#امام_حسن_شهادت
اين كه از زهر جفا جاي به بستر دارد
طشتي از خون دل خويش برابر دارد
چشمهايش به در و منتظر آمدنيست
زیر لب زمزمۀ مادر مادر دارد
جگرش سوخته از يك غم و يك غربت نيست
داغ ارثيست كه در سينه مكرّر دارد
زهر تنها كس و كار دل او گشت اگر
يادگاري ست كه از كينۀ همسر درد
لحظههاي سفرش در بغلش ميگيرد
چادري را كه بوي ياس معطر دارد
آرزو داشت نميديد در آن كوچۀ تنگ
مادرش روي زمين لالۀ پرپر دارد
گفت با گريه حسين جان... تو دگر گريه مكن
كه حسن ميرود و سايۀ خواهر دارد
آه... 《لايوم كَيومِ》 تو، كه در صحرا كيست؟
جسم صد چاك تو از روي زمين بر دارد
#محمد_علی_بیابانی