eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کی می رسم به لحظه ی دیدار؟ هیچ وقت این را حساب حادثه  نگذار هیچ وقت آخر دو دل سپرده ی رسوا از عشق هم از هم نمی شوند که بیزار، هیچ وقت بی تو چه سخت می گذرد روزگار من حالم گرفته از همه، انگار هیچ وقت من را که بی بهانه به تو فکر می کنم آسان به دست خاطره نسپار هیچ وقت بی تو چگونه زنده بمانم؟ نمی شود از چشمهایم عاشقی انکار، هیچ وقت باری که روی دوش من و تو امانت است از آسمان رسیده و این بار هیچ وقت جز  در کنار عشق به مقصد نمی رسد یک دل بدون همدم و بی یار؟ هیچ وقت
ازواژه‌ی عشق هیچ حرفی سر نیست از هم‌نفسی در این جهان خوشتر نیست مردند یکی از آن دو مرغ عاشق در کنج قفس پرنده ای دیگر نیست
دنبال عشـق رفتن ، برگشتنی نـدارد يا پا مَنِه به دامش، يا از نجات بگذر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چه وقت گل کند آیا شکوفه های تنت چه قدر مانده که دستم رسد به پیرهنت ؟ چگونه صبر کنم که باز برچینم شکوفه غزل از گیسوان پر شکنت غمی نجیب نهفته است در دلم  که مرا رها نمی کند احساس دوست داشتنت تو آن دقایق شیرین خاطرات منی ببر مرا به تماشای باغ نسترنت تمام شهر به تایید من بپا خیزند اگر دقیق ببینند از نگاه منت چگونه با تو بجوشم؟چونه دل بدهم ؟ منی که این همه می ترسم از جدا شدنت
میخواهم عاشقانه به یادِ تو خو کنم فکری به حال این دل بی آبرو کنم با یاد چشم و بوسه و لبخندو عشوه‌ات پیراهنِ سکوت شبم را رفو کنم رودی شوم روانه به دریایِ دور دست خود را به آشیانه‌ی قلبت فرو کنم میخواهم ای نگاهِ تو لبخندِ ماهتاب در کوچه‌‌ی غروب تو را جستجو کنم گل‌های سرخِ وا شده‌ در کنجِ خانه را هر صبح و شب به نیتِ عطرِ تو بو کنم در سجده‌های نیمه شبم رو به آسمان با چشم‌های بسته تو را آرزو کنم دستی‌به‌دست من بده با من قدم بزن تا این که خط بی‌کسی‌ام را اتو کنم
با یاد تو چای تازه‌دم ریخته‌ام در حنجره‌ی خاطره غم ریخته‌ام احوال دل مرا اگر می پرسی ..‌‌. از لحظه‌ی رفتنت به هم ریخته‌ام
ایمان من آن موی پراکنده‌ی تو‌ست درگیر تو‌ام دغدغه‌ام خنده‌ی توست هرکس که به بزم عاشقان استاد است در محضرت استاد که نه، بنده‌ی توست با پلک زدن نشد تماشات کنم این چشم هزار بار شرمنده‌ی توست خورشید به چشمان تو می‌تابد؟ یا این نور ز چشم‌های تابنده ی توست؟ برخیز لباس عاشقی را تن کن آن جامه‌ی زیبا که برازنده‌ی توست عین٫الف
