eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم... _مولاناجان
‌ در شِکَرسْتانِ جان غَرقه شُدم ای شِکَر زین شِکَرسْتان اگر هیچ چشیدی بگو
این قافله عمر عجب میگذرد با داد دل و سکوت لب میگذرد وقتی که دگر رمق ندارد خورشید تاریک و سیه به رنگ شب میگذرد شاعر بشوی غمت به حد میرسدو ابیات دل از مرز ادب میگذرد بغض قلم و شب پر از زمزمه ات بر روی ورق و زیر تب میگذرد
در غدیری بخت بنده باز شد  یا علی گفتیم و عشق آغاز شد چون‌که جیبم خالی و بی پول بود یا علی گفتیم و قسط آغاز شد
نگارینا! دل و جانم تو داری همه پیدا و پنهانم تو داری نمی‌دانم که این درد از که دارم ولی دانم که درمانم تو داری
خلوت خاطر ما را به شکایت مشکـن که من از وی شدم ای‌دل به خیالی خرسند من دیوانه که صد سلسله بگسیخته‌ام تا سرِ زلف تو باشد، نکشم سر ز کمند هوشنگ ابتهاج
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ هوای عشق تو امشب دوباره زد به سرم کجاست بال پریدن که سوی تو بپرم؟ ببین که دوری ِرویت شده ست زهر و چنین نشسته در ته ِفنجان قهوه ی قَجَرَم مرا به مرز جنون میکشد خیال لبت دمی که جلوه کند خنده هات در نظرم از آن شبی که تو را دیده ام به عشوه و ناز ز حال و روز پریشان خویش بیخبرم چقدر جای تو در آسمان دل خالیست!! خوش آن شبی که کنی جلوه در شبم، قمرم اگر هزار غزل هم سُرایم از رخ ِتو به وصف حُسن ِجمالت هنوز بی هنرم... ━━━━💠🌸💠━━━━
هوای سرد تنم ناگهان بهاری شد و قلب یخ زده ام گرم بیقراری شد تهی ازعاطفه بودم که ریختی در من درون تک تک ذراتم عشق جاری شد از  آن زمان که لبالب شدم از آغوشت تمام جان و تنم از گناه عاری شد به شوق ماه تمامت حروف الکن من زبان گشود و مضامین استعاری شد چه داشت مخمل سبز صدای دلکش تو که شهر با تو پر از نغمه ی قناری شد همین که روسری ات را به باد بخشیدی خدا به وجد آمد شهر در خماری شد خدا به شوق تو از نو قلم به دست گرفت اشاره کردی و تقدیر دست کاری شد سوال کردم از عمری که بی نصیب گذشت و عشق پاسخ یک عمر بردباری شد . . . وحید حسن زاده
👏💐👏💐👏💐👏💐👏💐 دلا آن شب به می ، باید وضو کرد و هر نا ممکنی را آرزو کرد .... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تو را چون اولین‌باری ڪه گفتم آب می‌خواهم شبیه اولین روز دبستان دوستت دارم... لاادرے
قصد آغوش تو ڪردم ڪه مسافر شده ام خواب دیدم ڪه به چشمان تو زائر شده ام دستم آرام به گیسوے تو افتاد ڪه من چون پرستو به لبت مرغ مهاجر شده ام بوسه هایت همه چون شعر و غزل زیبا بود بیت لب هاے تو را خواندم و شاعر شده ام نیمه شب خواب تو رؤیاے قشنگم شده بود من از آن پس پیِ آن قصه و خاطر شده ام وصف ڪردم رخ زیباے تو را با مهتاب یک شبه شاعرے از نسل معاصر شده ام بهر چشمان تو نازل شده صد آیه ڪه من عاشق سوره اے از جنس تڪاثر شده ام..
من عاشق شب ، عاشق چشمان تو هستم آغازترین نقطه ی پایان تو هستم در من اثر مهر تو یک راز مگو است من تشنه ی این تابش پنهان تو هستم ای شعرترین سخت ترین قافیـه دریاب جان غزلے، من غزل جان تو هستم چـون گیسوی آویختـه بر زمـزمه ی باد عمریست که بی تاب وپریشان تو هستم مـن شاعر سرگشته ی شب های جدایی عمریست به این شیوه غزلخوان تو هستم امشب تو فقط، مـاه تماشایی من باش من عاشق شب، عاشق چشمان تو هستم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