eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه خواسته ام از خدا فقط او را چنان که خسته تنی، چای قند پهلو را!
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
همیشه خواسته‌ام از خدا فقط او را چنان‌که خسته‌تنی، چای قندپهلو را!
هـــم رفتنم خطاست و هــم بازگشتنم چون اَرّه در گَلویِ ســـپیدار مانده ام
دیری ست دلم در گرو ناز پری‌هاست روشن شده چشمم که نظرباز پری‌هاست دیوانه ام و با پریانم سر و سری است لب تر کنم این جا پُر آواز پری‌هاست لب تر کنم این خانه پریخانه‌ی محض است دفترچه ی شعرم پَر پرواز پری‌هاست جنّات نعیم است، گریبان کلیم است پردیس مگر در یقه باز پری‌هاست ای دختر شاه پریان! خانه‌ات آباد! زیبایی تو خانه برانداز پری‌هاست هر بافه مویت شجره نامه جنّی است چشمان تو دنیای خبرساز پری‌هاست من راز نگهدارترین دیو جهانم آغوش تو صندوقچه راز پری‌هاست
باز هم تسبیح بسم‌الله را گم کرده‌ام شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده‌ام طُره از پیشانی‌ات بردار ای خورشیدکم در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده‌ام در میان مردمان دنبال آدم گشته‌ام در میان کوه سوزن کاه را گم کرده‌ام زندگی بی عشق شطرنجی است در خورد شکست در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده‌ام خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم حال می‌بینم که حتا چاه را گم کرده‌ام زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط سرنخ این رشته‌ی کوتاه را گم کرده‌ام
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سخت‌تر نیشخندِ دوستان اما دو چندان سخت‌تر خنده‌هایم خنده‌ی غم، اشکهایم اشکِ شوق خنده‌های آشکار از اشکِ پنهان سخت‌تر چید بالم را و درهای قفس را باز کرد روزِ آزادی‌ست از شبهای زندان سخت‌تر صبح، گل آرام در گوش چنار پیر گفت: هر که را تن بیشتر پرورد، شد جان سخت‌تر مرگ آزادی‌ست وقتی بال و پر داری، کنون زندگی سخت است اما مرگ از آن سخت‌تر
شبی با بید می‌رقصم، شبی با باد می‌جنگم که من، چون غنچه‌های صبحدم بسیار دلتنگم @abadiyesher
دو چشمش سنگِ نیشابور را در یاد می‌آرد تراشِ قامتَش اِسلیمیِ قالیِ کاشان را @abadiyesher
آغــوش تـو چقـدر می آیـد به قـامتم در آن به قدر پیرهن خویش راحتم می‌پوشمت که سخت برازنده‌ی منی امشب به شب‌نشینی خورشید دعوتم خوشوقتی صدای تو از دیدن من است من هم از آشنایی‌تان با سعادتم با خود تو را به اوج، به معراج می‌برم امشب اگر به خاک بریزد خجالتم بازار شام کن شب مان را به موی خود بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم بر شانه‌ام گذار سرانگشت برف را کوهم ولی تمام شده استقامتم… من سیرتم همان که تو می خواستی شده لب تر کنی عوض شود این بار صورتم! جنگیدم و به گنج تو فرمانروا شدم این است از تمامی دنیا غنیمتم با من بمان که نوبت پیروزی من است چیزی نمانده است به پایان فرصتم… @abadiyesher
در مسجد عشق رفته بودم به نماز گفتند اذان بگو من از او گفتم @abadiyesher
جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن خواهد چکید از بدَنم "چشمهای تو" ... @abadiyesher
خوش به حال بوته‌ی یاسی که در ایوان توست می‌تواند هر زمان دلتنگ شد؛ بویَت کن @abadiyesher