تا کی به گریه صبر کنم انتظار را سالی گذشته چشم به راهم بهار را
میریزد از لبان ترت شربت غزل انگار دیده است جهان شهریار را
در تخته نرد عشق سرم روی میز رفت تاوان من سر است بیاور تو دار را
روی لبت به خنده عسل ریختی؟ بگو آیا به این هوس تو گرفتی شکار را ؟
تلخ است قهوهی قجر چشمهای تو من عاشقم به قهوه همین زهرمار را
ابروی تو کمان نفس گیر آرش است برده است آن کمانی ابرو قرار را
یلدا نشسته است سر سفرهی غزل هی دانه کن به سرخی شعرت انار را
دیکتاتور غزل شدهای سهم من کجاست ؟ بشکن قلمروی غزل ِ انحصار را
اخمت هجوم صاعقه شد روی قلب ابر خطی نکش ادامهی این ذوالفقار را
عاشق شدم که پر بزنم بال من کجاست ؟ جبر است و دادهام به شما اختیار را
بد باختم به بازی بازار سرنوشت مثل کسی که باخته میز قمار را
باشد قبول دوست نداری مرا برو شاعر شدم که ابر بریزم هوار را
تو رفتهای و از دل من صبر رفته است نم نم ببارمت به غزل روزگار را
حالا نشسته است کسی رو به روی شعر عاشق به گریه خواند غم این دچار را
#زینب_حسامی
@abadiyesher
باطن کجا به زورِ تظاهر نهان شود
این پردهی کشیده به اسرار، نازک است
#عاصی_خراسانی
@abadiyesher
Hojat Ashrafzadeh ~ UpMusic1_11412469024.mp3
زمان:
حجم:
11.72M
دلم گریه میخواد کجاست شونههات؟
@abadiyesher
22.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
شعرخوانی استاد #محمدجواد_غفورزاده
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به شوق خلوتی دگر که روبراه کردهای
تمام هستی مرا شکنجه گاه کردهای
چه بارها که گفتهام به قاب عکس کهنهات
دل مرا شکستهای، ببین! گناه کردهای
ولی تو باز همچنان، درون قاب عکس خود
فقط سکوت کردهای، فقط نگاه کردهای!
#شهریار
@abadiyesher
هدایت شده از خوبان پارسیگو 🏴
بیمِهـری تـو کـار مـرا ساخته است
یکعمر مرا به زحمت انداخته است
رفتی و نشـد حـال دلـم هیچ ردیف
بعد از تـو دلم قـافیه را باخته است
#رباعی
#جواد_محمدی_دهنوی
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
بیمِهـری تـو کـار مـرا ساخته است یکعمر مرا به زحمت انداخته است رفتی و نشـد حـال دلـم هیچ ردیف بع
خوبان پارسیگو 👆👆
کانال جدید آقای دهنوی
دلتنگ و پریشانم و دیوانه و مدهوش
وزن غزلم چشم تو شد، قافیه آغوش
#مهدی_اسدی
@abadiyesher
در مسجد عشق رفته بودم به نماز
گفتند اذان بگو من از او گفتم
#علیرضا_بدیع
@abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
در مسجد عشق رفته بودم به نماز گفتند اذان بگو من از او گفتم #علیرضا_بدیع @abadiyesher
اذان من افقش در حقیقت آن وقتی است
که با تمام وجودت "ازآن" من باشی...
#امیر_عطااللهی
@abadiyesher
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!!
#محمد_سلمانی
@abadiyesher