eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چون کویر تشنه‌ای محتاج بارانیم ما همتی ای‌دل که دل‌تنگ خراسانیم ما نیمِ‌دل مشتاق مشهد، نیمِ‌دل مشتاق قم بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما پادشاهی دوعالم را به دست آورده‌ایم تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما هر زمان در جمع، حرف از آرزوها می‌شود جز زیارت حاجتی دیگر نمی‌دانیم ما از میان خیل القاب و عناوین در جهان آن‌چه سلطان می‌پسندد بی‌گمان آنیم ما تا که فهمیدیم می‌آید به استقبال‌مان از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما گنبد افلاکیان نور است و ما پروانه‌ایم ‌ساکنانِ آستانِ قدسیِ این خانه‌ایم بس که پُرکرده فضای صحن را فريادها نيست پيدا در حريمت های‌وهویِ بادها کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت پشت هم رخ می‌دهد اينجا از اين رخدادها جمله‌ای تکرار شد، هرصحن را پُر کرده است؛ "کار من با گوشه‌ی چشم تو راه افتاد"ها می‌شود حس‌کرد از فيروزه‌کاری‌های صحن حسرت ديوارها را در دل شمشادها از شفای درد پشت پنجره فهميده‌ام نرم شد از اشکِ زائرها دلِ فولادها ضامنِ آهو شدی، صياد آهو را رهاند شک نمی‌کردند در خوش‌قولی‌أت صيّادها پايتخت کشور دل‌های عالم مشهد است مانده حسرت در دل تهران‌ و عشق‌آبادها از فراق کربلا دیگر چه‌غم داریم ما چون‌که در هرگوشه‌ی ایران حرم داریم ما با همان شوقی که از آغاز، روشن مانده است در دل ما حسرتِ پرواز، روشن مانده است "آمدم ای شاه" شد شیرین‌ترین آوای ما تا قیامت شور این آواز، روشن مانده است ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم کورسوی کوچک ابراز، روشن مانده است فاصله بسیار نزدیک است در دل‌ها به‌هم این معانی نزد اهل راز، روشن مانده است کارهای غیر ممکن نیز ممکن می‌شوند پس در اینجا معنی اعجاز، روشن مانده است سایه‌ی موسی‌بن‌جعفر بر سر ایرانِ ماست نوری از این خانه در شیراز، روشن مانده است بازهم امشب شب این‌شهر بی‌خورشید نیست چل‌چراغ گنبد او باز، روشن مانده است در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم در کنار خوب‌ها گمراه می‌آيد حرم با تمام زائرانش راه می‌آید حرم هیچ‌فرقی نیست بین زائرانش، چون‌که هم_ بنده می‌آید حرم، هم شاه می‌آید حرم لحظه‌ای خالی نمی‌ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب‌ها ماه می‌آيد حرم رتبه‌ها برعکس دنیا می‌دهد اینجا جواب کوه از شوق تو مثل کاه می‌آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می‌آيد حرم هرکه می‌خواهد ببیند قطعه‌ای از عرش را راه خود را می‌کند کوتاه؛ می‌آيد حرم خوش‌به‌حال هرکسی که ساکن شهر قم است گاه می‌آيد حرم، بی‌گاه می‌آيد حرم... ملجأ هر آشنا، غم‌خوار هر بیگانه‌اند سیزده معصوم در این‌خانه صاحب‌خانه‌اند هیچ‌کس از این‌حرم با دست‌خالی برنگشت از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت این حرم آرامش محض است و از آغوش او هرکسی برگشت، با آشفته‌حالی برنگشت اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم از کنار او دلم در خردسالی برنگشت پیش‌ازاین‌ها قم کویر شوره‌زار خشک بود بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت این حرم خاصیتش علامه‌پروربودن است طالب علم از حریمش بی‌تعالِی برنگشت این چه رازی شد که جز با نیت او "مرعشی" از کنار مرقد مولی‌الموالی برنگشت گرچه ما همسایه‌ی خوبی برایش نیستیم روی او یک‌لحظه هم از این اهالی برنگشت ناگهان دل را به سمت‌وسوی دیگر می‌کشم با نسیمی از حرم تا جمکران پر می‌کشم وقت وصف تو زبانم در دهان می‌ایستد در بیان آن معانی از بیان می‌ایستد صاحب‌العصری و می‌چرخد زمان با اذن تو هر زمان یاد تو می‌اُفتم، زمان می‌ایستد هم‌نشینِ درد‌دل‌های زیادش می‌شوی زائرت هر گوشه‌ای از جمکران می‌ایستد بی خبر از وسعت لطف‌ و بزرگی‌های توست هرکسی چشم‌انتظارِ دیگران می‌ایستد از خدا امر ظهورت را تقاضا می‌کند هر زمان دستی به‌سمت آسمان می‌ایستد روح با شوق تو برمی‌خیزد از جسم جهان جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان می‌ایستد آن‌زمان‌که می‌رسد بانگ "اناالمهدی" به‌گوش کعبه برمی‌خیزد از جا و اذان می‌ایستد عمر داغ دوری از تو رو به پایان می‌شود عاقبت یک‌روز این آتش گلستان می‌شود
تا بر حریم امن حرم پا گذاشتم انگار سر به دامن دریا گذاشتم موج عطوفت تو رسید و مرا گرفت اندوه را به عشق تو، تنها گذاشتم بغضی که شوق داشت کنار تو بشکند آنجا به حال خوب خودش واگذاشتم پایینِ نامه‌ای که سپردم به خادمان یک جا برای "باشد" و "امضا" گذاشتم... یک کُنج دِنج، زیر قدم‌های زائران دل را گره زدم به تو و جا گذاشتم....
