eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
"قتل ما اي دل به تيغ او مقدر کرده اند غم مخور زيرا که روزي را مقرر کرده اند هر کجا ذکري از آن جعد معنبر کرده اند مشک چين را از خجالت خاک بر سر کرده اند تا ز خونت نگذري، مگذار پا در کوي عشق زان که اينجا خاک را با خون مخمر کرده اند عاشقانش را به محشر وعده ديدار داد ساده لوحي بين که اين افسانه باور کرده اند هر سر موي مرا در ديده بدبين او گاه نوک خنجر و گه نيش نشتر کرده اند تا شب هجرانش آمد روشنم شد مو به مو آن چه با تقصيرکاران روز محشر کرده اند تا به بازار تو جان دادم نکو شد کار من سودمندان کي ازين سودا نکوتر کرده اند تو ز مژگان کرده اي با قلب مشتاقان خويش آن چه جلادان سنگين دل ز خنجر کرده اند 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خاطرت باشد کسی را خواستی مجنون کنی زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر
‌ آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تورا دوست ندارم ای کاش نامه‌ام گم بشود، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ، ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻣﺎﻧﯽ، ﺑﺮﺍﯼ ﺯﺧﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ، ﺷﺒﯿﻪ ﺷﻌﺮ ﺑﺮ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﻌﺮﻡ، ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ، ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﯿﻒ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺯ ﻣﻦ، ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻤﮕﺴﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ، ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ ﺷﺎﻋﺮ ﺷﺪ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ، ﺩﻟﯿﻞ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ، ﮔﻬﯽ ﺷﺎﺩ ﮔﻬﯽ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ، ﻓﻘﻂ ﭼﻬﺮﻩ ﻧﮕﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ، ﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺪ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻢ، ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﻬﺎﯾﻢ، ﺑﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ ﮐﻨﺞ ﯾﮏ ﺧﻠﻮﺕ ﻟﻘﺐ ﺳﻨﮓ ﺻﺒﻮﺭﻡ ﺩﺍﺩ، ﻋﺠﺐ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ
🌹🌷ما ز جـام دوست ، مستي ميکنیم خویش را فـارغ ز هستي میکنیم مي ، پلیدی را ز سر بیـرون کند ، عشق را در جـام دل، افزون کند ، چونکه ما مستیم و از هستي تهي، کي شود هستي ،به مستي منتهي، مست یعني عاشقي بي قید و بند، فـــارغ از بود و نبود و چون و چند، چون و چند از ابلهـــي آید میـــان، در طریق عاشقي کي مي‌تـــوان، عاشقي را خود جهــان دیگــریست، منطق عاشق همــان پیغمــبریست، عشق بر عاشق ، دهد دستور را، عقل کي فهمـد چنین منظور را، تا نگردی عاشق از این ماجـــرا، کـــای تواني کرد درک نکته هـــا،
🌹🌷ما ز جـام دوست ، مستي ميکنیم خویش را فـارغ ز هستي میکنیم مي ، پلیدی را ز سر بیـرون کند ، عشق را در جـام دل، افزون کند ، چونکه ما مستیم و از هستي تهي، کي شود هستي ،به مستي منتهي، مست یعني عاشقي بي قید و بند، فـــارغ از بود و نبود و چون و چند، چون و چند از ابلهـــي آید میـــان، در طریق عاشقي کي مي‌تـــوان، عاشقي را خود جهــان دیگــریست، منطق عاشق همــان پیغمــبریست، عشق بر عاشق ، دهد دستور را، عقل کي فهمـد چنین منظور را، تا نگردی عاشق از این ماجـــرا، کـــای تواني کرد درک نکته هـــا،
چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده است شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است آسمانا!کاسه صبر درختان پر شده است زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده است بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده است شهر گفتم!؟شهر!آری شهر!آری شهر!شهر از خیابان!از خیابان!از خیابان پر شده است فاضل نظری♥️
ﺑﺎ مـﻦ ﺩٖﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﻋﺸﻮﻩ ﺑﻔﺮﻭﺧﺘﻪ ﺍﻱ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺪﻳﻦ ﺻﻔﺖ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﻱ ﺗـﻮ ﺟـﺎمه ﺩﻟـبرﻱ ﻛـنـوﻥ ﺩﻭﺧـﺘـﻪ ﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻋـﺸـﻮﻩ ﺍﺯ ﻛﻪ ﺁﻣـﻮﺧﺘﻪ ﺍﻱ
* من که با صاعقه‌ای می‌شکنم داس چرا؟ بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟ خودِ بارانم و تو پاک‌ترم می‌خواهی! آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟ خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا شده‌ام عاشق یک آینه‌نشناس چرا؟ گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی لک شده دست تو از شاخه‌ی گیلاس چرا؟ از درختان دلم عشق بچین، نوبری است فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
من دیوانه تو را دیدم و دیوانه ترم من از آن روز که در بند توأم دربه درم درد اگر درد تو باشد چه خیالیست که من دلخوش داشتن خوبترین دردسرم!
یکشنبه شد وحال کلیسا خوب است عشق وطرب وشوروتمنا خوب است ای مریم من بدان که بابودن تو احوال دلِ حضرت عیسی خوب است
چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده است شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است آسمانا!کاسه صبر درختان پر شده است زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده است بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده است شهر گفتم!؟شهر!آری شهر!آری شهر!شهر از خیابان!از خیابان!از خیابان پر شده است فاضل نظری