مصیبت دیده ی دیروز و امروزیم و فردا هم ولی ته می کشد یک روز آفت خوردن ما هم شبیه قلوه سنگی که درون کوچه افتاده گهی تیپا خور خلقیم و گاهی بین دعوا هم برای خود سری بودیم در سرها که آمد عشق به تنهایی گرفتاریم و در بند است تن ها هم میان جمع مشغولیم و سمت قبله ای دیگر نماز عشق می چسبد هر از گاهی فرادا هم به چشم دل خطا رفتیم اما عقل با شک هاش میان واقعیت یا حقیقت کشت مارا هم نه آب از آسیاب افتاد نه شور و شری خوابید گره افتاد و شد بغرنج تر حل معما هم شبیه ات هرکسی دیدم میان شهر ، غم خوردم سر بازی گرفت انگار با ما چرخ دنیا هم مچ ما را گرفتی عقل در خلوت ،ملالی نیست خیالش پر زد و بالاست تا دیوار حاشا هم... بلا دیدیم ما از عشق اما بی نفس هایش سرسوزن نمی ارزید این دنیا تماشا هم
بسمه تعالی جذّابیت خنده ی تو مثل اینستاست! بیماری من در غم هجران تو حاد است بر زخم دلم عشق تو مانند پماد است چشمان تو بی رحم ترین قاتل تاریخ هر چشمِ تو در نوع خودش ابن زیاد است! در نوع خودم گرچه شدم رستم دستان عشق تو مرا قاتل جان ، همچو شغاد است از بدو تولد ز خدا خواستمت من مِهرم به تو از روز ازل هدیه ی گاد (God) است با سرعت فُرجی (4G) شده ام عاشق رویت اقرار کنم: سرعت جذب تو زیاد است جذّابیت خنده ی تو مثل اینستاست! نه مثل سروش است،نه ایتاست ،نه شاد است از بس که ز هجر تو شب و روز خمارم گویند مگر عاشق تو اهل مواد است؟! صد شکر به رویم تو گشودی دری از عشق این در به دری حاصل آن باب مراد است ۱۴۰۳/۱/۲۴ آبادی شعر @abadiyesher
بیماری من در غم هجران تو حاد است بر زخم دلم عشق تو مانند پماد است چشمان تو بی رحم ترین قاتل تاریخ هر چشمِ تو در نوع خودش ابن زیاد است در نوع خودم گرچه شدم رستم دستان عشق تو مرا قاتل جان ، همچو شغاد است از بدو تولد ز خدا خواستمت من مِهرم به تو از روز ازل هدیه ی گاد (God)است با سرعت فُرجی (4G)شده ام عاشق رویت اقرار کنم: سرعت جذب تو زیاد است جذّابیت خنده ی تو مثل اینستاست نه مثل سروش است،نه ایتاست ،نه شاد است از بس که ز هجر تو شب و روز خمارم گویند مگر عاشق تو اهل مواد است؟! صد شکر به رویم تو گشودی دری از عشق این در به دری حاصل آن باب مراد است
سقوط از چشم هایت مردنی جانکاه خواهد شد نفس وقتی غم آلود است شکل آه خواهد شد به پایت سوختم تا قد کشیدی ،من زمین خوردم همیشه عمر شمع از سوختن کوتاه خواهد شد تو از من دور اما سالها در قلب من بودی نصیب برکه، تنها نقش روی ماه خواهد شد درخشانی شبیه شیشه‌ی افتاده در ساحل که عابر با نگاهت مدتی گمراه خواهد شد سرت گرم است بی من، با شلوغی‌های اطرافت همیشه باغ بی حاصل تفرجگاه خواهد شد لزوم فتح قلبت آیه‌ی انا فتحنا نیست که هر کس می‌رسد از راه نادر شاه خواهد شد
مهمان شده ایم ناگهان، ناخوانده نسلیم که روی دست دنیا مانده هربار که آمدیم آدم بشویم عشق آمده و فاتحه مان را خوانده @gida13
(سینه مالامال درد است)،نیست حتی چسبِ زخم بارالها طاقتی دِه ، دلبر من کرده اخم...