هرچند که مسکین و تهی‌دستم من از سُکر سلام بر شما مستم من گویند سلام مستحب است، آری مشتاق جواب واجبش هستم من استاد
ای وا شدن هر گرهی با دمت آسان یا ضامن آهو مدد ای شاه خراسان ✍
از هرچه که "من" بود گذشت و "او" شد آیینه‌ی روشن صفاتِ هو شد این دل به نگاه هیچ‌کس رام نشد پیش تو رسید ناگهان آهو شد
با خود چمدانی از گناه آوردم همراه خودم روی سیاه آوردم اینجا نمی‌آمدم کجا می‌رفتم؟ از دست خودم به تو پناه آوردم
آرام گشته هر کس شد بی قرارِ این در شأن بهشت دارد گرد و غبارِ این در خورشید سر برآرد هر صبح از حریمش گردد مدار عالم هم بر مدارِ این در خاکش دواست اینجا، دارالشفاست اینجا درمان و درد باشد در اختیارِ این در موسی نشسته اینجا، عیسی نشسته اینجا دیدیم انبیا را حتی کنارِ این در دنیا نبود و بودیم ما بنده ی مرامش خاکی نبود و بودیم ما خاکسارِ این در انگور بعدِ ما بود، میخانه بعدِ ما بود تاکی نبود و بودیم ما مِی گُسارِ این در ✍حجت‌الاسلام
تا ابد باب الرضا در حکم باب الحاجت است این حرم دارالشفایش هم بدون نوبت است زیر دِینِ هر کسی رفتم، سرم منّت گذاشت در عوض شاهِ خراسان سفره‌اش بی‌منّت است با وجود پنجره فولادِ مشهد، هر کسی حاجتش را جای دیگر می‌بَرد در غفلت است هر که را دیدیم از این سفره روزی می‌بَرد هر که را دیدیم از فضل رضا در حیرت است کاش پُشت پنجره فولاد پابندم کنند روزهای بی حرم، در اصل یَوم الحسرت است از امامم قول می‌خواهم بیاید وقت مرگ کار وقتی با رضا باشد خیالم راحت است روضه‌ها سمت بقیع و چار قبرش می‌رود روزهایی که شبستان‌های مشهد خلوت است ✍
باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود امین الله می‌خوانم به چشم خیس و می‌گویم: امانت پیش تو ای شاه، ایمانی که من دارم تَشرّف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده لحظه‌ها در حرم از عُمْر کسی کم نکند حرکت ثانیه‌ها در حَرَمت معکوس است وَلله که از سویِ گدا، خدمتِ سلطان کم‌مایه‌ترین هدیه، همان بخششِ جان‌ست
از حاجیان هستند زوّار تو داراتر با ما غلط گفتند که حجّ فقیرانی
🌴🌴🌴 🌴🌹 🌴 باز هم دلتنگم و با حسرتِ خیلی زیاد می‌نشینم در خیالم گوشه‌ی باب الجواد عاشقانه، با تواضع، از سرِ عادت که نه! عرض کردم یک سلام از عمقِ جان؛ با اعتقاد بر فرازِ گنبدت می‌گردد از روز ازل بادْ دورِ پرچم و پرچمْ کماکان دورِ باد لحظه‌لحظه جَلب کرده چشم‌هایم را به خود عشق‌بازی‌هایِ خیلِ نوکرانِ خانه‌زاد هم عرب، هم از عجم مشغولِ پابوسیِ تو ای بر این عشقِ إلهی صدهزاران «إن یکاد» رأفتَت شد آشکار آنجا که دیدم در حرم می‌شود هم‌صحبتِ علامه‌ها یک بی‌سواد عشق تو همواره از نسلی به نسل دیگر و دارد از شهری به شهرِستانِ دیگر امتداد تُرک و لُر، مازندرانی، اصفهانی و قُمی دورِ تو گشتند و حیران ماندم از این اتحاد هر که بر لطف تو رو زد، آبرویش حفظ شد بُرد کرد آن‌کس که بر آقایی‌ات کرد اعتماد روضه‌ی جدت به یادم آمد و جاری شد اشک تا که دیدم پیرمردی بر عصایش تکیه داد ** تکیه زد با تشنگی بر نیزه‌ی تنهایی‌اش رفت و در گودال زخمی شد تنش خیلی زیاد! ✍ 🌴 🌴🌹 🌴🌴🌴 @abadiyesher
لب تشنه سویِ آب حیات آمده بود یعنی به اُمیدِ برکات آمده بود ای من بفدای آن همه معرفتِ آن پیرزنی که از دهات آمده بود ✍
دیروز اثر به اشک و آهم دادند امروز در این حرم پناهم دادند فردا به تمام عاشقان خواهم گفت: در حصنِ ولایت تو راهم دادند ✍ استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با روی گشاده آمده تا مشهد دل را به تو داده آمده تا مشهد   آن‌کس که فلج بود و شفایش دادی... اين‌بار پیاده آمده تا مشهد ✍
