eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ام‌البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است کز حجب، تاب نام دل‌آرای خود نداشت
ام‌البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است کز حجب، تاب نام دل‌آرای خود نداشت
ام‌البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است کز حجب، تاب نام دل‌آرای خود نداشت
🌻طعم عسل از من نیست، طعم صلوات است این🌻 یک روز که پیغمبر در گرمیِ تابستان همراه علی می رفت در سایه نخلستان دیدند که زنبوری از لانه خود زد پر آهسته فرود آمد بر دامن پیغمبر بوسید عبایش را، دور قدمش پر زد بر خاک کف پایش صد بوسه دیگر زد پیغمبر از او پرسید: آهسته بگو جانم طعم عسلت از چیست؟ هر چند که می دانم! زنبور جوابش داد: چون نام تو می گویم گُل می کند از نامت صد غنچه به کندویم تا یاد تو را هر شب چون گُل به بغل دارم هر صبح که برخیزم در سینه عسل دارم از قند و شکر بهتر خوشتر ز نبات است این طعم عسل از من نیست، طعم صلوات است این
سعدیا! دیگر بنی‌آدم برادر نیستند جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند عضوهای بی‌شماری را به درد آورده چرخ عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب در نگاه غربیان با هم برابر نیستند شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زنده‌اند تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان صحنه‌های قتل‌ انسان گریه‌آور نیستند کاش بی‌بی‌سی سوال از باربی‌سازان کند: این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟ ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند بی‌مروت! کودک‌اند این‌ها نه مردان حماس خانه‌‌اند این‌ها که شد ویرانه، سنگر نیستند ‌ کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها ساقه‌های ترد ریحان‌اند لشکر نیستند خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌‌ها؟ یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟ بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟ یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟ پشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟ آسمان از ناله‌ پر شد، گوش‌ها کر نیستند؟ تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
«زبان حال پزشکیان» شعر ، پاستور باغ رطب بود نمی‌دانستم غرق اسرار عجب بود نمی‌دانستم صوفی و زاهد و درویش بسی بهر ورود غرق بی‌تابی و تب بود نمی‌دانستم آن‌که فالوده‌ بسی با رقبایم می‌خورد ذاتا اصلاح‌طلب بود نمی‌دانستم از چه ناگاه ز من، قبله و بت ساخت رفیق؟ مسند و پست، سبب بود نمی‌دانستم من پی هیأت و یاران همه در جشن و سرور نه محرم که رجب بود! نمی‌دانستم بهر خویشان چه سوابق که نکردند ردیف چون‌که معیار، وجب بود نمی‌دانستم ز ادب آن‌که به اکراه قبولش کردم جزو اصحاب ادب بود نمی‌دانستم مشورت خواستم از شیوه‌ی گفتار فصیح دیدم از بیخ عرب بود نمی‌دانستم گفتمش از متاهل شدن نسل جوان خودش انگار عزب بود نمی‌دانستم من جراح بدون مطب و دوست من مالک باغ و مطب بود نمی‌دانستم با خود آورد پسرعمه‌ی خود را به ستاد صاحب اصل و نسب بود نمی‌دانستم گفتم این صبح چه زیباست ولی دور و برم همه گفتند که شب بود نمی‌دانستم آن‌که با سادگی‌اش جلب توجه می‌کرد وقت قدرت چه جلب بود نمی‌دانستم از من و حلقه‌ی اصحاب، جلوتر می‌رفت چون‌که در لیست، عقب بود نمی‌دانستم هرکسی داد به من آن‌همه عنوان و لقب پی عنوان و لقب بود، نمی‌دانستم الغرض در طلب خدمت بی منت و مزد این همه داوطلب بود، نمی‌دانستم!