبِ بادپایِ تأمّل سوار باش با او قرار بسته‌ای ای تخته‌بندِ تن! مثلِ نسيمْ دربه‌در و بی‌قرار باش شاعر! هنوز شعرِ شريفی نگفته‌ای! شاعر! هنوز... آه! برو شرمسار باش چيزی نمانده است بپوسی در اين سکون از پيله‌های وهم به فکرِ فرار باش عمرت به وصفِ سبزه گذشت و به شرحِ باغ يک‌بار هم بيا و سراپا بهار باش شاعر! شروع کن به صفادادنِ خودت شاعر! زُلال مثل دلِ جويبار باش پلکِ شهود می‌پَرد از شوقِ ديدنت آيينه باش آينهٔ بی‌غبار باش تقسيم می‌کنند سحر شعرِ ناب را شاعر! به پاسِ شعر، سحرزنده‌دار باش شاعر! طريقِ زمزمه تغيير کرده است شاعر! بيا و شاعرِ اين روزگار باش...
۲۲ مهر ۱۴۰۳