باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام
هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید
این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
#حافظ
🌹🌹🌹
او را به رنگ و بوی نگویم نظیر نیست
گلبن نظیر اوست، ولی دلپذیر نیست
ما را نسیم کوی تو از خاک برگرفت
خاشاک را به غیر صبا دستگیر نیست
گلبانگِ نِی اگرچه بُود دلنشین، ولی
آتشاثر چو نالهی مرغ اسیر نیست
غافل مشو ز عمر که ساکن نمیشود
سیلِ عنانگسسته اقامتپذیر نیست
روی نکو به طینتِ ساقی نمیرسد
گل را صفای شبنمِ روشنضمیر نیست
با عمر ساختیم ز دلمردگی، «رهی»!
ماتمرسیده را ز تحمل گزیر نیست...
#رهی_معیری
آنان که جان فدایِ نگاری نکرده اند
همکارشان مباش که کاری نکرده اند
در سایۀ نهالِ غمی چون طرب کنند؟
پژمردگان، که فکرِ بهاری نکرده اند
ننگِ خزف شمار دُرِ دُرج سینه شان
جان جمع از برایِ نثاری نکرده اند
ساحل برایِ کشتیِ امّید دیگران
گردابیانْ خیالِ کناری نکرده اند
خونی ز نوکِ دشنۀ مژگان نمی چکد
ترکانِ چشم تازه شکاری نکرده اند
تا کی به عجزِ خویش، ظهوری، کنی فغان؟
خوبان، به کویِ رحم، گذاری نکرده اند
🌹🌹🌹
خندههایم را دوامی نیست وقتی نیستی
لحظههایم را مرامی نیست وقتی نیستی
میشود آرامشم میدانِ جنگِ خاطره
رشتههایم را کلامی نیست وقتی نیستی
میزند زیر تمام حرفهایش قولِ من
خشمهایم را نیامی نیست وقتی نیستی
میپَرَد بغضم میانِ گریههای خستهام
اخمهایم را سلامی نیست وقتی نیستی
میخزد لایِ سکوتم بیقراریهای من
اشکهایم را تمامی نیست وقتی نیستی
میشوم بدبین به دنیا، زندگی، خورشید و ماه
شعرهایم را قوامی نیست وقتی نیستی
ذوق بودن با تو دینم را به بُردن میدهد
گفتههایم را پیامی نیست وقتی نیستی
میکند در سرزمینِ قلبِ من شورش، تپش
دردها را التیامی نیست وقتی نیستی
🌾🌹🌾🌹🌾💞
درد پنهان در نگاهم را کسی باور نکرد
حسرت و اندوه و آهم را کسی باور نکرد
گر چه از عمق دلم او را صدا کردم،ولی
ربنا و بارالهم را کسی باور نکرد
خنده بر لب داشتم اما چه سود از خنده ام؟!
گریه های گاه گاهم را کسی باور نکرد
من خطا کردم که تنهایی به سر کردم ولی
ارزش این اشتباهم را کسی باور نکرد
روزگارم مثل چشمانم شده این روزها
راز چشمان سیاهم را کسی باور نکرد...
برای او که باور دارد مرا..
🌾🌹🌾🌹🌾💞
سیهچشمی به ڪار عشق اِستاد
به مـن درس محبت یاد میداد
مرا از یاد برد آخر ، ولی من
به جز او ، عالمی را بـردم از یاد
🌾🌹🌾🌹🌾💞
رفتم که در این شهر، نبینی اثرم را..
لب های ترک خورده و چشمان ترم را..
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست..
ای قیچی تقدیر، مچین بال و پرم را..
تنها شدم آن قدر که انگار، نه انگار..
با آینه آراسته ام دور و برم را..
فردا چه طلب می کند آن "یار" که دیروز..
"دل" برده و امروز، طلب کرده "سرم" را..
"من" ماهی دریایم و دل تنگم از این، تُنگ..
ای مرگ! به تعویق، میفکن سفرم را
🌾🌹🌾🌹🌾💞
قلمم حوصله كن ، طاقت دل طاق شد ست
ﻋﺸﻖ در هر گذري سخره ي عيار شد ست
آتش عشق كه زماني دل مجنون را سوخت
مثل كالاي به جا مانده ي بازار شد ست..!!!!
🌾🌹🌾🌹🌾💞
گرچه میخندم ولی از غمنشان دارم به دل
خندهها بر روی لب، بغضی نهان دارم به دل
از غـمت ای خـواستگـاهِ واژههـای بـودنـم
مرغِ عشقی بیقرار و نوحهخوان دارم بهدل
بی تو میجوشد غمی در لابلای سینهام
همچو کوهم، غُرّشِ آتشفشان دارم به دل
قطرههای اشکِ چشمم میچکد بر دفترم
آنچنان طوفانم و، سیلی روان دارم به دل
رفته از بــاغِ دلم فصلِ بهارم بعدِ تـو
شاخهای خشکیدهام،ابر خزان دارم به دل
ظلمتِ قلبِ مـــرا یادِ تــو بــاشــد روشنی
با خیالِ چشمهایت کهکشان دارم به دل
🌾🌹🌾🌹🌾💞
عشق یعنی که تو در جمعه مرا یاد کنی
نفسم باشی و با ''مهر'' خودت شاد کنی
من بدون تو شدم همدم '' آه'' و حسرت
کی شود ، این من '' ویرانه'' تو آباد کنی
🌾🌹🌾🌹🌾💞
به رویم باز کن میخانهی چشمی که بستی را
ز رندی مثل من، پنهان نباید کرد مستی را
نمیآید به چشمم هیچکس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین میکنم یکتاپرستی را
شُکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت:
فرافتادن "ما" آبرو بخشید پستی را
در این بازار بیرونق، من آن ساعت شدم محتاج
که با "ثروت" عوض کردم غنای "تنگدستی" را
به تن تبعید شد روحِ عدمپیمای من ای عمر!
بگو بر شانه باید بُرد تا کی بار هستی را؟
#فاضل_نظری