eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
56 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇🌱 مردمان در من و حیرانی من حیرانند من در آن کس که تو را بیند و حیران نشود، حیرانم...!
آن کیست که می آید صد لشکر دل با او درویش جمالش ما، سلطان دل ما او بی صبح و شبی خواهم کو را غم خود گیرم من گویم و او خندد، تنها من و تنها او مستم ز خیال او من با وی و وی با من یارب، چه خیال است این، اینجا من و آنجا او هجرم که ز چرخ آمد، از آه خودش زین پس تا سوخته نگذارم، یا من به جهان یا او مهتاب چه خوش بودی، گر بودی و من تنها لب بر لب و رو بر رو، او با من و من با او گویند مرا آخر دیوانگیت خو شد دیوانه چرا نبوم، ماه من شیدا او من خسرو او زیبا بنگر که چه ننگ است این دیباچه دلها من، آیینه جانها او ‌❤
گل و شکوفه همه هست و يار نيست ، چه سود ؟ بت شکرلب من در کنار نيست ، چه سود ؟ بهار آمد و هر گل که بايد ، آن‌همه هست گلي که مي‌طلبم در بهار نيست ، چه سود ؟
‌اگر چه خواب نیاید به‌چشم کم سویم ولی بخاطر تو، شب بخیر می‌گویم من از هجومِ خیالِ تو باز بیدارم بخواب‌راحت و خوش ای نگار مه‌رویم
جانا، چو دل خسته به سوداے تو دارم او داند و سوداے تو، من ڪار ندارم 🌸 🌸 🍂🌸🍃 🍃🍂🌸🍃🍂🌸 💜🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
نه مرا خـواب به چشم و نه مرا دل در دست چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد در کالبد سوخته، جانی دگر آورد امروز هم از اول صبحم سر مستی ست این بوی که بوده ست که باد سحر آورد
باد آمد و زان سرو خرامان خبر آورد در کالبد سوخته، جانی دگر آورد امروز هم از اول صبحم سر مستی ست این بوی که بوده ست که باد سحر آورد
می روی و گریه می آید مرا اندکی بنشین که باران بگذرد ...
لذت و صل نداند مگر آن سوخته‌ای ڪه پس از دورے بسیار به یارے برسد قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر ڪه خزان دیده بود پس به بهارے برسد
‌ خوشا چشمی که خواند حرف دل را....
یک سینه پر از قصه ی هجر است ولیکن از تنگدلی طاقت گفتار ندارم ...
یک سینه پر از قصه ی هجر است ولیکن از تنگدلی طاقت گفتار ندارم ...