و اما بعد، باران بوی دریا را به شهر آورد
دوباره حسرتِ ماهیگُلیها را به شهر آورد
هوای کوچه کردی، شهر دنبال تو راه افتاد
محبت کرد باران، روی زیبا را به شهر آورد
خودم، رنگینکمان را روی دوش آسمان دیدم
که شال رنگیات، شور تماشا را به شهر آورد
کجا لیلیکنان بیکفش رقصیدی و چرخیدی
که ردِّپای تو مجنون صحرا را به شهر آورد
خدا هم مثل من دلواپست بوده یقین دارم
که اسمت غیر من، تا خان بالا را به شهر آورد
تو دریا بودی و ماهیگلیها، چشم من بودند
و اشک شوق تو، حس تمنا را به شهر آورد
به لطف گریه، آب تُنگ چشمم را عوض کردم
خدارا شکر ،باران بوی دریا را به شهر آورد
#احد_متقیان