بیعشق هیچ فلسفهای در جهان نبود
احساس در الهه ی نازِ بنان نبود
بیشک اگر که خلق نمیشد گناه عشق
دیگر خدا به فکر شبِ امتحان نبود
بنشین رفیق! تا که کمی درددل کنیم
اندازه ی تو هیچ کسی مهربان نبود
اینجا تمام حنجرهها لاف میزنند
هرگز کسی هرآنچه که میگفت، آن نبود
لیلا فقط بهخاطر مجنون ستاره شد
زیرا شنیدهایم چنین و چنان نبود
حتی پرنده از بغلِ ما نمیگذشت
اغراق شاعرانه اگر بارمان نبود
گشتم نبود، نیست... تو هم بیشتر نگرد
غیر از خودت که با غزلم همزبان نبود
دیشب دوباره از تو چه پنهان، دلم گرفت
با اینکه پای هیچ زنی درمیان نبود...
#امید صباغ نو
هدایت شده از اشعار مارال افشون
ای خادمالرضا به رضا میسپارمت
با چشمِ تر به موج دعا میسپارمت
نمرود گرم هلهله و پایکوبی است
در شعلههای مِه، به خدا میسپارمت
شب شد، به چشمهای مِهآلوده رحم کن
میبارم و به سیل بُکا میسپارمت
بستهست جاده، راه تو تاریکتر شده
برپا بمان! به راهگشا میسپارمت
اخبار میدوند و به بویَت نمیرسند
دلواپسم، به خوف و رجا میسپارمت
روی لبم حدیث کِسا پُر تردد است
قرآنبهسر، به آلِ عبا میسپارمت
از شانهی مشوش مِه سر بلند کن
گمگشتهام! به راهنما میسپارمت
دلها پر است از ضربان حضور تو
«ای غایب از نظر به خدا میسپارمت»
#ایمان_طرفه
#اميد
۳۰اردیبهشت ۱۴۰۳