مشعلی در دستِ بادم، حالو روزم خوب نیست
در دلِ آتشفشان هم اینچنین آشوب نیست
هر چه بیرحمانه سیلی میخورم از دستِ تو
ناله هایم همچنان جز ذکر «یا محبوب!»نیست
#انسیهسادات_هاشمی
@abadiyesher
رفتهای خاطرههایت همه اینجا مانده
یکی اینجاست که بایادتوتنها مانده
گرچه تورفتهای اما روی دیوار دلم
دست خط تو و نام تو و امضا مانده
#سید_محمدصادق_آتشی
@abadiyesher
شاید تو میگویی که عاشق بودن آسان است
گاهی که دنیای من از چشم تو پنهان است
در فصلهای خوب تو اندازهام جا نیست
پشت سر هم فصل های من زمستان است
در بدترین حالت تو با خورشید میخندی
در بهترین حالت فضایم ابر باران است
تو باورم هرگز نخواهی کرد میدانم
وقتی که کافر میشوی شک کردن آسان است
ایمان بیاور تا بدانی دوستت دارم
مابین ما مرزی به نام شک و ایمان است
من اقتباس تازهای از عاشقی دارم
هر کس که عاشق می شود بی شک مسلمان است
#روحاله_امینی
@abadiyesher
مهـر آمدی و اول آبـان رفتی
دل دادی و پس گرفتی آسان رفتی
خورشید میان شاخهها میرقصید
از ترس بلنـدی زمستان رفتی
دیدی که تب چشمهی من میجوشد
خندیدی و با شانهی لـرزان رفتی
چیزی نه تو گفتی و نه من پرسیدم
من ماندم و تو شکسته پیمان رفتی
درمسلخ عشق دل بریدی از مــن
دیروز به وقت عید قربان رفتی
دنبال تــو هرچند دویدم، امـا
تاکسب مـدال خطّ پایان رفتی
#سمیه_پرویزی
@abadiyesher
7.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق میتابد به روی میهمانان حرم
کاش سهمی داشتم از بهجت زوار تو
#یا_غریب_الغربا
#مشهدیزاده
#یا_امام_رضا
@abadiyesher
دست و دلهای بازِ قریه سلام
سالهای دفاع یادت هست سالهای شکوهمند جهاد
سالهایی که هرچه عاشق بود در مسیر جهاد جان میداد
سالهایی که باغها ایثار، سالهایی که دستها ایثار
سالهایی که سینهی تاریخ، دارد آن خاطراتشان در یاد
یکی از قصههای ماندنیاش که به جز عاشقان نمیخوانند
تو بخوان با همان نگاه بلند، در سکوتی فراتر از فریاد
بانویی بود از قبیلهی نور که همه هستی اش به دستش بود
با وقار و گشاده روی و لطیف، گاه پیری به دلبری استاد
چند تا تخم مرغ و قدری قند با کمی از نبات زندگیاش
توی یک دستمال یزدی داشت دل و دین میربود از قناد
گامها را سبکسبک برداشت تا رسید او به پایگاه بسیج
دُر ز چشمان نافذش جاری، اشکهایش ز گونه میافتاد
گفت این نصف هستیام باشد،! مینمایم به جبههها تقدیم
میکنم با همین کم هستی، دل رزمندگانمان را شاد
رفت و چشم بسیج شد ابری، دیدهها غرق شور باران شد
داد گرما به سرو و سیب و انار، مثل اردیبهشت در خرداد
بانوی دیگری که در صندوق داشت آرایه های پرقیمت
در جوانی جوانه زد عشقش، رو به رو دلِ خودش اِستاد
کرد بر جدهاش خدیجه نگاه، پیشکش کرد زیور آلاتش
این زن زندگی، به آزادی، با زر و سیم خود نمود جهاد
گفت همپای با برادرها، در دل قریه جنگ خواهم کرد
تا نگویند؛ کمتر از مرداند بانوان رشید رکنآباد
بند از دست و بال خود واکرد دستبندش عیار بالا یافت
دور از چشم هر چه نامحرم، دست ایثار خویش را بگشاد
کم نمونه نداشت این ایثار، توی آن روزگار کم تکرار
روزگاری که مادر ایام پشت هم شیربچه را میزاد
سروهاش تکان نمی خوردند با یکی گردباد زودگذر
مثل البرز، باشکوه و بلند، تا ابد استوار از بنیاد
کاوهشان زَین ِدین و همتشان، باکری را کنار دستش داشت
همه بودند از قبیله نور، همه بودند آفتاب نژاد