ز خالق، بنده می خواهم ، من از دورانِ نوزادی؛ نبیند روی ماهت را، به غیر از بنده " نُو بادی" No body:هیچ کس
رفتی و دیگر برایم چشم، بارانی نکن بعد از این، این خانه را هرگز چراغانی نکن مجلس "ختم محبت!!" خنده و شادیش چیست؟! ریسه ها را باز کن تو! نورافشانی نکن قایق بختم در امواج جفایت غرق شد لااقل بر این جسد؛ امواج، طوفانی نکن کار خود را کردی آخر! شیشۀ قلبم شکست شادباشت باد!! اظهار پشیمانی نکن! دیگر از آه و خطا و از پشیمانی نگو نازها کم کن دگر! گیسوپریشانی نکن سنگدل تر هم ز تو سنگی مگر در شهر هست؟! سنگدل! دیگر تو صحبت های انسانی نکن تا مگر وجدان بی احساس خود ساکن کنی روح و احساس مرا چون بره قربانی نکن گریه و چشم تر و دامان خیست چاره نیست! رفتی و دیگر برایم چشم، بارانی نکن
● • و چہ آرام...، با غزل هاے دو چشمان قشنگَت دلم ریخت بہ‌ھم...!^^♥' https://eitaa.com/joinchat/3931111519Cd9eb922747 😍 👀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🍃دلبر که جان فرسود از او🍃 تویی که هرطرفی میروم همان سویی ‌دلم گرفته ، کمی از خودت نمی‌گویی ؟ ‌ ‌چگونه مثل شقایق درون سینه ی دشت ‌میان بازوی گلدان سینه می‌رویی ؟ چگونه در دل این شعر های پرچانه ‌سکوت می‌شوی و در سرم هیاهویی ؟ هزار سال گذشت و من از تو نگذشتم ‌چه سر سری تو از این دست ،دست می‌شویی آهای شیر! سرشت تو سر به زیری نیست ‌اگر هنوز به دنبال چشم آهویی به شرح‌موبه‌موی ماجرای آغوشم‌ به من بیا که تو یک مرد ماجراجویی
❣️مناظره در این رکود و اینهمه تحریم و این فساد بیچاره من که با تو نوشتم قرارداد! باید چگونه نام تو را منتشر کند این عاشق بدون طرفدار و بی‌ستاد! بسیار گفتم از تو؛ کسی باورم نکرد مثل مناظرات جلیلی در اقتصاد! گفتم که ابروان تو... گفتند اتفاق! گفتم که گیسوان تو... گفتند اتحاد! هرکس دوباره سنگ خودش را به سینه زد من از تمام آینه‌ها دارم انتقاد جمهوری دو چشم سیاهت اگر نبود هرگز به انقلاب نمی‌کردم اعتماد!... :: دیروز رأی ملت ما یک شهید بود امروز رأی ملت ما یک شهید باد
به نام خدا ای برای.... ......................... قطعا بیابان می شود دریای بعد از تو با آه معنا می شود آوای بعد از تو از بس که آزادی! قفس دور است از نامت خاک اسارت بر سر دنیای بعد از تو آن خام مغزی که گریزان شد از آغوشت_ درگیر آرامش نشد هرجای بعد از تو از هر نظر سنجیده ام ،اصلا نمیگنجد حتی تصور کردن فردای بعد از تو حتی غریبی بین ما، ایران مظلومم جمهوری اسلامی ام،ای وای بعد ازتو... ...................
آبادی شعر 🇵🇸
سوخت از هُرم حرارت تن تبدار دلم در اگر بسته، بیا از سر دیوار دلم!.... #ام_البنین_سادات_مبارز @ab
شده‌ام در قفس سینه گرفتار دلم در اگر بسته، بیا از سر دیوار دلم گم شده بین هیاهوی سکوتی مبهم کودک شاد درونم سر بازار دلم سرخی گونه‌ام از بخت خوشم باخبری؟ اثر سیلی عشق است به رخسار دلم شعر این حلقه‌ی زیبای در انگشت خیال شده است مرحم درد و غم بسیار دلم خواب راحت شده رؤیای دو چشمش چه کند؟ عشق را دار زد او، وای از این کار دلم @abadiyesher
برای یک شب شعر و غزل دلم تنگ است برای صنعت ضرب‌المثل دلم تنگ است هنوز طعم لبان تو مانده در کامم برای قند، برای عسل دلم تنگ است برای تو که برایم خدای احساسی برای بوسه، برای بغل دلم تنگ است زمان بدون تو تکرار می‌شود دائم برای دیدن تو از ازل دلم تنگ است نشسته چهره‌ی ماهت به زیر موهایت برای هاله‌ی دور زحل دلم تنگ است رواست تا که بگویم الهه‌ی نازی برای تو که شدی بی بدل دلم تنگ است همیشه روی لبم هست، دوستت دارم برای دیدن عکس العمل دلم تنگ است () @abadiyesher
کاش این همه سرسخت نبودی با من جای همه هست در دلت الا من! چه ساده گذشتی از دلم؛ بی‌انصاف! با شورش قلبم چه کنم حالا من؟ @abadiyesher
در عمقِ نداشتن رسوبم کردی دلگیرتر از تنگِ غروبم کردی در لحظهٔ رفتنت، همان ساعت تلخ تا آخر عمر میخ‌کوبم کردی @abadiyesher