eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب غم وآه پیمبر را ببینید. چشم‌ تر زهرای اطهر را ببینید. در وصف او بس باشد این ضرب المثل که... دختر که میخواهید مادر را ببینید.
تو را می‌خواست تا در همسرانش بهترین باشی برای خاتمِ پیغمبری نقش نگین باشی خدایت انتخابت کرد تا ای مادر هستی برای چشمۀ کوثر، بهشتی در زمین باشی خدا هرشب برایت می‌فرستد تهنیت‌هایی که در تنهایی‌ات هم‌صحبت روح‌الامین باشی تو در اسلام و در ایمان و در عشق اولین بودی زنی مثل تو دیگر نیست، یعنی آخرین باشی برای طعنۀ کفار در اوج نداری‌ها تو باید پاسخ دندان‌شکن در آستین باشی تو از معروفِ تجاری ولی در شعب بیماری فداکار آنچنان بودی، وفادار اینچنین باشی علی تنها علی باید امیرالمؤمنین باشد و تنها تو سزاواری که ام‌المؤمنین باشی
بغض در سینه جدا، قلب جدا می‌گیرد رفته‌‌ای باز ببین بغض و صدا می‌گیرد روبروی تو نشستم شرری برپا شد از غم و غصه‌ی من باز هوا می‌گیرد عشق تو در دل من کرده حلول و حالا آسمان دلم از جور و جفا می‌گیرد تا ابد زمزمه‌ی عشق تو را دارم من دردها دارم و قلبم همه جا می‌گیرد بوسه‌ای گر نزند با همه شیرین دهنی دل ماتم زده‌ی بی سر و پا می‌گیرد گفته بودی که بمانی در این "در به دری" خواب شیرین تو این لحظه مرا می‌گیرد خاطراتت همه جا مانده و دل رنجیده خاطر از قصه‌ی پر درد و بلا می‌گیرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ «تشرف» با شعر و اجرای سیدحمیدرضا برقعی وفات ام‌المومنین حضرت خدیجه کبری(سلام الله علیها) تسلیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفته بودند که عاشق بشوی می میری اولین تجربه ام بود ، چه می دانستم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرا به خوشت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی ازین بیشتر نمی‌خواهم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است دل گفت که محرم تر از اين عشق کدام است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بسم الله الرحمن الرحیم «مام عصمت» السلام ای اولینِ اهل ایمان و یقین حامی إکمالِ دینِ رحمةٌ للعالمین السلام ای بهترین یار رسول آخرین ای خدیجه، معنی یکتای ام‌المومنین السلام ای ام‌زهرا - حجةٌ للطاهرين - مام عصمت، مادر اولاد ختم‌المرسلین یار یکتای محمّد، صاحب حق‌اليقين از سر ایمان تو محکم شده بنیان دین از سر ایثار تو اسلام مانده در زمین عاقبت شد حاصل از انفاق آن گنج ثمین آن کفن را که فرود آورده جبریل أمین از أزل تقدیمتان بنموده شاه سومین داده و خود در ورای ناله‌ی «هَل مِن مُعين» در میان بوریا در کربلا دارد مکین
سرمایه ام شعر است میریزم به پایت شرمنده مجنونت زر و زیور ندارد باخون نوشتم دوستت دارم ته شعر وقتی که دیگر این قلم جوهر ندارد
مانند خدیجه هیچکس سود نکرد
هدایت شده از دنج تنهایی
سلام ان شاءالله امشب برای دقایقی در برنامه سرزمین شعر از شبکه چهار سیما مهمان نگاهتان خواهم بود ساعت ۲۲:۳۰ @denj_tanhaii
باران کہ شدی مپرس این خانہ کیست سقف حرم و مسجد و میخانہ یکسیت باران کہ شدی، پیالہ ها را نشمار جام و قدح و کاسہ و پيمانہ يکيست باران! تو کہ از پيش خدا می‌آیی توضيح بده عاقل و فرزانہ يکيست بر درگہ او چونکہ بيفتند بہ خاک شير و شتر و پلنگ و پروانہ يکيست با سوره ے دل، اگر خدا را خواندی حمد و فلق و نعره‌ی مستانه يکيست اين بیخردان، خويش خدا میدانند اينجا سند و قصہ و افسانه يکيست از قدرت حق، هرچہ گرفتند بہ کار در خلقت حق، رستم و موریانہ يکيست گر درک کنی خودت خدا را بينی درکش نکنی، کعبہ و بتخانہ يکيست!
نوشتم نامه‌ای امّا نخوانده وَ شاید خوانده و یادش نمانده دلم خوش بود آبِ پاکِ تقدیر امیدم را به دستانش رسانده ولی انگار بازِ سرنوشتم کبوترهای صلحم را پرانده نمی‌دانم دقیقاً ماجرا چیست؟ که حالم را به این حالت کشانده گمانم تلخیِ ایّامِ بی او چنین زهری به ابیاتم چشانده ولی نه، هیچ دوری بی‌سبب نیست همیشه عشق، ما را پرورانده اگرچه ظاهراً دوری عذاب است ولی ما را از آن غفلت رهانده چه زیبا روزگاری دارد این عشق دل از هر چیز غیر از خود تکانده به هر جایی که پایی می‌گذاری بساط و سفره‌اش را گسترانده فراوان دیده‌ام عقلی دودل ماند ولی این عشق یک جا درنمانده به یک خوابِ خوشی پیوسته دیدم مرا در روبه‌روی خود نشانده از آن دریایِ لبریزِ محبّت دو تا قطره به چشمانم چکانده خودم دیدم در آن رؤیا به رویم گُلی از باغِ لبخندش فشانده ولی من مانده‌ام در واقعیّت چرا من را چنین از خویش رانده؟! خودم را دائماً باید بسنجم چه کاری لطف و مِهرش را رمانده؟ چرا صحرایِ قلبم شد کویری که اسبش را از این صحرا جهانده چه کردم من که آهویِ غزل را به دشتی دور از این ذهنم دوانده خدایا کاش می‌دانست جز او امیدی در دلِ تنگم نمانده. "
دوست دارم که به خورشید رَوَم قافی نیست دل به دریا بزنم جرعه ی شفافی نیست خواهمت صحبت طولانی و یک سفره دل لیک در مکتب تو ، منطقِ حرافی نیست دیشبی تنگ گرفتم همه ات را آغوش سهم من از تو به جز خواب و خیالبافی نیست چون تویی مرهَم من،محرَم من نیز تویی عشق اگر هست گناه ،نزد تو خلافی نیست من که از دوری تو هر نفسم را مرگ است دوری روی تو از من حق و انصافی نیست... آنقدر فاصله افتاد میان من و تو که اگر دوخت کنند کل زمین،کافی نیست...
بغض ای بغض غمگین انگیز ترین شعر شبانه امشب غزلم یاد تورا کرده بهانه من واژه به واژه به تو پرداخته ام تا این تازه غزل پر بکشد خانه به خانه پرداخته ام تا همه ی شهر بدانند تشویش غزل های من از توست نشانه مردانه سخن گفتم و هرگز نشنیدی این بار مرا بشنو از این بغض زنانه تا پنجره ی چشم تو یک لحظه بخندد من منتظرم... این دیوار زمانه شاعر سعید بی همتا
امروز در حال تدارک افطاری فردا بودیم ان شاءالله مراسم یادواره شهدا داریم شماهم خودتونو با صدتا صلوات مهمان شهدا کنید ☺️
این هم پاداش صبوران
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
سرزمین شعر رو ببینید شبکهء ۴