آمدی آتش زدی ته ماندهٔ دل را چرا
رونقی دادی به کاغذ پارهٔ باطل چرا
گفتی از ماندن به پای عهد جانان تا ابد
رفتی و طوفان زدی بر خواب این ساحل چرا
باورت کردم که سبزم میکنی مثل بهار
دانه افشاندی به خاک سرد بی حاصل چرا
عاقلی در عاشقی هرگز نگنجد ، بی وفا
من که مجنونت شدم پس تهمتِ جاهل چرا
در مرام و مذهبم جز چشم تو دینی نبود
سوی این کافر نمودی آیه را ، نازل چرا
در میان باغ دستانت جوانه زد دلم
این نهال تازه را تو میکنی ، زایل چرا
زنده ام کردی دوباره با دمِ عیسایی ات
از مریدت نازنین حالا شدی غافل چرا
سرخیِ داغ شقایق تا همیشه با من است
میکُشد ما را همین یادت ، دگر قاتل چرا
#امیرپیام_نجفی_زاده
صــــبح است و بهارست و هوا مست ز بویَت
من عاشـقِ دیوانــه سـرگشتـهٔ ڪویَت...
#امیرپیام_نجفے_زادہ.