ای کــــه می دانی ندارم غیر درگاهت، پناهی
دیگر از من برمگردان رویِ خود! گاهی، نگاهی!
#اخوان_ثالث
ناگهان در کوچه دیدم بیوفای خویش را
بازگم کردم زشادی دست وپای خویش را
گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفتههای خویش را
#اخوان_ثالث
نازم به چشم یار که تیر نگاه را
بی جا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد
جز در هوای عشق دگر پر نمیزنم
هرچند عشقم این همه آتش به لانه زد
#اخوان_ثالث
دراین جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب
دلم دیوانه بودن با تو را میخواست...
#اخوان_ثالث
#شب_بخیر
دراین جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب
دلم دیوانه بودن با تو را میخواست...
#اخوان_ثالث
#شب_بخیر
نازم به چشم یار که تیر نگاه را
بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد
جز در هوای عشق دگر پر نمیزنم
هرچند عشقم این همه آتش به لانه زد
#اخوان_ثالث
گشته در رویش نگاهم محو
مانده در چشمم نگاهش مات
باز هم او را توانم دید ؟!
آه ! کی دیگر ، کجا ، هیهات ...
#اخوان_ثالث
آمدم یاد تو از دل به بُرونی فِکنم
دل بُرون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز
#اخوان_ثالث
خواهم ڪه به خلوتڪدهاے ازهمہ دور
منباشم و من باشم و من باشم و من ... :
#اخوان_ثالث
زمستان
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه، جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورَد دست از بغل بیرون
که سرما، سخت سوزان است.
نفَس، کز گرمگاهِ سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشمِ دوستانِ دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من، ای ترسای پیرِ پیرهنچرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای...
#اخوان_ثالث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمستان
#اخوان_ثالث
باصدای شاعر
چمدان بستهام از هرچه منم دل بِکَنم،
پیرو عقل شوم قید دلم را بزنم.
#اخوان_ثالث