eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی نام تو ما را جواز، مهر تو ما را جهاز، شناخت تو ما را امان، لطف تو ما را عیان. الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی، مومنان را گواهی، چه عزیز است آنکس که تو خواهی. الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد، ای اول بی ... الهی ای کامکاری که دل دوستان در کنف توحید توست @abadiyesher
پروانه سوخت یک شب و آسود جان او ما عمرها ز داغ جفای تو سوختیم... @abadiyesher
سنگی؛ به‌قصد قلب بلور من آمدی گنجشکم و به نیت تور من آمدی نگذاشتم که وارد قلبم شود کسی تااینکه تو به چشم غیور من آمدی با من چه کار داشت سلیمان عشق تو؟ با عزم خردکردن مور من آمدی کوه غرور بودم و حالا غبار راه وقتی که خاک گشت غرور من آمدی طوفان یأس  شمع امید مرا نکشت امشب برای کشتن نور من آمدی نه در زمان جشن تولّد برای عشق اما به وقت ختم سرور من آمدی نگذاشتی اگرچه قدم در اتاق من ممنون از اینکه بر سر گور من آمدی دیوان شعرهای مرا باز کرده‌ای! نامهربان! برای مرور من آمدی... @abadiyesher
من از آغوش تو بارها به بهشت رفته‌ام بهشت مگر کجا مى‌تواند باشد جز آنجا که با خودت نگویى کاش جاى دیگرى بودم . . . @abadiyesher
قَندی! عسلی! نقل و نباتی! شکلاتی! سَن‌ْسیْز اُولَرَم، آی‌لاویو، أنت حیاتي! @abadiyesher
باید که خودم رو بزنم آدم شم دل رو به کسی نبازم و محکم شم در دور و زمونه‌‌ای که پر رنگ و ریاست بین همه با خودم فقط همدم شم @baresh_haye_ghalamman
هی پشت هم نگو برو در پناه حق آغوش را برای پناه آفریده‌اند... @abadiyesher
از همه سوی جهان جلوه‌ی او می بینم... 💚 @abadiyesher
‏ما که در سایه‌ی خورشید معذب بودیم چشممان کور، سزاوار همین شب بودیم
گوش کن حضرت معشوقه‌ی آزرده من گوش کن حرف من امروز شنیدن دارد شعر من حال یتیمی ست که بعد از پدرش اشک از چشم ترش قصد چکیدن دارد حال من مثل قناری است که در کنج قفس به همین جیره‌ی روزانه قناعت کرده است مثل یک مرد که از دست همه طرد شده همه جا شایعه گردیده خیانت کرده ست مثل یک کاغذ تاخورده که در جیب عقب چند وقتی ست که از یاد کسی جا مانده مثل یک مرد که از ذهن زن و فرزندش هم فراموش شده هم تک و تنها مانده مثل یک شاعر گمنام که معروف نشد شعرهایش همه جا هست و خودش دربدر است مثل یک مرد که در خاطره‌ی فاحشه‌ای مانده امّا زنش از حال دلش بی‌خبر است مثل یک قاتل اعدامیِ دور از تقصیر که به تقدیر و و قضا و قدَرش می‌خندد مثل یک مرد که از گریه گذشته کارش همچو دیوانه که در سوگ پدر می‌خندد های معشوقه‌ی اشعار بهم ریخته‌ام فکر کن شاعر تو جهل مرکّب دارد به درک قافیه را باختی! امّا گل من شعر بنویس که هر شعر مخاطب دارد @abadiyesher
آنقدر برای بوسه دل دل کردم شیرینی وصل را هلاهل کردم در شهر شلوغ عشق کم کم گم شد یک لحظه فقط دست تو را ول کردم.. @abadiyesher