خزان رسیده و از من قرار میگیرد
ز خون عاشق شیدا انار میگیرد
شبیه ساقی مـسـتی که درپیالهی عشق
شراب مانده، ز چشم خمار میگیرد
غلام قدرت عشقم، که یک نگاه غمش
چگونه، کشتهی بیش از هزار میگیرد؟
خزان رسیده و باران و چتر و همدوشی
و بوسه ای که کسی در کنار میگیرد
صدای زوزهی باد و سرود خشخش برگ
نسیم خسته، به دستش دوتار میگیرد
زمان کوچ پرستو ،رسیده در پاییز
دوباره، چلچله، شور بهار میگیرد
چه شاعرانهی خوبی ،به رنگ پاییز است
دوباره، واژه، قلم را بکار میگیرد.
#احمد_مهدوی