eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کــــه می دانی ندارم غیر درگاهت، پناهی دیگر از من برمگردان رویِ خود! گاهی، نگاهی!
ناگهان در کوچه دیدم بی‌وفای خویش را بازگم کردم زشادی دست وپای خویش را گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم دیدمش وز یاد بردم گفته‌های خویش را
نازم به چشم یار که تیر نگاه را بی جا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد جز در هوای عشق دگر پر نمیزنم هرچند عشقم این همه آتش به لانه زد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دراین جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب دلم دیوانه بودن با تو را می‌خواست...
دراین جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب دلم دیوانه بودن با تو را می‌خواست...
غریبم... قصه ام چون غصه ام بسیار... 🌴💙🌴
نازم به چشم یار که تیر نگاه را بیجا هدر نکرد و به قلبم نشانه زد جز در هوای عشق دگر پر نمیزنم هرچند عشقم این همه آتش به لانه زد
گشته در رویش نگاهم محو مانده در چشمم نگاهش مات باز هم او را توانم دید ؟! آه ! کی دیگر ، کجا ، هیهات ...  
آمدم یاد تو از دل به بُرونی فِکنم دل بُرون گشت ولی یاد تو با ماست هنوز
خواهم ڪه‌ به‌ خلوت‌ڪده‌اے ازهمہ دور من‌باشم و من‌ باشم و من‌ باشم و من ... :
زمستان سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه، جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است. وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورَد دست از بغل بیرون که سرما، سخت سوزان است. نفَس، کز گرمگاهِ سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم ز چشمِ دوستانِ دور یا نزدیک؟ مسیحای جوانمرد من، ای ترسای پیرِ پیرهن‌چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای...
چمدان بسته‌ام از هرچه منم دل بِکَنم، پیرو عقل شوم قید دلم را بزنم.