eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
هی بو کشم و شامه‌ی جان تازه کنم باز با بوسه سراپای تو اندازه کنم باز هی ناز کنی ناز کشم بوسه بچینم تا جامه ی عریانیِ تو فاش ببینم بر سینه‌ات آن کبوتران چشم به راهند بی تاب نوازشند و لبریز گناهند تا غنچه به غنچه وا کنم باغ تنت را مانند نسیم آیم و بوسم بدنت را دستی بکشم بر خم گیسوی درازت گاهی به نشیبت کشم و گاه فرازت
رویَد از برگ درختان در دلم غم بیشتر دارم از ریگ بیابان خار ماتم بیشتر هرچه افزونتر تکاپو میکنم در راه عشق میشود اسباب ناکامی فراهم بیشتر چون که در بازی عشقت حکم،حکم دل نبود آس دل رو کردم و آورده ام کم بیشتر تا امیدی هست بر مرهم نهادن های عشق میشوم بر زخم خوردنها مصمم بیشتر تا شدم پیغمبر سحر حلال چشمهات در سخن آورده ام آیات محکم بیشتر
خط به خط خواندیم این دفتر به غیر از غم نداشت قصه ی تقدیر ما غیر از خط ماتم نداشت شیر مرغ و جان آدم داشت چرخ کج مدار در بساطش از فسون و مکر چیزی کم نداشت هر چه خواندم، حیرتم افزود از هر واژه ای این کتاب معرفت جز نکته ی مبهم نداشت محرم راز جهانی بود چون سنگ صبور خواست راز دل بگوید جز دلش محرم نداشت من که عمری چون شقایق جام بر کف زیستم با که گویم داغ مستی و جنون مرهم نداشت
در چار سوق عشق خودت را محک بزن مهر از یقین بگیر و به بازار شک بزن از بس که نی زدی رمه را خواب کرده‌ای از ترس گرگ، گاه به گله کتک بزن تا چند زخم خنجر خویشان به گرده‌ات یک چند حیله کن، به رفیقان کلک بزن در سوز و ساز عشق به مرهم چه حاجت است بر زخم‌های خویش دمادم نمک بزن تا چند از غرور لبت غنچه مانده است گل باش و بوسه‌ای به لب شاپرک بزن 🆔@abadiyesher
تا که دل کندی و رفتی، دیگر این دل، دل نشد نو به نو ماه آمد اما ماه من کامل نشد تا ید بیضای شعرم شد قلم با بخت شوم پور عمران گشتم امّا سِحرها باطل نشد خرق عادت میکنم اما پیمبر نیستم تا ز چشمت آیه ای دیگر به دل نازل نشد گر چه عمری چون ستاره در نگاهت سوختم گرمی آغوش پر مهرت مرا منزل نشد با قلم افسانه کردم قصه ی فرهاد را گرچه شیرینی مرا در زندگی حاصل نشد.. @abadiyesher
یواش ریشه دوانید و در دلم گل کرد به ساقه‌های نحیفش مرا تحمّل کرد شبی چو غنچه شکفتم به بوی صبح تنش تمام غمکده‌ام را سرای سنبل کرد غزل‌غزل به هوایش زبان دل وا شد دوباره چشمه‌ی شعرم از عشق ، قل‌قل کرد چو لب نهاد به لبهام ، پَر در آوردم کلاغ طبع مرا همنوای بلبل کرد فدای روی چو ماهش، که روی آینه را هزار مرتبه شرمنده از تقابل کرد چه خوش‌خیال محالی! کنار سفره‌ی عقد قَبِلتُ گفت و غمم را به دل تقبّل کرد @abadiyesher