eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
" جان" پدرم عاشق و من عاشق و فردا پسرم عشق در طائفه ی ما "هر از گاهی"نیست... 😔
بارانیم امشب ولی، مانند باران نیستم بی تو معمّا میشوم، انگار آسان نیستم بی تو شبی آغاز شد،درآسمان سینه ام تابیده خورشیدي ولی،من اهل پایان نیستم بی تونه بودن بودن است،ماندن دگرجاي خودش جاریست گرچه زندگی،درگیر جریان نیستم بعدِ توعشق و حس من،بیمارشد بیمار تو من عاشق درد توام، دنبال درمان نیستم محتاج توبودن عجب،حال وهواي محشریست پیدا کن این محتاج را،هرچند پنهان نیستم انگار عمري عاشقی،باشد قصاص دیدنت یکبار دیدم من تو را،شاکی ز تاوان نیستم دود حریق شمع رفت،در چشم پروانه ولی این اشکهاي عاشقیست،بی عشق گریان نیستم
حواس نگذاشته ای برای دلم مدام پرت دوست داشتن توست!
در این جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب دلم دیوانه بودن با تو را می خواست!
شمیمِ شعـرِ شبم را بهانـه کن امشب مرا پرنده ی شوقِ شبـانـه کن امشب سکوت منشأ فریادهای پُر بغض است نـوای گریـه ی ما را ترانـه کن امشب به بیت بیتِ غزلهای من نفس برسان میـانِ هـر غـزلم بـاز لانـه کن امشب دلـم گـرفتـه ببـاران مـرا کـه برخیزم غـروب را غـزلِ عـاشقـانه کن امشب من از کرانـه ی یک عصرِ کوچ آمده ام به سمتِ عشق دلم را روانه کن امشب چه آسمـانِ غریبی، نشسته بر سرِ شهر بیا بـه شهـرِ دلم، آشیـانـه کن امشب
به راه راست نرفتم که اشتباه تو باشم بهشت خانه‌ی من باد اگر گناه تو باشم   نه آفتاب بسوزد نه باد بشکندم پر چه در کنار تو باشم چه در پناه تو باشم   همیشه عازم راهی همیشه چشم به راهم نشسته ام که سرانجام ایستگاه تو باشم   چه چاره بود به جز آن که راز عشق بپوشم؟   گذشتم از دل خود تا که دلبخواه تو باشم   در این مسیر اگرچه به عشق نیست امیدی خوشم که باقی عمرم رفیق راه تو باشم
گیسوانت را به مـوجـی روی دوش انداختی هرچه‌گفتم فکر من‌کن، پشت ‌گوش انداختی با عبـــور دامنت‌ از روبروی ‌شهر گل باغ‌را ازچشم‌های‌گل‌فروش انداختی
گيسوانت ريخت نظم يک خيابان را بهم آمدى گردش كنى يا كودتاى مخملى؟
یک شب هوای گریه یک شب هوای فــریاد امشب دلم هوای تو کرده است...
🌸 با خبر نیستی از حال پریشانیِ من موج غم می‌چکد از حالت پیشانیِ من نیستی، بعد تو روی خودم آوار شدم دوست می‌دارمت ای باعث ویرانیِ من رفتی و باز هم آهسته دعایت کردم ای تمنای من، ای خواهش پنهانیِ من تا سحر بی‌تو به روی سر من می‌بارد شعر سرما زده از آه زمستانیِ من ماه و من بعد تو پیمان غریبی بستیم من غزل می‌شوم او نای نیستانیِ من راستی شب به غزل‌های من عادت کرده مثل چشمان تو هنگام غزل‌خوانیِ من امشب از بسکه غزل از غزلم می‌شکفد ماه با پای خودش آمده مهمانیِ من وقت پایان غزل، وقت خداحافظی است موج غم می‌چکد از مصرع پایانیِ من 🆔 @shokofeha_ye_kheal
هم دست شده اید و شب وگرنه این چشم ها خوابیدن را بلد بودند...
D: مـن عـٖاشـقی از کمــال تـو آمــوزم بیــت و غــزل از جمــال تـو آمــوزم در پـردهٔ دل خیــال تو رقـص کنـد من رقـص خــوش از خیــال تو آمـــوزم