این اواخر دوباره باز شده، در انفاق، رو به آبادی
شسته باران آمده در دشت از تن جادهها رکود و کساد
زر فشانند در مسیر شرف، باز هم دلبران سیمین ساق
از زلیخا جلو زدند اینان، در گذرگاه یوسف و فرهاد
دل شیران به این غزالان خوش، پشت مولا به کار اینان گرم
شیرزنها به شیوهای دیگر، شیرمردان به سنگر مرصاد
جست و جوی زیاد لازم نیست هست خورشید سینهها روشن
میدرخشند بانوان نجیب، پیش چشمان با شرف همزاد
بوتهها از عیارشان ماندند، گوهریها ز درکشان عاجز
سکههاشان شدند بازاری، ذکرشان نقل مجلس اوتاد
پیش این بانوان زهرایی، نخل ها سرفرود آوردند
با فرشته دعایشان کردند، سرو و زیتون، صنوبر و شمشاد
از سر عشق میکند تعظیم شاعر این غزل به آن مادر
که تمام وجود خود، پسرش، با دل و جان به جبهه بفرستاد
رفت و از او به جز پلاک نماند با کمی استخوان و یک قرآن
رفت این قلهها کم آوردند از سرافرازیش به روی چکاد
مادر اما شنید تا خبرش، از نسیم رسیده در جاده
دست خود را به عرش بالا برد، سر خود را به خاک سجده نهاد
زیر لب گفت این قلیل از من بپذیر ای تمام خیر کثیر
این فقیر آن چه داشت آورده بر سر سفرهی کریم جواد
***
رقص خون میکنند در غزه بانوان ستوده چون لبنان
میرسدحرمله کمان در دست، میدرد حلق اصغری که مباد
سگ هاری رها شده در دشت، آهوان گله گله میمیمیرند
بیشرف شمرها کم آوردند، پیش این گرگ، پیش این جلاد
قلبهای صنوبری هر روز روی آتش کباب میگردند
پیر طاقت نیاورَد بیند قلب از هم دریدهی نوزاد
خانه ها بیقرار صاحبشان شعله شعله به خاک میافتند
خوش به حال کسی که می آید خانهی آهویی کند آباد
این قصیده تمام، حرف شماست، شاعرش کرده یک رجزخوانی
کاش میشد شبیهتان باشد کاش مثل شما شود فرزاد
دست و دلهای بازِ قریه، سلام، دورتان گرچه دست خالی هست
ولی امروز طور در پیش است، باید این دل به دست باران داد
خوانده موسی مسیرمان، ما را، سمت دریای چشمه چشمه شده
ید بیضا نشانمان داده داده بر دستمان عصای وداد
دستافشان بیا در این جولان، طرحی از عشق را دراندازیم
سهم میخانه را بپردازیم و با همان مستی و شکوه و نماد
سر بازاز میفروشد باز بانویی خاتم سلیمانی
دیده، بلقیس مسجد الاقصی، میدهد بر همه مبارک باد
با دعای پیروزی رزمندگان اسلام و آرزوی پای درراهی همهی عزیزان
#سیدعلی_میری_رکنآبادی
@abadiyesher
چنان ز روی تو در نور غوطه خورده شبم ...
که صبح گر بدمد گویم این سیاهی چیست؟!
#طالب_آملی
@abadiyesher
حالِ مَرا از شعرهایم بو نخواهی بُرد
من پشتِ شعری که نخواهم گفت میمیرم!
#راضیه_فولادوند
@abadiyesher
#قرآنیات
📢 #تلاوت روزانه #یک_صفحه_قرآن
🔹️#ترتیل صفحه چهل و پنج قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة
🎙با صدای #حبیب (مدیر کانال)
✏️ توصیه مهم حضرت #امام_خامنه_ای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید
@KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
ترتیل صفحه ۴۵ قرآن کریم.mp3
4.54M
#قرآنیات
📢 #تلاوت روزانه #یک_صفحه_قرآن
🔹️#ترتیل صفحه چهل و پنج قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة
🎙با صدای #حبیب (مدیر کانال)
✏️ توصیه مهم حضرت #امام_خامنه_ای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید
@KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