🌹
من نبودم سالها پیش از بهارم رفته بودم
پیش از این تغییرها از روزگارم رفته بودم
رو به هر جایی که هنگام ورودم بسته باشد
با قدمهایی که شاید برندارم رفته بودم
جاده را صاف از نوک انگشت تاریکم گرفتم
رو به هر جا تا ابد پا میگذارم رفته بودم
از قراری آن که ساعتها نشان دادم نبودم
رفته و بیش از حدود انتظارم رفته بودم
پیش از آن دستی که زد بر شانهام تا برنگردم
از پیِ تحریک پاهای فرارم رفته بودم
دیگران دیدند میرفتم ولی هرگز نرفتم
بعدها آهسته همراه غبارم رفته بودم
ماه چشماندازِ بیمهتاب! میدیدم کجایی
بودی و من با رتیل خود به تارم رفته بودم
هر کسی از جایی از تاریخ آدمها میآمد
پس چرا من از همان جا ردّ کارم رفته بودم
خیلی آسان بود در گرمای دلگیرت نباشم
من که زیر چتر شب کوری به غارم رفته بودم
خیلی آسان بود وقتی از کنارم رفته بودی
آن زمانها من خودم هم از کنارم رفته بودم
اتفاق افتاد با شلیک پیدرپی ولی من
مثل شیر از خط جادوی شکارم رفته بودم
#امیر_حسین_هدایتی
در پشت پرده نقش خودم را فروختم
در نقش شمع رفتم و بر صحنه سوختم
بیگانه با تو مشتریِ صبح میکده
من کیستم برهنهتر از سنگ یخ زده
من کیستم مگر که به من اعتنا کنی
یا کیستی مگر تو که کار خدا کنی
گفتم به صخرهی سر این مست میخوری
آنقدر میروی که به بنبست میخوری
طوفان به پا نکن پسر نوح مال تو
سنگ سیاه قلوه کنِ کوه مال تو
زنگولهی برنجی خمّار مال من
ته ماندهی طبلهی عطّار مال من
رویای کندن پرِ پرواز مال تو
تنها مداد مردم شیراز مال تو
خشت شکستهی لب این بام مال من
بد خوانده و نخواندهی خیّام مال من
تصنیف پر درآمد و آواز مال تو
لای هزار بقچه پسانداز مال تو
چیزی که واقعیت رویاست مال من
این نخنما که غصهی فرداست مال من
زهر کشندهای که به پیمانه ریخته
تلخابهای که از رگ بیگانه ریخته
مهمان این خرابه اگر مردم تو بود
آدم هراس کوچه و سردرگم تو بود
با یک نگاه از همه چیزم خبر گرفت
در حد یک اشاره مرا در نظر گرفت
راکد نماند و چشم مرا تیرهتر نخواست
دیوانه را به دلبر خود خیرهتر نخواست
از شرم گونهی تو چه سیبی رسیدهتر
از پردهی حیای تو بالا کشیدهتر
کوچکتر از لب تو ندارم که تر کنی
تا بگذرم ولی بگذارم هدر کنی
#امیر_حسین_هدایتی