چقدر ساده به هم ریختی روان مرا
بریده غصّـهی دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطبپسند خواهد شد
به هر زبـان بنویسند داستـان مرا
گذشتی از من و شبهای خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو جهان مرا
سریع پیر شدم آنچنانکه آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا
به فکر معجزهای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جـان مرا
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلختر از این مکن دهان مرا
چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنـه آسمان مرا
تو نیم دیگر من نیستی ؛ تمام منی
تمام کن غم و انـدوه سالیان مرا
#امید_صباغ_نو
🌹🌹🌹
بیعشق هیچ فلسفهای در جهان نبود
احساس در الهه ی نازِ بنان نبود
بیشک اگر که خلق نمیشد گناه عشق
دیگر خدا به فکر شبِ امتحان نبود
بنشین رفیق! تا که کمی درددل کنیم
اندازه ی تو هیچ کسی مهربان نبود
اینجا تمام حنجرهها لاف میزنند
هرگز کسی هرآنچه که میگفت، آن نبود
لیلا فقط بهخاطر مجنون ستاره شد
زیرا شنیدهایم چنین و چنان نبود
حتی پرنده از بغلِ ما نمیگذشت
اغراق شاعرانه اگر بارمان نبود
گشتم نبود، نیست... تو هم بیشتر نگرد
غیر از خودت که با غزلم همزبان نبود
دیشب دوباره از تو چه پنهان، دلم گرفت
با اینکه پای هیچ زنی درمیان نبود...
#امید_صباغ_نو