دل هشت دلیل و هشت آیت دارد تا تکیه به خورشیدِ ولایت دارد. در نزد خدا راضیه‌ی مرضیه کیست؟ آن‌کس که رضا از او رضایت دارد ✍استاد
آبادی شعر 🇵🇸
حیف است که در مدح تو کاهل باشم شاعر شده‌ام به نور مایل باشم ای کاش تمام عمر خود را بدهم یک لحظه فقط
ای کاش به عطر عشق، مایل باشم ای کاش پر از رایحه‌ی هِل باشم درمان من است شهدِ مشهد، هرگاه از تلخی این جهان هلاهل باشم ✍
گفتم نمانده است مرا راه پیش و پس آزاد کن کبوتر خود را از این قفس بیماری فراق برایم بس است بس (لطفی کن ای کریم و به فریاد ما برس) سلطان نظر به اشک من و ناله‌ام نمود دعوت به میهمانی هرساله‌ام نمود اینجا برای من، من بیچاره... جا که هست باشد مریض می‌شوم اصلاً شفا که هست گم می‌شوم میان حرم، آشنا که هست اصلاً چه احتیاج به مردم؟ رضا که هست زائر چرا به غیر رضا آرزو کند با آبروست هر که به این خانه رو کند سلطان! سلام باز به پابوس آمدم هر طور شد به عشق تو تا طوس آمدم امسال هم زیارت مخصوص آمدم اما ببین که با غم و افسوس آمدم غرق غم است قلبم و ناجور می‌زند دست خودم که نیست دلم شور می‌زند..
عمری‌ است دلم در گرو این وادی‌ است این عشق، همیشگی‌ است؛ مادرزادی‌ است تو گریه نکرده می‌دهی حاجت را کی گفته دل پنجره‌ات فولادی‌ است؟
دیروز اثر به اشک و آهم دادند امروز در این حرم پناهم دادند فردا به تمام عاشقان خواهم گفت: در حصن ولایت تو راهم دادند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا هر کس حال و هوایی دارد هر خسته‌دلی شور و نوایی دارد غم‌های نگفته را بیاور با خود این پنجره گوشِ شنوایی دارد
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است شاهی‌که بی‌ لشگرکشی سلطان ایران است آرامِ‌جان ماست آقایی که دامانش تنها توسل‌خانه‌ی آهوی حیران است مهمان‌نواز است آن‌قَدَر که زائرش هربار مانند صاحب‌خانه‌ها در صحن، مهمان است هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است وقتی ضریحش را بغل کردم، دلم وا شد در وقت دل‌تنگی فقط آغوش، درمان است از بس که اینجا آه درهم می‌شود تکرار انگار در صحن و رواق آیینه بندان است انگار سائل پادشاهی می‌کند اینجا انگار در درب ورودی، شاه، دربان است از آب سقاخانه می‌نوشند و خوشحال‌اند کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است درماندگان راهی به‌جز مشهد نمی‌بینند تنها پناهِ بی‌پناهان، در خراسان است
گرفته است دلم مثل آسمان امشب دوباره حرف فراق است در میان امشب به پای ثانیه‌ها چنگ می‌زنم اما چرا نمی‌گذرد کندتر زمان امشب فدای سینه زن خسته‌ای که بعد دو ماه گرفته کنج حسینیه آشیان امشب یکی برای خود آرام روضه می‌خواند زبان گرفته یکی هم "حسین جان" امشب مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد کجاست صاحب عزا، صاحب الزمان امشب؟! بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه دمی کنار عزادارها بمان امشب نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم بیا به مجلس ما روضه‌ای بخوان امشب پس از دو ماه چه اجری‌ست بهتر از اینکه در آستان رضاییم میهمان امشب چه سفره‌ای شود آن سفره‌ای که جمع شود به دست بخشش آقای مهربان امشب @abadiyesher
پدرانه بغلم کرده از آن روزی که گشته‌ام دور سرش از سر دوش پدرم @abadiyesher
عمری‌ست که من دخیل این درگاهم در مرقد تو زائر بیت‌اللّهم با توشۀ اشک آمدم تا صحنت لبخند رضایت تو را می‌خواهم @abadiyesher
غم ما پشت این در فرق دارد نگاه قلب با سر فرق دارد کبوتر رفت مشهد، تازه فهمید؛ کبوتر با کبوتر فرق دارد... @abadiyesher