eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام دوست یک نفر خسته از هجوم درد زیر رگبار هق هق باران در خیابانی از سکوت انگار میرود تشنه تا خط پایان کوچه ی پشت سر که بن بست است کوچه ی پیش رو پراز چاله اینطرفتر جنون پاییز و آنطرف‌تر درختها عریان وکبوتر که جلدبامی بود بالهایش شکست و خونی شد کودکی پشت پنجره خوشحال کودکی پشت پنجره گریان یک مغازه کتابهایش را کرده حراج و مفت میرقصد منزوی گوشه گیرو نیما آی، غزل و حافظ و تب دیوان پیرمردی نشسته بعدازظهر مات گل‌های چادری که نبود مات عشقی که بعد پژمردن درشب و روز او شده پنهان عشق داغی که در غم نانست عشق داغی که شد نشد بشود پیرمردو سکوت و تردیدش پیرمردو جهانی از زندان درو دیوار شهر می گریند نورها گم شدند درسایه سایه ها گم شدند در مردم مردم و جمعه های سرگردان من که انگار بی تو هیچم و هیچ من که انگار در تو حل شده ام گوشه ای از همین خیابانها دل سپردم به بادها طوفان دل سپردم به این نسیمی که روی گل‌های چادرم رقصید دل سپردم به عطر بابونه دل سپردم به یاس ها ریحان شاید این باد شاید این طوفان برساند به تو سلام مرا شاید این جمعه شاید این ندبه شاید امروز اطلسی گلدان قاصدک !شعر های من را هم برسان دست آن نسیمی که بوزد تا جهان شکوفه دهد بوزد تا دوباره تابستان من همانم همان خیابان که... پرشده از سکوت نافرجام من همانم که از هجوم درد زیر رگبار هق هق باران