eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم عمراً دوباره رو به جهنّم بیاورم!
اصلا قرار نیست که سرخم بیاورم حالا که سهم من نشدی کم بیاورم دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم تا روی زخم های تو مرهم بیاورم می خواستم که چشم تو را شاعری کنم اما نشد که شعر مجسم بیاورم دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل می شد تو را دوباره به شعرم بیاورم یادت که هست پای قراری که هیچ وقت می خواستم برای تو مریم بیاورم؟ حتی قرار بود که من ابر باشم و باران عاشقانه ی نم نم بیاورم کلی قرار با تو،ولی بی قرار من اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم باعث شود به زندگیت غم بیاورم حوای من تو باشی اگر٬ قول می دهم عمراً دوباره رو به جهنم بیاورم خود را عوض کنم و برایت به هر طریق از زیر سنگ هم شده٬ آدم بیاورم بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت یا باز هم  بهانه ی محکم بیاورم
کی می رسم به لحظه ی دیدار؟ هیچ وقت این را حساب حادثه  نگذار هیچ وقت آخر دو دل سپرده ی رسوا از عشق هم از هم نمی شوند که بیزار، هیچ وقت بی تو چه سخت می گذرد روزگار من حالم گرفته از همه، انگار هیچ وقت من را که بی بهانه به تو فکر می کنم آسان به دست خاطره نسپار هیچ وقت بی تو چگونه زنده بمانم؟ نمی شود از چشمهایم عاشقی انکار، هیچ وقت باری که روی دوش من و تو امانت است از آسمان رسیده و این بار هیچ وقت جز  در کنار عشق به مقصد نمی رسد یک دل بدون همدم و بی یار؟ هیچ وقت
کی می رسم به لحظه ی دیدار؟ هیچ وقت این را حساب حادثه  نگذار هیچ وقت آخر دو دل سپرده ی رسوا از عشق هم از هم نمی شوند که بیزار، هیچ وقت بی تو چه سخت می گذرد روزگار من حالم گرفته از همه، انگار هیچ وقت من را که بی بهانه به تو فکر می کنم آسان به دست خاطره نسپار هیچ وقت بی تو چگونه زنده بمانم؟ نمی شود از چشمهایم عاشقی انکار، هیچ وقت باری که روی دوش من و تو امانت است از آسمان رسیده و این بار هیچ وقت جز  در کنار عشق به مقصد نمی رسد یک دل بدون همدم و بی یار؟ هیچ وقت
خبر رسیده که بالا گرفته کار شما و سخت وفق مراد است روزگار شما به سر رسیده زمستان آن حوالی،آه چه نعمتی است حضور پر از بهار شما شنیده‌ام که بهایی به شهر بخشیدید که شهر، وام گرفته از اعتبار شما سند به نام شما می‌زنند دل‌ها را به این بهانه که هستند بی قرار شما چقدر جبر قشنگی برای آدمهاست که دل دهند همیشه، به اختیار شما رقیب‌های خودم را عجیب می فهمم نمی‌شود که نباشد کسی دچار شما خبر رسیده که یادی نمی کنید از من خوشا به حال کسانی که در کنار شما شما که کاسه ی صبر مرا نمی بینید مرا که مانده ام عمری به انتظار شما چقدر دور شدید از دو دست خواهش من چقدر فاصله دارم من از دیار شما غم زمانه خورم یا فراق یار؟ اصلا به طاقتی که ندارم، کدام بار شما
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم  حالا که سهم من نشدی کم بیاورم دیشب تمام شهر تو را پرسه می‌زدم تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم میخواستم که چشم تو را شاعری کنم امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل می‌شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم یادت که هست پای قراری که هیچ وقت..... میخواستم برای تــــو بیاورم؟ حتی قرار بود که من ابر باشم و باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم ..... اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم خود را عوض کنم و برایت به هر طریق از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟ @abadiyesher