eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از آن زمان که خدا داده بود جان محمد سر ارادت ما بود و آستان محمد علیست آن که به بستر رود بجای پیمبر اگر قریش نموده است قصد جان محمد همیشه ذکر علی بوده بر لبان پیمبر که نام عشق نیفتاده از دهان محمد چنان به رحمت خود غرق کرده است بشر را امید داشت ابوجهل بر امان محمد سزای دشمن او ذوالفقار سوخته جان است علیست قاتل کرار دشمنان محمد به کاروان به تجافی به مومنان به تشفی رسیده است به ما لطف بی کران محمد محمد اسوه رزم‌آوری است تا ابددهر نجَسته است کسی از خم کمان محمد سپاه کفر به هم می‌خورد اگر بنشیند خمی به گوشۀ محراب ابروان محمد اگرچه سفره ی شامش خلاصه در کف نان است رسیده برکت کل جهان ز خوان محمد فغان اگر نپذیرد دریغ اگر نپسندد قصیده ای که سروده است پاسبان محمد
اشک است همنشین دل شاعر آه است همکلام دل تنها با سینه ای لبالب از اندوهت دستم به شعر رفته در این شب ها من تشنه ی زلالی چشم تو ای آسمان نیمه شب صحرا چون رود رفته رفته به دنبالت اشهد به لب، به شوق تو ای دریا اشک است همنشین دل شاعر آه است همکلام دل تنها هرروز صبح قسمت ما اینست دیدار عاشقانه ی با دنیا...
در عصر ظهور خواب باید باشی؟ دراصل تو در شتاب باید باشی در بین هجوم فتنه ها با قلمت یاریگر انقلاب باید باشی
آری؛ من عاشقت شدم اما گناه توست زیبایی‌ات بزرگترین اشتباه توست... بی تو تمام شهر به من خیره می شود آنچه فرار می کند از من نگاه توست خون کرده است قلب مرا، مست و باحیاست اینها فریبکاری چشم سیاه توست ای شاه کی به دیدن دروازه می رسی؟ این پاسبان همیشه دو چشمش به راه توست... آهسته گفتی‌ام که برو! درپناه حق! باشد ولی همیشه دلم درپناه توست...
غم را میان سینه ی من، آفرید و رفت با یک نگاه قلب مرا هم خرید و رفت تشویش داشتم که پریشان ببینیدم راحت تر از همیشه مرا خوب دید و رفت گفتم که با غزل دل او نرم می شود افسوس شعر های مرا هم شنید و رفت دیشب دوباره دیدمش اما میان خواب بوسیدمش به زیر درختان بید و رفت مرغی که ساده بر دل من جاگرفته بود از شاخه شکسته ی من پر کشید و رفت @abadiyesher
قبل مرگم یک نوازش بود تنها خواهشم شانه‌هایت را بیاور؛ تشنه‌ی آرامشم... 🆔@abadiyesher
در مسیر توایم و تشنه تو ذکر تو روی لب قدم به قدم به امید تو زندگی کردیم ای امید یتیم های حرم... 🆔@abadiyesher
دچار وسوسه‌ی بوسه‌ی تو بود لبم سخن ز بوسه که شد میروی؟ یکی طلبم! تو نیستی و خیالت مرا بغل کرده ببین چقدر ز دنیای واقعی عقبم... گره نزن به سر زلف و روی شانه بریز  بخواه تا که بیفتد بال به جان شبم! به تلخ کامی فنجان قهوه می مانم چقدر از هوس بوسهٔ تو لب به لبم! شنیده ام غزلم را برای یارش خواند  از اینکه شعر مرا دوست داشت در عجبم! @abadiyesher