eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلتنگ و پریشانم و دیوانه و مدهوش وزن غزلم چشم تو شد، قافیه آغوش @abadiyesher
در مسجد عشق رفته بودم به نماز گفتند اذان بگو من از او گفتم @abadiyesher
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ... من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!! @abadiyesher
مثل داروهای کم پیدا نبودت فاجعه است من پر از درد توام !بیمار میدانی که چیست؟ @abadiyesher
مجبور میشویم که دیوانه‌ات شویم عشقت گـرفته از دل ما اختیار را @abadiyesher
بی تو درمانده‌ام و با تو بلاتکلیفم بدترین حالت دیوانه شدن یعنی من @abadiyesher
آسمانی‌تر از آنی که کنارت باشم حفظ کن فاصله را تا به تو عادت نکنم @abadiyesher
چه "فرقی" داری آن وقتی سرت را شانه می کردم!! بنا کردند عالمها، طریق "مو شکافی"را @abadiyesher
جسم مرا بگیر و در خود مچاله کن خواهد چکید از بدَنم "چشمهای تو" ... @abadiyesher