eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دارم ز بس که درد به دل ای طبیب عشق درمانده‌ام ڪه با تـو بگویم ڪدام را؟!
🌸🌸 من در آن روز که رخسار تو دیدم، گفتم عنقریب است که بازار قمر می‌شکند!
ڪَفتی مـرا بعشـق ڪه باید ز جان ڪَذشت جانـم توئی چـڪَـونـه تـوانـم از آن ڪَذشت
دَر هِجرِ تو گر سوزم، چَندان‌که‌شَوم فانی زآن بِه که به یک ساعت، با غِیرِ تو آمیزم
گفتی مرا به عشق که باید ز جان گذشت جانم تویی چگونه توانم از آن گذشت ...؟
به لوح خاطر من نیست جز خیال تـو نقشی ز بس ڪه کرده وجودم به دوستیِ تو عادت
مگر لب تو به پیمانه عکس افکنده است که می بکام من امشب چو شربت قند است
آن حبابیم که باشد ز هوای خوش عشق بر سر بحر طرب خیمه‌ زدن پیشه‌ٔ ما ‌  ‌‌‎‌‌‎‌
ای که در زلف گره‌گیرِ تو تاب افتاده‌ست خوب بر حلقِ دلِ خلق، طناب افتاده‌ست! هر که را می‌نگرم، سوخته از آتش عشق مگر از روی نکوی تو نقاب افتاده‌ست؟ من از آن رو زده‌ام خیمه به دریای وجود که هوایت به سرم همچو حباب افتاده‌ست آن غریبم که شگفت آیدم از همّت سیل که به دنبال منِ خانه‌خراب افتاده‌ست دل به این بحر خطرناک چه بندی؟ که دُرَش قطره‌ای بوده که از چشم سحاب افتاده‌ست
لَب مَحال است که بَندَم زِ حَدیثِ دَهَنَت صُحبَت ِ قَند ِ تو حِیف است مُکرر نشود
گفتی مرا به عشق که باید زِ جان گذشت! جانم تویی! چگونه توانم از آن گذشت؟
گفتی مرا به عشق که باید زِ جان گذشت! جانم تویی! چگونه توانم از آن گذشت؟